د 10 اردیبهشت 1403 ساعت 07:19

نگاهی به چند ضرب المثل منطقه هورامان/حبیب اله مستوفی

نگاهی به چند ضرب المثل منطقه هورامان/حبیب اله مستوفی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه :ادبیات هورامان همیشه سرشار از و غنی از اشعار ، نثر و ضرب المثل بوده است . و این ادبیات غنی می طلبد با همت نویسندگان و شاعران و علاقمندان به آن حفظ و گسترش یابد . در این بین حبیب اله مستوفی فرهنگی بازنشسته از ادیبان و نویسنده های خوش […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه :ادبیات هورامان همیشه سرشار از و غنی از اشعار ، نثر و ضرب المثل بوده است . و این ادبیات غنی می طلبد با همت نویسندگان و شاعران و علاقمندان به آن حفظ و گسترش یابد . در این بین حبیب اله مستوفی فرهنگی بازنشسته از ادیبان و نویسنده های خوش ذوق شهرستان پاوه مدتی است در بخشهای مختلف تحت عنوان نگاهی به چند ضرب المثل منطقه هورامان ضمن حفظ و گسترش این ضرب المثلهای شیرین کاربران ویژه ای نیز مخاطب این یادداشت های کوتاه وی شدند و برهمین اساس چند بخش از این ضرب المثلهای را در اینجا برای مطالعه بیشتر قرار می دهیم.

سەرسافۆڵەو بن کرمۆڵە
سەر= سطح- رویه و بخش بیرونی،سافۆڵە=صاف شده-صیقل خورده،بن= پایه و اساس،کرمۆڵ-کرمۆڵە= کرم زده- از درون خالی شده

سطح ظاهری و قسمت بیرونی به ظاهر صاف ، صیقل خورده و زیباست، اما در درون و اساس، سست و کرم زده است)معمولا انسان ها در نگاه نخست، ظاهر را می نگرند و از این ظاهر نگری گریزی نیست چرا که ما به نوعی اسیر چشم های خود هستیم، این در حالی است که هر آنچه در ظاهر مقابل ما قرار می گیرد بر اساس بخش مهم تری (بُن مایه )شکل گرفته است که در بسیاری از موارد در معرض دیدِ ما نیست. در واقع این سطح ظاهری و پیدا بر شانه لایه های زیرین و اغلب ناپیدا قرار گرفته است.

اگر چه ظاهر( لایه بیرونی) تنها قِشر و لعاب است و آنچه مهم است و باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد باطن (لایه درونی) به عنوان لُب و اساس است اما بسیار پیش می آید که لایه ظاهر و زیبا درون و باطن نا درستی را پوشانده است(سەرسافۆڵەو بن کرمۆڵە)

نکته مهم این است که دربندِ ظاهر و سطح نمانیم زیرا سطحی نگری و مشغول شدن به قشر ما را از درک واقعیت دور می کند.شاهباز میدان بلاغت شیخ شیراز در باب ششم گلستان هشدار می دهد:

خانه از پای بند ویران است
خواجه در فکر نقش ایوان است
پیرمردی ز نزع می نالید

پیرزن صندلش همی مالید

شکفتگی و خجستگی نصیب فرهنگ غنی و بِکر هورامان باد تا چون منبعی جوشان چراغ راه گردد و ساکنانش را از هرگونه قشری نگری و اسیر لعاب ظاهر شدن باز دارد و متوجه باطن و لایه های زیرین کند.

چل شێتێ خاسێنێ تا گێلێۆە

[چهل نفر «دیوانه »از یک نفر «احمق» بهترند]
شێت= دیوانه- مجنون،گێل= احمق_ کَودَن ،دیوانه = دیو گونه

در افسانه ها، دیو به زشتی وانجام کارهای وارونه مشهور است. با این تعبیر دیوانه کسی است که کارهایی می کند که ظاهرا خلاف امور جاری و مخالف رویه و روش دیگران است. ماموستا بیسارانی(۱۰۵۳-۱۱۱۳ ه. ق) در توصیف دیوانه می گوید«چون دیوانهٔ دور از مردم در ویرانه ها همراه جغد زندگی می کنم»

ێاران دێوانە ێاران دێوانە
من خۆ ئاھیرناک وێڵوو دێوانە
کەردەنم بە زێد چۆڵوو وێرانە
سازانم چەنی بایەقوش لانە
لفظ مجنون به معنای جنون زده( پری زده) نیز برای دیوانه به کار می رود

آستینم زد و از هوش برفتم در حال
راست گفتند که دیوانه پری می زندش(سعدی)

اما احمق به معنای نادان، بی خِرَد ، کودن و دنگ است. حماقت کمبود توان قضاوت است و بدون استدلال از موضع خود کوتاه نیامدن.احمق به تعبیر مولانا جایگاه« شاه» و «پیاده» را تشخیص نمی دهد.

شاه را در خانهٔ بَیدَق نهد
این چنین باشد عطا کاحمق دهد (مولانا)

آدم های احمق به دیگران لطمه می زنند بدون آنکه هدفشان سودِ شخصی باشد و حتی ممکن است با این کار به خودشان هم آسیب وارد کنند.
احمق اَر حلوا نهد اندر لبم
من از آن حلوای او اندر تَبَم(مولانا)
بنابراین دیوانه و احمق را باید از یکدیگر تفکیک نمود. دیوانگان گروهی مبتلا به متفاوت بودن و مشغول ِانجام کارهای وارونه هستند اما احمقان مشکل آفرین ترند.

ابتلا رنجیست کان رحم آورد
احمقی رنجیست کان زخم آورد(مولانا)
وچنین است که این ضرب المثل به درستی این تفاوت را پذیرفته و وِرد زبان ِباشندگان هورامان است.چل شێتێ خاسێنێ تا گێلێۆە

دەس ڕێسووئاوای باریکەڵای زارای

دەس ڕێس= دست بافت،ئاوای= دهکده، آبادی ، روستا.در اینجا منظور اهالی روستا است.، باریکەڵا= آفرین،زارا= نامی برای زنان ( زهرا)
(بافته دست همه اهالی روستا، اما به زهرا آفرین و دست مریزاد می گویند.)

در گذشته و در بافت ملوک الطوایفی حاکم، زحمت تهیه لباس های فاخر حُکام در هر روستا به عهده ساکنان آن روستا بود. مراحل آماده نمودن شامل جمع آوری پشم، شستشو، تابیدن با دوک، کنار هم قرار دادن بافته ها و… بود. بدیهی است که در هر مرحله جمعی کار می کردند و محصول نهایی، نشان دهنده یک تلاش گروهی بود اما در این میان گاهی سلطان( سطحی نگر)، تنها فردی را که مرحله نهایی را انجام می داد و معمولا یک خانم مسلط بر بافندگی بود می دید و لاجرم آفرین ها هم نثار او می شد.

این ضرب المثل، هشدار به جامعه ای است که در آن مرزهای تناسب میان تلاش و پاداش ، زحمت و راحت، و رنج و گنج مخدوش شده است. در این گونه جوامع موج سواری امری رایج است و گروهی به سهولت مالک چیزی می شوند که کم ترین تأثیر را در ایجادش داشته اند. استفاده ابزاری از هر آنچه در دسترس است و دیگران را نردبان پیشرفت خود کردن نیز، از دیگرعوارض چنین فضاهای بیمار و مسموم است.

این زبان زدِ بر آمده از دل و جاری بر لبِ ساکنان هورامان به نوعی آسیب شناسی می پردازد و چشم به راه جامعه ای است که در آن هر کسی مالک دست رنج خویش باشد،چنانکه سعدی ندا می داد که:
بخور تا توانی به بازوی خویش
که سعیت بوددر ترازوی خویش
چو مردان ببَر رنج و راحت رسان
مخنث خورد دست رنجِ کَسان

نگاه دقیق و زیبای پیشینیان مانا و برای بهره برداری امروز پویا باد.ان شاءالله

نەرەی وات پوازم جەوێم نەویا نەترەکێنێ

نەرە= درخت بلوط،وات= گفت،پواز= فواز= گوه، [ گ َ وَ / وِ ] (اِ) تکه ای چوپ که نجاّر وقت اره کشیدن ، یا هیزم شکن هنگام شکستن در میان شکاف می گذارد تا شکاف باز ماند و اره کشیدن یا شکستن باقی آسان شود.

وێم= خودم،جەوێم= از خودم، هم جنس خودم
نەویا= نمی بود،ترەکای= ترکیدن، ترک برداشتن
نەترەکێنێ= ترک بر نمی داشتم،شکسته نمی شدم
[تنه درخت بلوط گفت، اگر گوه از جنس خودم (چوبی ) نبود، تَرَک بر نداشته و شکسته نمی شدم]

استفاده از چوب درختان در گذشته اگرچه مانند امروز کاربرد های متنوعی نداشت اما استفاده از آن حداقل به عنوان سوخت در فصل سرما ،در بخاری های هیزمی دارای اهمیت و امری رایج بود.

در این میان جنس چوبِ درخت بلوط دارای کیفیت ویژه و مرغوب تر از بقیه درختان بوده است .شکستن تنه درخت بلوط و قطعه قطعه کردن آن نیز سخت تر صورت می گرفت، از این رو هیزم شکن برای سهولت شکستن از پواز( گوه) استفاده می کرد، نکته جالب استفاده از تراشه ای از جنس بلوط به عنوان گوه بود یعنی استفاده از خودِ بلوط بر علیه بلوط(برای شکستنش)

این ضرب المثل جاری بر لب و نشسته در اذهان ساکنان سرزمین سپندِ هورامان نیز چون بسیاری دیگر از ضرب المثل ها،محصول نشیب و فراز های زندگی اجتماعی و برآمده از تجربیات تاریخی در موفقیت و شکست های فردی و گروهی است.

 

عوامل موفقیت یا شکست هر جمعی ، برنامه ای ، فکر و اندیشه ای ، و… را می توان به دو دسته تقسیم کرد:

۱- عوامل بیرونی
۲- عوامل داخلی و درونی

 

در این میان نقش ناهماهنگی های درونی در عدم موفقیت و دور شدن از هدف، بسیار چشم گیر تر از علل خارجی است، یعنی دفع آسیب های بیرونی که یک مجموعهٔ منسجم را تهدید می کند بسیار سهل تر از مقابله کردن با تهدیدات داخلی است چرا که در حالت اول انسجام خودی می تواندهر گونه مانعی را هرچند دشوار باشد برطرف کند یا حداقل زیان های آن را کاهش دهد اما وقتی که تهدید از جنس خودی باشد چون در همان ابتدا انسجام را از بین می برد به ناچار شکست نیز حتمی می شود.

 

به بیان نکته سنج بزرگ شیراز(سعدی): از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟

براستی ضربات وارد آمده بر مجموعه ها از سرچشمه های بیرونی و بیگانه توجیه پذیر و حتی تحمل شدنی ترند.بازهم به گفتهٔ نام آشنایی دیگر از شیراز، خواجهٔ رمز ‌راز(حافظ):

من از بیگانگان دیگر ننالم،که با من هر چه کرد آن آشنا کرد.و به بیان ساکنان فهیم هورامان: نەرەی وات پوازم جەوێم نەویا نەترەکێنێ

یک پاسخ برای “نگاهی به چند ضرب المثل منطقه هورامان/حبیب اله مستوفی

  • زهره در تاریخ بهمن 6, 1398 گفت:

    عالی بود.ممنون بابت متن جالب و روان ایشان