ج 28 اردیبهشت 1403 ساعت 01:14

شکوفه های شِگَرف / حبیب الله مستوفی

شکوفه های شِگَرف / حبیب الله مستوفی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد حُسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد فطرت آشفت که از خاکِ جهان مجبور خودگری، خود شکنی، خود نگری پیدا شد خبری رفت ز گردون به شبستان اَجَل حَذَر! ای پردَگیان، پرده دَری پیدا شد (اقبال لاهوری) آژیری ساده و تلنگری ستُرگ […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:

نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد
حُسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
فطرت آشفت که از خاکِ جهان مجبور
خودگری، خود شکنی، خود نگری پیدا شد
خبری رفت ز گردون به شبستان اَجَل
حَذَر! ای پردَگیان، پرده دَری پیدا شد (اقبال لاهوری)

آژیری ساده و تلنگری ستُرگ

این یادداشت برآمده از اتفاق کوچکی است که هفتهٔ گذشته در مراسم تعزیهٔ یکی از بستگان پیش آمد و با توجه به احوال بیرون و درون دراین روزهای سخت، چون یک تلنگر و یا کاتالیزور، باعث تولد این نوشته و تسریع نگارشش شد. جمعی(بیش از ۶۰ نفر)با ترکیب سنی متفاوت ( کودک ،نوجوان تا کهنسال)در محوطهٔ باز( حیاط منزل) در مجلس ترحیم حاضر بودند. در این میان صدای آژیر ممتد دزد گیر خودرویی در درب منزل فعال شده بود و مهمانان را آزار می داد۰ تداوم صدا باعث چاره جویی شد.نظرات مختلف بود. جمعی جستجو برای یافتن صاحبِ خود رو را توصیه می کردند، شخصی تلاش برای قطع اتصال باطری را پیشنهاد می داد، چند نفری هم می گفتند نهایتاً باطری خالی و صدا قطع می شود. در تمام این مدت پسر نوجوانی(متولد ۱۳۸۵) روی صندلی خود، مشغول گوشی موبایلش بود (به گونه ای که کسی فکر نمی کرد، گوشی هم به سوی مجلس دارد)ناگهان از جایش برخاست و به بیرون و سَمتِ خود رو رفت، لحظه ای بعد صدای آزاردهنده بند آمد و قطع شد. وقتی برگشت گفت؛ یکی از درب هایش خوب بسته نشده بود، هُلَش دادم، تمام.(همه در مجلس ناخودآگاه با کف زدن تشویقش کردند)

نسلی متفاوت مجهز به عصا و نور

فردوسی در صفحات پایانی شاهنامه به نامهٔ پیش بینی گونهٔ رستم فرخزاد به برادرش اشاره می کند که دکتر سیروس شمیسا در کتاب وزین خود(شاهِ نامه ها) آن را در ابتدای فصلی به نام « گریه آور ها» قرار داده اند، جدای از کلیتِ نامه، بر این باورم که بیتی از آن، امروز با توجه به تغییرات هزار ساله نه تنها گریه آور نیست بلکه بسیار قابل تأمل است؛

بداندیش گردد پدر بر پسر/ پسر بر پدر هم چنین چاره گر

بچه های امروز چه بپذیریم یا نپذیریم متفاوتند و به قول مرحوم اقبال لاهوری، خود گرِ، خود نگرِ، پرده دَر و البته صاحب نظرند.آنچه یار و یاورِ بچه ها و نسل نوین است، انقلابی است که در حوزهٔ تکنولوژی و فناوری اطلاعات رُخ داده و همچنان در جریان است و تصور برگشت به قبل و سامان دهی جامعه ای بی نیاز از آن ، رؤیایی بیش نیست. با جرئت تمام می توان گفت که اینترنت، شبکه ها و رسانه های اجتماعی و سواد و مهارت استفاده از آنها، امروز در حکم عصا و چراغ(نور)ی هستند که بدون آنها راه یابی و رهروی امکان پذیر نیست. دسترسی بهتر و سریع تر بچه ها و نوجوانان امروز به امکانات نو شوندهٔ روز، سبب پیش گامی، و البته جسارت و بی باکی آنها است و لجاجت غیر منطقی با آنها راه به جایی نخواهد برد و مانند آن است که کسی در شبی تاریک در مقابل رقیبی که هم چراغ و هم عصا در دست دارد، به مقابله بر خیزد،

به قول مولانا؛
من عصا و نور بگرفته به دست
شاخِ گستاخی توخواهم شکست

و یا به گفتهٔ ناصر خسرو قبادیانی؛
درخت تو گر بار دانش بگیرد/به زیر آوری چرخ نیاوفری را
لزوم پذیرش تفاوتها ، سبک زندگی وآزادی بیان

در برابر گذشت زمان و تغییر ایستادن، ممکن نیست و در صورت امکان، مطلوب نیست. خاطره ای را از دوران تدریس در سال های۷۰،به یاد می آورم ؛که وقتی پدر و مادرِ دانش آموزان به دبیرستان مراجعه می کردند، زبانِ حالشان این بود که بچهٔ ما در اختیار شماست، به هر شکلی که می خواهید در مورد او عمل کنید. اما در این روزها، مدیر مدرسه ای می گفت؛ وقتی والدین به مدرسه می آیند، همیشه از رفتار فرزند خود دفاع می کنند و در برابر مدرسه می ایستند. ممکن است این دگرگونی از دیدگاه فرد یا جمعی نه تنها خوشایند نباشد، بلکه ناپسند جلوه کند، اما یک واقعیت است. چرا به اینجا رسیده ایم را باید از تصمیم سازان نظام آموزشی در چند دههٔ اخیر پرسید( که موضوع این نوشته نیست) لذا نسل امروز نسل«هیس»و به تو چه مربوط نیست و توهین ،بی توجهی و کوچک شمردن را تاب نمی آورد و پاسخش نیز، پیش بینی نشده است. به نظر می رسد که پدران و مادران جوان این کودکان و نوجوانان تمایلی ندارند تا فرزند چون نسل های قبل کپیِ پدر شود. لذا در درجهٔ اول، چاره ای جز پذیرش این تفاوت و دگرگونی وجود ندارد. شکوفه های جدیدی بر شاخسارِ درختانی که چندان قَدر نیافته اند، پدیدار شده اند که بسیار شگرف و شگفتی آفرینند. این شکوفه ها چون در مسیر کسب و جذب علم روز قرار گرفته اند باید قَدر یابند و پنجره های گفتگو با زبان خودشان( اگر دیر نشده باشد) به رویشان باز شود، و همان گونه که آنها نمی هراسند،نباید از پندار و رفتارشان بیمناک شد، زیرا آینده نیازمند آنهاست و بد ترین تلقی این است که قشری را که نیازمندش باشی تحقیرکنی!

به قول نظامی من با تو به کارِجان فروشی/کار تو همه زبان فروشی

فرصت سوزی های بسیاری صورت گرفته است،باید دست روی محلِ دَرد نهاد و چگونگی این احساس ،که جوان فکر می کند شاهد تبخیر عمرِ خود است را شفاف و روشن از مجاری خاص تخصصی و با استفاده از آراء جمعی آگاهان حوزه های مختلف جستجو کرد و در هر حال آگاه بود که به قول مولانا؛
تیغِ حلم از تیغ آهن تیز تر /بَل ز صد لشکر ظفر انگیز تر