ی 09 اردیبهشت 1403 ساعت 07:10
بازنشر:

هرکسی از ظن خود شد یارِمن/ حبیب اله مستوفی

هرکسی از ظن خود شد یارِمن/ حبیب اله مستوفی

از درم ها نام شاهان بر کَنند//نام احمد تا قیامت می برند.گزارش قرآن بر اساس اسلوب ویژه اش از پیامبر(ص) نیز کوتاه ،اما پر معناست:قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ… بگو: همانا من بشری همچون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود… . (سوره کهف، آیه ۱۱۰).بسیار طبیعی به نظر می رسد که این تعریف مختصر در ظرف زمان، مکان و اذهانِ مختلف و متفاوت در طول چهارده قرن، بسط یافته و تبیین و تشریح گردد که ورود به آن ، موضوع این نوشته و البته در حدِ بضاعت تخصصی نویسنده نیست.

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: از درم ها نام شاهان بر کَنند//نام احمد تا قیامت می برند.گزارش قرآن بر اساس اسلوب ویژه اش از پیامبر(ص) نیز کوتاه ،اما پر معناست:قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ… بگو: همانا من بشری همچون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود… . (سوره کهف، آیه ۱۱۰).بسیار طبیعی به نظر می رسد که این تعریف مختصر در ظرف زمان، مکان و اذهانِ مختلف و متفاوت در طول چهارده قرن، بسط یافته و تبیین و تشریح گردد که ورود به آن ، موضوع این نوشته و البته در حدِ بضاعت تخصصی نویسنده نیست.

 

با اندکی تأمل متوجه می شویم که گروهی «بَشَر» بودن را کاویده اند و جالب است که این مطلب فقط ویژه صاحب نظران غیر مسلمان نیست.از سوی دیگر کسانی را می بینیم که سخنشان بوی دیگری دارد و مجذوب بخش فرا بشری هستند.اشاره ای گذرا به اشخاص و اقوال این دو گروه در توصیفِ مصطفا(ص).•گوستاولوبن فرانسوی (۱۸۴۱-۱۹۳۱م.)«اگر بخواهیم ارزش اشخاص را به کردار و آثار نیک‏شان بسنجیم، مسلّما محمد بزرگترین مرد تاریخ است.»•ولتر( ۱۶۹۴- ۱۷۷۸م.) لقبِ فاتحِ مهربان را برای پیامبر برگزیده است.• تولستوی روسی ( ۱۸۲۸ – ۱۹۱۰) او را نجات دهنده قوم عقب ماندهٔ عرب می داند.•

 

اما روایت های دیگر..•ابوبکر صدیق(رض): پیامبر را روشن تر از خورشید میداند و یار غار بودن را افتخار خود می داند.
چون تو را دیدم خود ای روح البلاد
مِهر این خورشید از چشمم فتاد
تو مرا می دار بنده و یارِ غار
هیچ آزادی نخواهم زینهار

 

•بلال حبشی، در زیر شکنجه یار( محمد) را چنین ندا می دهد:
بوی جانی سوی جانم می رسد
بوی یار مهربانم می رسد

 

• اقبال لاهوری(۱۲۵۶-۱۳۱۷ه.ش) اورامحبوب تر از پدر و مادر می داند:
تا مرا افتاد بر رویت نظر
گشته ای از «اب» و « اُم»محبوب تر

 

•نظامی(۵۳۵-۶۱۲ ه. ق) بالاتر از همهٔ موجودات هستیش می نشاندو می گوید:
آن کیست که بر بساطِ هستی
با تو نکند چو خاک پَستی؟

 

عطار نیشابوری (‌۵۴۰-۶۱۸ ه. ق)خودش را در مقابل او(پیامبر) لال می داند:
او فصیحِ عالم و من لال او
کی توانم داد شرحِ حال او

 

• محوی(۱۸۳۰-۱۹۰۶م.)توصیفی را که شایسته پیامبر باشد در توان خود نمی یابد، در جائیکه جبرئیل این کار را انجام داده است .
• چ مەدحێکت بکەم لاێق بە تۆ بێ یا خەیرە خەلقللا منی بێ خەێری نالایق کە جبریلت سەنا خوانە

 

• مولانا خالد نقشبندی(۱۱۹۳-۱۲۴۲ه.ق)پیامبر را چنین می ستاید:
اسلام ای چهره ا ت شمعِ شبستان وجود
اسلام ای قامتت سَرو بهارستانِ جود

 

•نالی(۱۲۱۵-۱۲۷۳ه.ق)محمد(ص) را بشارت بخش و بیم دهنده همه می داند:
مۆحەمەد ئەحمەدی مۆرسەل
مۆنیری مێنبەروو مەحفەل
بەشیری ئاخەروو ئەوەل
نەزیری خوێشوو بێگانە

 

•سید طاهر سید زاده هاشمی(۱۲۹۴-۱۳۷۰ه.ش) پیامبر را چراغ راه عرفا و امید و علاج تفرقه و جدایی ها می داند و از او مدد می جوید:
ئەی چراێ گۆشەی دڵی ئەربابی عێرفان رەحمەتێ
شەمسی ئەوجی باطنی ئەسحابی ئیمان رەحمەتێ
ئەی ئومێدی مەجمەعی پڕ تەفرەقەی رێندانی دەور
ئەی ھیدایەت بەخشی زۆمرەی ئەھلی خۆزلان رەحمەتێ

تا اینجا را می توان در بیتِ مشهور سرآغازِ مثنوی مولانا خلاصه کرد که نیم پارهٔ نخستش را سرآغاز این نوشته قرار داده ام :
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجُست اسرارِ من

 

اما این یارشدن ها و تصاویر متنوع چگونه حاصل می شود؟•اهمیت زاویه دید و نوع نگاه :نقل کرده اند که قریب نود سال پس از فوت ِبایزید بسطامی(۱۶۱-۲۳۴ه. ق) یکی از سلاطین وقت بر مزارش حاضر شد و از کسانی که در آنجا بودند پرسید آیا کسی در این جمع هست که بایزید را دیده باشد؟ پیرمردی کهنسال گفت بله من اورا دیده ام .سلطان گفت هیچ جمله ای از او‌در خاطر داری؟ پیرمرد گفت از بایزید شنیدم که گفت« هرکس به زیارت ما آید در آتش دوزخ نسوزد» سلطان ناراحت شد و گفت چه می گویی؟ ابوجهل خود پیامبر را دید اما در آتش خواهد سوخت. جواب پیرمرد بسیار قابل تأمل بود او گفت: تو اشتباه می کنی، ابوجهل پیامبر را ندید او یتیم ابوطالب رادید و بنابر این در آتش می سوزد.

 

به گفته هم عصرِ خودِ ما، سهراب سپهری« ما هیچ، ما نگاه» همه چیز به خودِ ما و نحوه نگاه فراهم آمده برایمان در بازه های زمانی و مکانی، آن هم به تدریج کسب شده و گاهی تجربه شده مربوط می شودو علاوه بر آن به سودای سربالا داشتن.
تو درون چاه رفتستی ز کاخ
چه گنه دارد جهان های فراخ
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون ترا سودای سربالا نابود

 

و سخنِ آخر جمع بندی و راه حل مولانا:مولوی در دفتر اول مثنوی داستانی را نقل می کند که روزی پیامبر(ص) همراه جمعی از یاران از کوچه های مکه عبور می کردند که با ابوجهل(دشمن شماره یک) برخورد کردند ابوجهل خطاب به پیامبرگفت« تو بد ترین شخص ِبنی هاشم هستی» پیامبرفرمود اگرچه باعث زحمت ما هستی اما راست می گویی. از آنجا گذشتند در کوچه ای دیگر ابوبکر صدیق(دوست شماره یک) را دیدند او تا پیامبر را دید گفت تو خورشیدی از کجا طلوع کردی؟ بر ما بتاب ! پیامبر فرمود راست گفتی ای عزیز. همراهان دچار مشکل شدند و گفتند: ما از تو جز راستی نشنیده ایم چگونه دو گفتار متضاد را راست گفتی؟ جواب محمد( ص) زیبا، دل انگیز و عقل نواز و حلال مشکل است. با هم به دیالوگ ها از زبان مولانا بنگریم:

دید احمد را ابوجهل و بگفت
زشت نقشی کز بنی‌هاشم شکفت
گفت احمد مَر ورا که راستی
راست گفتی گرچه کار افزاستی
دید صدیقش بگفت ای آفتاب
نی ز شرقی نی ز غربی خوش بتاب
گفت احمد راست گفتی ای عزیز
ای رهیده تو ز دنیای نه چیز
حاضران گفتند ای صدر الوری
راست‌گو گفتی دو ضدگو را ،چرا؟
گفت ،من آیینه‌ام مصقول دست
تُرک و هندو در من آن بیند که هست

آری مصطفا چونان آینه ای مصفا در مقابل ماست، پس به خود برسیم!