تندیسی از معصومیت…/نرمین گیوچی
پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : آرام قلبش طپشی از جنس یخ میزد و سوز سرما برایش لالایی از خوابی ابدی را همنوایی میکرد ،گریه کودکانه هم حکم یخ تیزی را داشت که چشمانش را میخراشید،لب های کودکانه اش برای فریادی به وسعت مرزها حریم سکوت را شکست و گرمای از جنس خانه و مادر را […]
- ۰۲ بهمن ۱۳۹۵
- کد خبر 53025
- 13 دیدگاه
پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : آرام قلبش طپشی از جنس یخ میزد و سوز سرما برایش لالایی از خوابی ابدی را همنوایی میکرد ،گریه کودکانه هم حکم یخ تیزی را داشت که چشمانش را میخراشید،لب های کودکانه اش برای فریادی به وسعت مرزها حریم سکوت را شکست و گرمای از جنس خانه و مادر را نجوا کرد،چیزی جز سیم خاردار پشت سرش پناهش نداد.
اینجا همه چی صفر بود سرما صفر درجه تاریکی مطلق ،بی پناهی بی نهایت ،.خواست قدم بردارد که شاید هم قدمی آغوشش بگیرد اما گل مسخ شده مرز، باتلاق چکمه های پاره اش شد و هر حرکتش را می بلعید .
ترس را نشناخته بود و امشب ترس را نگاه میکرد ترس را گریه می کرد ،دستانش ،انگشتان کوچک و تنهایش می لرزیدن حتی جیب کت عاریتی هم گرمایی نداشت و همان جیب های سرد بوی کفن میداد و لرزش دستانش را فرو میبرد ،هیولاهای تخیل اش اسلحه به دست سر مرز تمامیت فکرش را نشانه گرفته بودن و مانع از اندیشه ای گرم برای ماندنش میشدن.
آرزو میکرد دخترک کبریت فروش کنارش بود و برایش چند کبریت روشن میکرد اما مرگ عجوزه ای یخی شده بود کنارش چمپانته زده بود ،اولین بار مرگ جان وحرکت را از دستانش گرفت ،مرگ یخ شده بود تمام تنش را سرد میکرد ،حتی به حرارت اشکهایش رحم نکرد درست در گوشه چشمش گرمایش را گرفت و پلکهایش را سنگین انداخت،لب هایش با کوچکترین بغض ،ترک برمیداشت انگار طلسم شده جادوگرهای مدرن شده بود و داشتن به تندیس یخی تبدیلش میکردن ،خونش را درست زمانی که میخواست قلبش را دوباره احیا کند منجمد کرد، بین دو مرز ،دو تمدن ،کودکی داشت جان میداد ،کودکی یخ کرد کودکی را منجمد کردن .
کدامین سیاست با این تاریکی هم آغوش شده بود تا مرگ کودکی را در مرزی قرمز به دامن ننگین بشریت بیندازد….
معلم مهربانم متن خیلی زیبایی بود ولی کاش… گوشی شنوا انسانی دل رحم ….پیدا میشد
به دنیایی که مردانش عصا از کور می دزدند من از خوش باوری آنجا محبت آرزو کردم
سلام آفرین خانم هورامی عالی بود انسانیت و وجدان درجامعه جهانی کوچ نمود کجا است سازمان حقوق بشر ؟؟؟!!!
هه ر بژیت خاتون ، زور دل ته زین بو،
به راستی ئینسانیت مردوه.
فه له ک بیزارم له ده س کاره که ت
بیزارم له ده س چه رخه لاره که ت
فه له ک چه رخه که ت له سوریان که وی
ساتیکیچ هه ژار بی خه م ناخه وی
خدا شاهده ما إنسان نیستیم
بعنی در حیاط وحش هم چنین بدبختی نیست
باید چکار کرد
ولی خدایا فقط میترسم قیامت نباشد تا این کودک هم شکایت کند و بگوید مگر گناه من چه بود
انسانیت یخ زده!!!!!
شرف،شعور،معرفت،انسانیت یخ زده!
“خاک بر سر کلماتی که نمی توانند چنین صحنه ای را توصیف کنند.”
شب تا صبح چند بار بیدار میشوم و روی پسرم پتو میکشم.با اینکه زیر سقف و داخل چهار دیواری است.با اینکه روی تخت و زیر سرش نرم ترین متکاست. بااینکه لطیف ترین پتو ها را روی اش انداخته ام .دستش را میگیرم و با دست دیگرم آرام نوازشش میکنم و خودم را فدایش …….
شرمنده ام پسرم !شرمنده ات هستم!
من از تو و دست های کوچکت بااینکه داخل جیبت گذاشتی اما گرم نشدند!!!از تو شرمنده ام با اینکه نخوابیدی،دراز نکشیدی و نشستی اما …..
اشک و آه پسرم….حتی اشک های من هم گرم نیست !شرمنده رویت شدم! یخ شدم!آب شدم!!کاش میتوانستم تو را مهمان کلبه محقرم کنم.
تا کی باید در سوگ کودک سوری ام شیون کنم!اشک بریزم!مرثیه بسرایم!
آه پسرم داغ آیلانم را تازه کردی!!!!!!
هر روز،هرروز،
نقاشی کشیدن ها!
نمایشگاه ها!شعرها!حرف ها!خبرها!… ها !!!
…..ها!!!!! …..ها!!!
فایده ندارد!گوش ها کر شده اند!
انسان ها حیوان!!!!درنده،سنگ دل،بی رحم،انسانیت یخ زده!!!!!
درود برشما برای قلم زیبا و احساس خوبتان
عالی بود قلمت پایدار باد
سلام ننگ ومرگ بر تمام کسانی که باعث وبانی وادامه دهنده این جنگ خانمان سوز شدند تمامی دنیا برای این طفل معصوم باید گریه کند ومدتها باید عزای عمومی اعلام کرد این ترا ژدی اسفناک تا کی باید ادامه داشته باشد .
دەس وەش
افرین عالی بود
اصل داستان یعنی یخ زدم یک کودک بسیار اندوهناک و دل آزار بود؛
ننگ به همه منادیان دروغین آزادی و حامیان ظلم و ستم؛
این چنین رخدادی که واژه “تراژدیک” به نفسه مفهوم خود را از آن گرفته است و لرزه به تن آدم انداخته و تمام موها را سیخ می کند بایستی هنرمندانه و با کلماتی پرمعنا نگارش شود؛
ضعف در این نوشته با توجه به عاطفی بودن موضوع مشهود بود اما به هر صورت ممنون.