پ 27 اردیبهشت 1403 ساعت 06:18

نانه وه‌شه‌نه نه په‌ی کوروو شوانه‌ی/حبیب الله مستوفی

نانه وه‌شه‌نه نه په‌ی کوروو شوانه‌ی/حبیب الله مستوفی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: نانه وه‌شه‌نه نه په‌ی کوروو شوانه‌ی//نانه= نان،و‌ه‌شه‌نه= مطبوع – دلپذیر-خوب،نه په‌ی= نه برای،کوروو= پسرِ ،شوانه‌ی- شوانه = چوپان- شُبان {نان مطبوع ودلپذیر است، اما نه برای پسر چوپان} خاستگاهای ملموس ضرب المثل این ضرب المثل نیز چونان بسیاری دیگر از ضرب المثل های هورامان رنگ وبوی ظاهر خود را از پیرامون و […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: نانه وه‌شه‌نه نه په‌ی کوروو شوانه‌ی//نانه= نان،و‌ه‌شه‌نه= مطبوع – دلپذیر-خوب،نه په‌ی= نه برای،کوروو= پسرِ ،شوانه‌ی- شوانه = چوپان- شُبان {نان مطبوع ودلپذیر است، اما نه برای پسر چوپان}

خاستگاهای ملموس ضرب المثل

این ضرب المثل نیز چونان بسیاری دیگر از ضرب المثل های هورامان رنگ وبوی ظاهر خود را از پیرامون و آنچه در آن جاری است می گیرد ، به عبارتی دیگر، صورتش از ساز و کارهای ملموس و متعارف برای مردمان این منطقه مایه گرفته و محتوایش، نکاتی را برای رعایت، روایت می کند.

گله، چوپان(شبان) و پیشۀ چوپانی، در هورامان، مفاهیمی بی نام ونشان نیستند. این رسم از دیر باز در این دیار جاری بوده و اهالی، هر سال یا چند سال یک بار، فرد یا افرادی را برابر قراردادی معیّن و مشخص به عنوان چوپان گله یا گله ها انتخاب می کردند وثروت و سامان خود و در واقع بخشی عمده از منابع معیشتی منطقه را به او می سپردند.

تأمین خوراک و پوشاک چوپان در این قرارداد، مشخص و معمولاً به عهدۀ اهالی بود. در این میان«نان» به عنوان قوت اصلی خارج از مخلفات، دارای نقش ویژهای بوده است. نبود نان همراه چوپان و دستیارش، که بیشتر اوقات فرزند نوجوانش بود، در کوهستان صعب العبور و دور از روستا، غیر قابل تصور بود. لذا آنچه همیشه و بدون توجه به مقدار، در هرخانه ای به چوپان و فرزندش تقدیم می شد، نان بود، تا کوله پُشتیَش هیچ گاه خالی از نان نباشد.

بدیهی است که وفورِ نان در انبانِ چوپان، می توانست پسر چوپان را به سوی نوعی سیر چشمی از آن بکشاند تا آنجا که آرزو کند کاش! روزی از این تکرار، عبور کند و قوت یا خوراکی دیگری غیر از نان هم نصیبش گردد. می توان گفت که در میان حجم انبوهی از نان، چشم های پسر، چیز دیگری(غیر از نان) را جستجو می کند که به آن نیازمند و مشتاق تر است، شاید برای او در این شرایط یک قاچ خربزه یا هندوانه بسیار ارزشمند تر از یک بستۀ کامل نان گرم و برشته باشد.

پیامِ پایهای ضرب المثل

بر این ضرب المثل از زوایای مختلفی می توان نگریست اگرچه پیام پنهان و خمیر مایۀ اصلی آن، موضوع رعایت عدل و انصاف در توزیع ، بر اساس نوعی نیاز سنجی است. پیآمدهای عدم توجه به میزان برخورداری، یا محرومیت و شرایط ویژه مناطق مختلف در تقسیم و توزیع منابع، آشکار و در بیشتر موارد غیر قابل جبران است. در زبان فارسی با اندکی مسامحه می توان به ضرب المثل هایی مشابه اشاره کرد به عنوان مثال؛

زیره به کرمان بردن – خرما به بصره بردن – و خاکستر به آتشگاه فرستادن، که سیف فرغانی(شاعر نیمۀ دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری ) برای ابراز ارادت خود نسبت به «سعدی» از آن استفاده می کند؛

حدیث شعر من گفتن، به پیش طبع چون آبت / به آتشگاه زردشت است، خاکستر فرستادن

درون مایۀ مدیریتی ضرب المثل

دقت بیشتر در این ضرب المثل نکتهای مدیریتی را نیز آشکار می سازد. در تصمیم سازیها ، مطالعۀ میدانی برای تشخیص و تعیین اولویتها، گامی مهم و تأثیر گذار است و بی توجهی به آن باعث به هدر رفتن سرمایه های عمومی خواهد شد. هر محل و منطقهای با توجه به شرایط جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی خویش برخورداری های ویژۀ خود را طلب می کند .

قامت شهری به علت نبود معابر و خیابانهای استاندارد زیر بار ترافیک خم و درحال شکستن است، اما ما در پی افزودن بر تعداد ناوگان شهری باشیم یا طبیعت زیبا و خدادادی را به بهانه های مختلفِ زیبا سازی،گردشگری و … به جای اقدامی تازه، تخریب کنیم و…

ممکن است در منطقهای سد سازی یا ایجاد فضای سبز ، و… همان افزودن نان به کوله پشتی پسر چوپان باشد در حالیکه بهبود کیفیت و ایجاد راههای ارتباطی استاندارد و فراهم کردن ساز و کارِ رفع مشکل ویرانگر و پر از آب چشمِ بیکاری جوانان، و… قاچ خربزهای است که چشم های تیز پسر شبان، مُدام در جستجوی آن است.

کلام گویا و شایستۀ دقت سعدی

سعدی، شاعر، ناصح و ناقد سدۀ هفتم هجری در باب سوم گلستان از شخصی می گوید که در بیابان دچار گرسنگی شدید می شود و از دور کیسهای می بیند و امیدوار که پر از نان باشد و…

“اعرابیی را دیدم در حلقۀ جوهریان بصره که حکایت همی‌کرد که: وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنی چیزی با من نمانده بود و دل بر هلاک نهاده، که همی ناگاه کیسه‌ای یافتم پر مروارید. هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریان است، باز آن تلخی و نومیدی که معلوم کردم که مروارید است!

در بیابان خشک و ریگ روان / تشنه را در دهان چه دُر چه صدف

مرد بی توشه که اوفتاد از پای / بر کمربند او چه زَر چه خَزَف”

براستی که گاهی یک قاچ خربزه، با ارزش تر از انبوهی نان و در موقعیتی یک قرص نان برشته، قیمتی تر از کیسهای پُر از مروارید غلطان است.

و این معنا چه زیبا در قالب این ضرب المثل بر لبان هورامانیان نشسته است که؛

نانه وه‌شه‌نه نه په‌ی کوروو شوانه‌ی