آینه های غبار گرفته / حبیب الله مستوفی
پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: روی جانان طلبی، آینه را قابل ساز / وَر نه هرگز گُل و نسرین نَدَمَد زآهن و روی (حافظ) به عنوان قطرهای تُنُک مایه در میان دریای پُر سرمایۀ معلمی، هرگاه به اردیبهشت رسیده و پرچم های معلم ستایی را در هفتۀ معلم، بر افراشته دیدهام فراخور حال ، زمان […]
- ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
- کد خبر 97501
- بدون دیدگاه
پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: روی جانان طلبی، آینه را قابل ساز / وَر نه هرگز گُل و نسرین نَدَمَد زآهن و روی (حافظ)
به عنوان قطرهای تُنُک مایه در میان دریای پُر سرمایۀ معلمی، هرگاه به اردیبهشت رسیده و پرچم های معلم ستایی را در هفتۀ معلم، بر افراشته دیدهام فراخور حال ، زمان و مکان، در دوران خدمت در صف(پای تخته سیاه و تدریس) یا ستاد (کارشناسی و مسئولیت) و ایام پر تأمل بازنشستگی، آنچه را از درون جوشیده، بیرون کشیده و به یاری یارِ همیشگی معلم(قلم) بر آفتاب افکندهام. از معلم گفتن توسط معلم(فارغ از مؤثر بودن یا نبودن) در جایی که معلم بودن در جایگاه بایسته و شایستۀ خود نباشد، پایانی ندارد.
باز هم به گفتۀ لسانالغیب؛ در اندرون منِ خسته دل، ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
چرا این نوشته پدید آمد؟
آنچه نوشتۀ امسال را رقم زد خاطرهای از دوران مشغولی(خدمت) و احساسی از دوران مهجوری(بازنشستگی) بود. در یکی از برنامه های بزرگداشت هفتۀ معلم برابر تصویب ستاد برگزاری از پیشکسوت بزرگوار و معلم سالهای دور(دهۀ۲۰شمسی) شهرستان پاوه، مرحوم عبدالغفار وارستگان که ساکن شهر سنندج بود دعوت کردیم، با مشورت و ابتکار سایر دوستان از دانشآموزان آن زمان آقای وارستگان (باز نشستگان امروز) که در قید حیات بودند و نیز دانشآموزان آنها (هم سن وسالان نگارنده) هم دعوت شد تا در سالن حضور داشته باشند و این در حالی بود که دانش آموزان خودِ ما (که اینک معلم بودند) همراه دانشآموران فعلی آنها در سالن نشسته بودند. تابلوی زیبایی بود، سه نسل متوالی معلم- دانشآموز کنار یکدیگر نشسته اند و ادعای این نوشته این است که آنها چونان آینه اند. بر روی جایگاه کلاس۶۰ سال پیش آقای وارستگان باز سازی شد. احساس دوران بازنشستگی را در ادامه بیان خواهم کرد.
آموزش و پرورش عرصۀ آینه های رُخ در رُخ
در وصف اهمیت و جایگاه معلم وتعلیم و تربیت در لقلقۀ زبان بسیار شنیدهایم و حجم انباشتههای ذهنی در این باره، اگر فوق اشباع نباشد، براستی اشباع و سیر شده است، اگرچه در حیطۀ عمل و با در نظر گرفتن نسبت بین داده ها به معلم و ستانده ها(توقعات) از او و مهمتر از آن تصحیح نوع نگاه به معلم، با کمترین چشم پوشی، متأسفانه باید گفت؛ هنوز اندر خمِ یک کوچهایم(اگر نگوییم هنوز کوچه را نیافتهایم ). اما جدای از توصیفات کلی و پر طمطراق( در زبان عامه دهان پُر کن) اندکی توجه، نشان می دهد که آموزش و پرورش، چه بخواهیم یا نخواهیم، میدان حضور آینه های رُخ در رُخ است مانند کلاس درسی که ما بازسازی کردیم. بازنشستهای که امروز با زحمت و از روی نجابت، لبخند را پوشش درون پر آشوب خود کرده، آینۀ معلم عزیزی است که در کلاسِ درس عهده دار مهندسی اجتماع است و این معلم ، بدون شک، وضعیت آینده اش را (از هر نظر) در او(بازنشسته) مشاهده می کند. در همان حال، خود آینۀ دانشآموزانی است که به او چشم دوختهاند و کوچک ترین گفتار و کردار، غم و اندوه یا شادی ونشاطش را می بینند و حق دارند آن را آیندۀ خود بدانند. براستی کمتر جایی را می توان نشان داد که در آن زمانِ حال و آینده، این گونه کنار هم قرار گیرند. لذا دانشآموز، اولیا، معلم شاغل و بازنشسته آینه های آموزش و پرورشند.
شتر صاف می شد، تصویر در آن واضح تر و شفاف تر بود. بدیهی است مهمترین خصوصیت آینۀ صاف و تمیز چنانکه گفتهاند، صداقت است؛ آینه چون روی تو بنمود راست / خود شکن، آینه شکستن خطاست
صداقت و یکرنگی آینه به این معنی است که خوب و بد و زشت و زیبا را (چنانکه هست) نشان می دهد والبته این راست گویی به زنگ نزدن پشت و پاک بودن سطح آینه وابسته است. خصوصیت دیگر آینه حساس بودن آن است، کمترین غباری( در حدِ یک بازدَم) می تواند چهره اش را مخدوش و تصویرسازی را در آن معیوب کند.
غبار بی توجهی بر ارکان (آینه ها)ی آموزش و پرورش
الف: بازنشستگان
در گذشته و قبل از آینه های شیشهای آینه را با صیقل زدن سطح فلزات می ساختند و هرچه بهتر و بی
برچهره و آینۀ بازنشستگان، غباری از جنس احساس فراموش شدن نشسته است(همان احساسی که یکی از دلایل نگارش این نوشته بود.) ، آنها در سیستم اداری، که زمانی برای تسهیل حرکت آن، از گران بها ترین سرمایۀ خود یعنی عمر گذشتهاند، احساس قرار گرفتن در پایین ترین قسمت یک سطح شیب دار را دارند که نمی توانند سخن خود را با هیچ طریقی به گوش بالا دست برسانند و اصولاً گوشیبرای شنیدن نمی یابند و ناچار زمزمه می کنند؛
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالۀ من / آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
همکاردیروز و مسئول امروز، غافل از اینکه فردا روز، دوباره هم سرنوشت می شویم، نه تنها یار شاطر نمی شود، که گاهی بر بار خاطر می افزاید.
ب: معلم شاغل
هنوز یک ماه کامل از برپایی کلاس های حضوری در مدارس نمی گذرد، خانم محترم وخانه داری که منزلش در نزدیکی دو آموزشگاه قرار دارد می گفت: از سَر و صدای بچه ها احساس زنده بودن شهر و شور و شادی می کنم. در شبیخون کرونا، برای تعطیل نشدن آموزش فعالیت های بسیاری انجام شد که در جای خود قابل قدردانی است، اما چرا «شبکۀ شاد» شادی بخش نبود؟ چرا دانشآموزان پایۀ اول و دوم ابتدایی سَر در گم بودند؟ چرا دانش آموز دورۀ متوسطه با چشمان خواب آلود و کلیکی بر موبایلش اعلام حضوری می کرد و پلک هایش سنگین می شد؟ و چرا …؟ بر این باورم که جواب این پرسش ها این است؛ چون معلم رُخ در رُخ فیزیکی دانشآموز نبود. آموزش ساندویچی کار ساز نیست، زبان دهان (دهن) مهم است و گاهی زبان بدن مهم تر؛
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست / تا اشارات نظر نامه رسان من وتوست
جامعه و مسئولانش در بخش های مختلف باید به جایگاه و نقش پیدا و پنهان معلم به نوعی ایمان برسند و آن را در عمل نشان دهند. ستیز با معلم و خواسته های منطقی و برحقِ او، نه تنها نارواست، بلکه مطلوب و امکان پذیر نیست و اگر باشد ویرانگر است به قول سعدی؛
چو جنگ آوری با کسی بر ستیز / که از وی گزیرت بود یا گریز
هر شرایط و ساز و کاری که چهرۀ آینۀ معلم را غبار آلود کند، خواسته یا ناخواسته بر آیندۀ دانشآموزی که در مقابلش نشسته مؤثر خواهد بود. لحظه ای به تابلوی ویرانگر زیر بنگریم؛
«پدری به پسرش می گوید که چون غذای حاضر در منزل ندارند، تلفنی غذایی آماده سفارش دهد. وقتی پیک موتوری غذا را می آورد، چشم های پسر در چشم های مات و مبهوت معلمش که از غمِ نان ، نان رسان شده است خیره می ماند. » این تابلو از سویی، غباری است بر آینۀ معلم و «یکی داستان است پر از آبِ چشم» اما از سوی دیگر نه غبار، که طوفانی است ویرانگر و بُنیان کَن بر آیندۀ دانش آموز حیرت زده.
و سخن پایانی فرصت سوزی در پاکیزه نمودن هرچه بیشتر آینۀ بازنشستگان و معلمان، تخریب افکار وکِردار نسل جوان و آینده ساز را در پی خواهد داشت و کسی نمی تواند نتایج آن را پیش بینی نماید.
بر نیاید نَفَس از طوطی شیرین گفتار / در حریمی که رُخِ آینه پردازی نیست (صائب)