پ 27 اردیبهشت 1403 ساعت 20:55

«خلد رضوان»در«حه فت بند ئه سیری»/محمود رستمی تبار

«خلد رضوان»در«حه فت بند ئه سیری»/محمود رستمی تبار

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:در تاریخ بشر خوش فکران, روشن فکران, اندیشگران , دانشمندان, بلند نظران, و جویندگان معرفت حق و معرفت آفاق و انفس از نظر فکری و برخورداری از سطح دانش جلوتر از سایر آحاد جامعه هم  عصر خویش می زیسته اند. آنچه گفته اند, یافته اند, اختراع کرده اند و یا مکتوب […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:در تاریخ بشر خوش فکران, روشن فکران, اندیشگران , دانشمندان, بلند نظران, و جویندگان معرفت حق و معرفت آفاق و انفس از نظر فکری و برخورداری از سطح دانش جلوتر از سایر آحاد جامعه هم  عصر خویش می زیسته اند. آنچه گفته اند, یافته اند, اختراع کرده اند و یا مکتوب نموده اند عمدتا برای بشر هم عصر خود غیر قبال فهم و درک و هضم بوده است که این گروه تافته جدا بافته بوده و نهایتا یا در فقر مرده اند و یا متصف به انواع صفات ناشایست گشته اند و یا دسترنج فکری و عملی آنها فاقد کاربرد خاص برای دوره خود بوده است. گرچه امروز این نوع افراد در جوامع مختلف وجود دارند ولی بعلت انسجام خوب دانش, ارتباطات مطلوب و سریع, پیشرفت سریع بشر و علم و فن آوری فاصله ها بسیار کوتاه شده و کمتر کسی است که ماحاصل تلاش خود را  نبیند و حسرت به دل از دنیا برود.

منطقه ما و کردستان سرشار از ادبا و نویسندگان و شعرا و روحانیونی بوده است که در صورت در اختیار داشتن ابزار ارتباطی لازم و یا حداقل تلاش برای معرفی آنچه آموخته اند, هرگز, آن روحانی هندی در ملاقات با جناب ملا قادر قادری و مولوی عبد الحمید نمی پرسید که مگر کردها روحانی هم دارند؟!دیگران و بویژه غربی ها در چند سده اخیر بخاطر خواستن, و داشتن ابزار کتابت و چاپ و تبلیغ و دانشگاه خود را پیشقدم حوزه طبیعت و علم و دانش و آموزش محیط زیست معرفی نموده اند.

اما دستورات قرآن ما و نبی مرسل ما بیش از رسو و دیگران دستور سیر و سفر و تفکر و تعقل در زمین بعنوان تنها سیاره قابل سکونت شناخته شده را داده اند. رویکرد قرآن رویکرد تقدیم بدون سعی  علم به پیروان و مردم نیست بلکه رویکر بکارگیری استعداد و تفکر و پژوهش است. رویکرد قرآن در حوزه علم کائنات و جانها, مسلمانی را که دچار تفرق درونی و جنگ های خانه خراب کن مذهبی نشده بودند را به سمت این علوم رهنمون گردید و در چند سده اولیه آنچه را که بعدها در غرب اتفاق افتاد آغازگر بوده و محرک و عامل انگیزشی برای غرب شدند.

علت و چرایی سازمان نیافتن علم روحانیون و ادباء و شعراء را باید در نابسامانی های مختلفی یافت و نبود مراکز علمی متمرکز موجب فقدان اثرات گرانمایه و عدم ورود این دانش گرانبها به حوزه عمل شده است. علم دانشمند ما همچون گل لاله واژگون در ایامی از بهار عمر صاحبش خودنمایی نموده و مانند چنور شاهو محدوده اطراف خود را معطر نموده است اما کمتر و بندرت توانسته است مرزهای حوزه سرزمینی خود را در هم شکند و به دور دست ها سفر کند و از دوباره کاری دیگران ممانعت نماید. اگر هم کتب و ماحصل دسترنج عده قلیلی در یک کتابخانه مثلا در مدینه یا قاهره ثبت شده باشد دیگران از وجودش بی خبرند.

به لطف حضور در دامان پاک طبیعت خدادادی شعر شاعر تربیت یافته این مکتب و منطقه ما بدون وجود اجزاء متنوع طبیعت وجود خارجی نداشت و ندارد  و آواز سیاچمانه هرگز نمی توانست نسبتا زیبایی و قداست اثرگذارش را حفظ نماید و بسمت هجو می رفت.منطقه ما نمونه های بسیاری دارد که به لطف آموزش در محیط طبیعت و تفکر در آفاق و انفس با تبعبت از فرامین دینی و قرآنی شاید از نویسندگان طبیعت دوستی چون آلدئو لئوپولد (۱۸۸۷-۱۹۴۸)پدر اکولوژی حیات وحش, از نظر درک واقعی محیط زیست جلوتر بوده اند.

ملا محمود بادفر دوریسانی (فانی)  از این نوع شخصیت های ناشناخته تاریخ و جغرافیای ما است که هرگز در مخیله اش نمی گنجیده است که از بند اسارت رها شود و هشتاد و پنج سال بعد آنچه مکتوب نموده است چاپ گردد و مجلد شود و در دسترس عام قرار گیرد و در موطنش با حضور بسیاری رونمایی گردد, تا شاید مورد توجه و  پند وعبرت دیگران گردد. هرچند شخصیت های بسیار برجسته تر و اندیشمندتری داریم که متاسفانه به لطف عدم تسلط ما بر زبان مادری و بیسوادی محض ما از این نظر جز برای اندکی قابل استفاده نیست. شاید اولین علت محبوس شدن و حتی فراموش شدن ثمره سالها تلاش و رنج دیگران, عدم تسلط اکثر جامعه دانش آموخته ما به زبان کتابت علما و دانشمندان و نویسندگان این سرزمین باشد. آنچه در بندهایی از این هفت بند اسیری که ترجیح می دهم «هفت بند معرفت» و یا همان «هفت شهر عشق» عطار بخوانم آمده است, برای من به مثابه چند واحد ارزشمند درسی در حوزه محیط زیست منطقه می باشد. با تعدادی از نام ها و نشانها آشنایم و برایم خاطرانگیز و (نوستالوژیک) هستند و با تعداد بیشتری نامأنوس هستم و یکی از مهمترین پرسش هایی ذهن مرا در خصوص علل انقراض گونه های مختلف جانوری به خوبی پاسخگو است.

از این مقدمه که بگذریم:

بسیاری از ما داستان اسارت و دربند شدن ذی نفوذان و سالاران و امیران و دانایان منطقه را در بهمن ما ۱۳۱۰ با پیشنهاد امیر احمدی و موافقت رضاخان شنیده ایم. بعضا خانواده هایی از این جریان متاثر شده و برخی هرگز عزیزانشان را زیارت نکردند. فرزندان برخی از این عزیزان در میانه راه زندگی هستند و فرصت برای بازگویی و باز نویسی ماوقوع بکلی از دست نرفته است. تلاش برای بازنویسی آنچه به وقوع پیوسته است می تواند چراغی برای جامعه غرق شده در میان انبوه اطلاعات درست و نادرست باشد.

ما همچون غریق اقیانوس و دریا لب تشنه در انبوه دانش تولید شده و دست و پا می زنیم و حتی نمی توانیم از این حجم بی پایان رفع تشنگی کنیم. تنها کسی می تواند ماهی خود را از این اقیانوس بی انتها صید کند که بری کشتی مطمئنی نشسته باشد و نه تنها حالت تهوع نداشته باشد بلکه ابزار لازم را برای فرصت های طلایی به همراه داشته باشد.  

اخیرا شاهد رونمایی از کتاب «هه فت بند ئه سیری»  یعنی نتیجه تلاش یکی از بندیان این ظلم تاریخی, به همت برادر بزرگوار ملا مومن نوری و جمعی دیگر از دوستان بودیم.  کتاب هفت بند اسیری روایتگر قصه تلخ مردمان این سرزمین است. فصه ای که گویا حکومت رضاخانی جز با درهم شکستن تکیه گاههای جوامع عشایری آن روزگاران استحکام نمی یافت. قصه در بند شدن و تبعید شدن سیصد نفر از رجال این سرزمین و مردان دامنه رشته کوه زاگرس از مریوان تا چهار محال بختیاری. با این تدبیر شوم هر جا حلقه ای یافت شد, سرحلقه اش جدا و تبعید و مفقود و اعدام شد. تا شعار «النصر برعب» رضاخان و داعشی ها مصداق عینی یابد.    

مرحوم فانی از جمله کسانی بوده است که به لطف مکتب خانه وتَلمُز دروس علوم دینی از سواد مناسبی برخوردار بوده است و به همراه این عده از سالاران وطن و منطقه دستگیر و تبعید می گردد. وی به مثال جدش آدم علیه السلام چون با دستانی بسته و به ظلم, پا از بهشت هورامان یا بقول خودش «خلد رضوان»  بیرون می نهد در زندان وتبعید و بند, دست انابت به امید اجابت بسوی معبود بلند نموده و خداوند به لطف بی گناهیش زبان نظم به وی عطا نموده تا به وی مژده دهد که, انقطاع از موطن نه تنها هرگز موجب انقطاع از معبود نمی گردد, بلکه, شاید چون یوسف علیه السلام موجب  افزایش معرفت و ارتقاء جایگاه گردد. مرحوم فانی قبل از آنکه دانش آموخته حوزه علوم دینی باشد با الهام از فرامین قرآن کریم دانش آموخته طبیعت و خلقت بی بدیل الهی و دیار شیرین تر از جان هورامان و دامنه رشته کوههای شاهو و ماکوان و … بوده است. وی فرمان اقراء را را به تاسی از رسول اکرم به فرمان اقراء بسم ربک الذی خلق پیوند داده و خلقت زیبای الهی را بخوبی خوانده و آنچه را فراگرفته بدرستی در هفت بند معرفت در بیش از ده سال اسارت مرقوم نموده است. وی اسیر می گردد تا در کنج خلوت خود با خالق به آنچه در سیر آفاق آموخته بیندیشد و کاربردی ترین ابیاتش را در قالب گفتگو با مظلومین این دیار یعنی حیات وحش به رشته تحریر درآورد.

بدین منظور و به لطف حق, زبان شعر بعنوان هدیه ای از جانب الهی برای تظلم خواهی و بیان سرنوشت خویش و یارانش و مژده تداوم حلقه عبودیت به وی عطا می گردد, تا زبان گویای توصیف ذات حق و استعانت از وی گردد و بیانگر رنج وطن و طبیعت و محیط زیست و تنوع زیستی و همقطارانش باشد.از نگاه من وی با زبان شعر بیش از آنکه حوادث سیاسی و اجتماعی مردم را بیان کند در فراق بهشت از دست داده ناله دارد. دلش از خونین شدن چشم نازنینان (آهوان)خون است. دل دردمندش از غربت کبک مهاجر به جوش و خروش می آید.وی ضمن شکوائیه های تلخی که از اسارت خود و رنج فرار از تبعیدگاه دارد,از شکنجه و آزار جانوران ناله دارد.

قطعا داستان اسارت و تبعید و آزادی مشروط با کار اجباری در تبعیدگاه (رفتگری)  و فرار و رنج پیاده روی ۱۲۰۰ کیلومتری در بیابان , کوه و دره و فقدان ابدی عده ای از یاران شش سال قبل و اسارت و دستگیری مجدد در کرماشان و …. حکمتی در خویش نهفته دارد. بنظر می رسد که خداوند رهایی بدون خلوص تام را برای ایشان و دیگر کسانی که رنج فرار و اسارت مجدد را همچون مرحوم عبدالرحیم دلشاد از ذی نفوذان روستای دارایان و بقول جناب فانی (ص ۱۰۸) کتاب از وی بعنوان جوانی «نوخط» یاد می کند, تجربه کرده اند,  نمی پسندد.

 بدین ترتیب در فصل دوم تبعید از همه چیز و همه کس بریده و به ذات الهی خالصانه متوسل گشته, همچون سلف صالح رهایی و بعد از رجعت به ملک دوریسان ترفیع جایگاه خلعتش  می گردد تا این بار بر فراز منبر آنچه آموخته است برای شنوندگانش بیان کند. هرچند تعدادی از همقطاران  همچون مرحوم میرزا عبدالله حیدری فرزند خلیفه حیدر باینگان مفقودالاثر گشتند و تعدادی در بند اسارت, که در این کتاب به نام برخی اشاره گشته است, حساب و کتاب خود با طبیعت و رضاخان و زندانبانان را به سرای قیامت بردند و اندکی هم موفق به فرار و عدم شناسایی شده اند و در این روایت, تکرار داستان مسگر و زرگر  با قصه علی محمد ایناخی و علی قوچانی جالب است.

نگاه زیبایی شناسانه عمیق مرحوم فانی به موطن و حتی شهر ها و مناطق محل عبور خویش جای تحسین دارد. وی بیش از آنکه تاریخ نویس و راوی دوران اسارت خود و همقطارانش باشد؛ نقاش چیره دست و روایتگر منحصر بفرد زیبایی های دلفریب طبیعت منطقه و سرنوشت تلخ  تنوع زیستی و حیات وحش این دیار است. هر جا و هر زمان که فرصت کند و از بند اسارتِ کالبد زجر کشیده و رنج دیده اش رهایی یابد, برای تسکین آلام  تاولهای پا و درد هجران  و دویست تازایانه ماحاصل فرار ناکامش, خیالش را بسمت «خلد رضوان» و سرزمین «کبک» و «آهو» و «بز» و «کل» , «چنور» , «سوسن», «برزلنگ», «ورکمر», «سوره هراله» و «سراب» و «آب» و «باد شمال»  به پرواز در آورده ولی گویا قصه تلخ زندگی وی با قصه تلخ حیات وحش  دیارش پیوندی ناگسستنی دارد و بیش از آنکه آرام گیرد, پریشان حال تر می گرد و به خود نهیب می زند که بس کن!

وی در قالب شعر با مخاطب دادن اجزای طبیعت سعی می کند حوادثی را که موجب انقراض تنوع گونه ای منطقه شده اند را بیان کند. گفتگوی های دو جانبه نشان می دهد که وی عمیقا از این وضعیت نگران است و زدست میرشکاران و تفنگ های «آلمانی» و تیر اندازان ماهر که با هوازنی به طیور ترحم نمی کردند شکایت دارد و و اسارت خود و سایر همقطاران و میر شکاران و سلاطین را که با خلع سلاح و ممنوعیت حمل سلاح همراه  بوده است فرصتی مغتنمی برای رجعت پرندگان مهاجری چون کبک می داند تا در خلاء «تیر» و «تفنگ» و «دیو چامه» و «کولیت» و «دام» فرصت احیا بدست آید.

شعر وی قبل از آنکه شعر هجرت و ستم رضاخانی و فرماندهان سنگدلی چون امیر احمدی باشد شعر مظلومیت تنوع زیستی و حیات وحش زبان بسته ای است که بر سر هر چشمه زاری در کمین صیادی سرمست گرفتار می شده اند. صیادان سرخوشی که به شاهکار خویش افتخار و جشن شادی بر پا می کرده اند.شعر وی شعر تنفر از شکار بی رویه و چه چه مستانه میرشکاران مرفه ای است که بعلت داشتن حاکمیت بر منطقه ای به لطف «تفنگ آلمانی» دسته دسته «کل» ها و آهوان  را رم داده و شکار می کرده اند.

در مسیر بیابان سرزمین غربت شاعر با مشاهده دسته آهوانی که با دیدن آنها رم نمی کنند, در فکر خود می پرسد, کجاست آن «آلمانی» بدست و صیادان مست……! ناگهان آهوها  از سوء ظن اسیر دست بسته با خبر شده و یکی از آن جمع از وی می پرسد, ای اسیر غمگین , آیا هنوز از امیال و آرزوهای قبلی دست برنداشته ای؟ آیا هنوز تنبیه نشده ای؟ آن روزگاران گذشت…..!  دوره خلع سلاح عام فرا رسیده است. آری ما هم خدایی داریم و اکنون ظالمی را بر شما ظلم کنندگان بر حیات وحش گماشته است تا زمان آسایش ما فرا رسد. از خدا بخواهید شما هم ما مثل ما نجات یابید!

این چند بیت در صفحه ۱۸۲ کتاب بدرستی وضعیت حیات وحش آن زمان را بیان می کند و به نوعی  جناب مرحوم فانی به خواننده القاء می کند,شاید یکی از علل اسارات امیران و سالاران و ذی نفوذان و میرشکاران به جهت ظلم بی حد و مرز آنها به طبیعت و گونه های جانوری بوده است. این موضوع  توسط گردآورنده عزیز کتاب در مقدمه کتاب و جناب حبیب الله مستوفی در مقدمه فارسی کتاب به خوبی تبین شده است.

شعر مرحوم فانی شعر به حافظه تاریخ سپردن نام سراب ها و چشمه زارها و مراتع و گذرگاهها و نقاط بکر و خوش آب و هوای منطقه است. بقول جناب مستوفی در چند بیت ذکر نام بیست چشمه زار دیار شاهو و هورامان و استان کرماشان که بنظر وی «سرد» و «سفید» و «زلال» و «شیرین»  و به مانند چشمه «سلسبیل» بهشت هستند, شاهکاری است که ممکن است جبران کننده مقداری از شاهکارهای نابخردانه صیادان باشد. درج این نام ها و نشان ها هدیه بی بدیل وی به ما خوانندگان و طبیعت دوستان و  نسلی که تنها مسیر خانه تا خیابان های شهر را می شناسد, می باشد. براستی نسل امروز ما بعلت سکونت در آپارتمان و درون شهرها و عدم حضور برنامه ریزی شده و مدبرانه در جایجای نقاط خوش منظر دیار هورامان به زودی این اسامی خاطره انگیز را به فراموشی خواهد سپرد.

ذکر اسامی مناطق مختلف, گذرگاهها, ییلاق ها , هوار ها, بلندی ها, پستی ها, دشت ها, دره ها,و غیره در منطقه ما و استان کرمانشاه و حتی ذکر نام بسیاری از کشورهای اطراف و شهر های مختلف کشور و منطقه خاورمیانه تا چین و قفقاز نشان از دانش جغرافی طبیعی شاعر در بند, دارد و به تحقیق درج این اسامی فرصتی بی مانند برای دانشجویان رشته های مرتبط برای پژوهش فراهم می آورد. حداقل کار در کوتاهترین زمان ایجاد فرهنگ اسامی و نام ها برای جغرافیای منطقه و ثبت بر روی نقشه گوگل برای ثبت در حافظه بلند مدت تاریخ است.

تعاریفی که سراینده اشعار در وصف منطقه دارد مثال زدنی است:

از نظر مرحوم فانی این مرز و بوم در هیچ جای دنیا و در هیچ چین و ماچینی نظیر ندارد.

دوری از«کویله» و « ماکوان» موجب ماتم زدگی سایر نقاط دنیاست.

لذت و صفای «شا کوه» (شا هو) و «آتش گاه» در هیچ جا یافت نمی شود.

«تهران» و سراسر دنیا لذت صبحگاهان «سرباور» را ندارد.

مرحوم فانی با برخورد اولین نسیم باد شمال بر رخسارش به یاد وطن خانه می افتد و گفتگویش با باد شمال را آغاز می کند. باد شمال باد حیات بخش و جان آفرینی که بقول خودش بعد از رهایی از زندان زمستان به پراوز درآمده و پرواز احیاگرانه اش را از شهرهای مقدس مکه و مدینه آغاز نموده و پس از طی شهرای مختلف منطقه بعد از مدتی به اسارتگاه اسیران هورامان می رسد, جناب فانی فقط در چند بیت مختصر از وضع خانه و اقوام جویا می شود و بقیه گفتگوی طولانی خود و باد شمال را به بررسی و توصیف  وضعیت طبیعت منطقه می پردازد و بهمراه باد شمال به همه نقاط خاطره انگیز و دلفریب منطقه پرواز می نماید.  وی سرزنش اغیار را از فراموشی درد و رنج خود  و یارانش در دوری از وطن و زندان و اسارت و سایر دردهای اجتماعی و بجای آن پرداختن به توصیف طبیعت و خلد رضوان را به جان می خرد و و به «باد شمال» توصیه می کند که او هم از این سرزنشهای غار مغیلان گونه اندوهناک نباشد و می گوید بگذار هرچه دل تنگشان می خواهد بگویند.

قلم مرحوم فانی با دیدن هر محیط با صفا و خوش آب و هوایی به جنبش درآمده و رقص کنان صفای دل صاحبش را چون لرزه نگار بر صفحه سفید کاغذ ثبت می کند. تا آنجا که با دیدن چمن «باغچه عطاری» مسیر حرکت کاروان زندانیان آن را «مکان فرح فزون» می خواند. از فرصت استراحت پیش آمده و در وقت صرف ناهار ماموران از شنیدن صدای کبک که تداعی کننده موطن خویش است, بقول خودش دچار شراره مرگ گشته و از حال می رود. از نظر مرحوم فانی کبک چنان می خواند که دل هر دردمندی را به خروش می آورد و اینجاست سر سخن با وی باز نموده و سر درونش را فاش می سازد. در قالب این گفتگوی مجازی با کبکی که موجب پریشان حالی وی گشته است, خیال بلندش را به سوی کردستان و کرماشان پرواز داده و گردش گاهها و نقاط زیبای هورامان را مرور نموده و کبک را سرزنش می کند چرا در غیر از این بهشت خدایی آواز سر می دهد. این سرزنش تا جایی پیش می رود که کبک را «ابله», «خیال خام» و «ناآگاه» می خواند.

این نکوهش تند بر کبک گران آمده و از اینکه با یک نفر کُرد روبره شده ناراحت و از همه کرد زبان ها تا قام قیامت ابراز تنفر می کند. چرا که آنها را عامل کشتار و آوارگی هم نوعان و خود می داند. آوارگی به نقطه ای از این سرزمین که چنان نامطبوع است که دگر قدرت زادآوری ندارد. شاعر از زبان کبک مهاجر درد تلخی را بیان می کند و آن اینکه همه کسانیکه به اذیت و آزار حیات وحش و شکار می پرداختند, «سلطان» و «بهمن زاد», «چابک سوار» و تیراندازان ماهر و بقولی از طبقه ای بودند که دستشان به دهانشان می رسیده و دررفاه نسبی بوده اند. تیراندازان و میرشکارانی که به غیر از «چشم طیور و شکار» «هدف» دیگری برای خود قائل نبودند. و این چنین دسته کبک ها و سایر وحوش و مرغان در سراسر منطقه مامنی امن برای خود نیافته و کبک مورد بحث راه سخت مهاجرت را برای خود هموار ساخته تا بدین مکان  دور از وطن رسیده است.

در ادامه جدل شاعر و کبک, کبک مژده غیر قابل باوری دریافت می کند و آن اینکه از زبان اسیر و زندانی می شنود که همه میرشکاران اسیر و دربند و بعضا اعدام گشته اند و منطقه خلع سلاح و تفنگ ممنوع گشته است. کبک بی درنگ با شنیدن چنین خبری بدونه خدا حافظی از اسیر در بند, به سمت بهشت هورامان پرواز می کند تا فرصت آواز خوانی و زادآوری بر فراز قله «زاولی » برایش فراهم گردد.

قلم روان مرحوم فانی درد های فراوانی را بیان می کند و از نظر نگارنده این سطور مهمترین درد وی، درد هجران از طبیعتِ دیارش بوده و شاید به نوعی این اسارت دسته جمعی و خلع سلاح همگانی را عامل موثری برای احیای حیات وحش قلمداد نموده است. آنچه عیان است وی تلاش کرده است که به دیگران ارزش زیبایی شناختی منطقه و تنوع زیستی آن را یادآوری نماید. هرچند دسته های حیوانات منطقه که بقول شاعر هفت تا هفت تا و پنج تا پنج تا رم می کرده اند, اکنون وجود خارجی نداشته و اگر هم داشته باشند بسیار اندک و در معرض انقراض هستند تا حدی که بسیاری از ما هنوز هیچ حیوان و پرنده ای از نوع آنچه مرحوم فانی ذکرشان نموده است در طبیعت منطقه مشاهده نکرده و  نمی کنیم. تجاوز ما به حریم «پیازدول» و «هه رگال» و «زلمه گاه» و «گرده»  و دیگر نقاط بکر این اکوسیستم شکننده با چرخ خودرو و لگد مال کردن مزرعه پیاز و گل و چنور داغی بر دل طبیعت دوستان می نهد که شاید جز رنج اسارت با آن برابری نکند.

شاید امروز دیگر صدای آب و چشمه آنچنان که مرحوم فانی بیان نموده قابل استماع نباشد چون یا در محاصره سیم خاردارند و یا در بند اسارت مخازن بتنی و استخر های حرص ما هستند.  قطعا دود  این حضور و دست اندازی غیر مدبرانه و بدون مدیریت بزودی زود در چشم ما و نسل های بعدی فرو خواهد رفت و خوانندگان ابیات مرقوم شده شاید ظالمانی چون رضا خان برای حذف ما ظالمان این عصر آرزو کنند. مبادا چون ساکنان اصفهان چشم بدست و فرمان میراب وزارت نیرو  برای زنده نمودن زاینده رودی شویم که از تشنگی و بی آبی در چند ماه از سال عقیم شده است. مبادا چون دریاچه ارومیه با شوک رها سازی مقطعی آب زیر دستگاه تنفس مصنوعی بمانیم. مبادا اشعار مرحوم فانی بادفر دوریسانی «فانی» در حوزه طبیعت منطقه چراغ راهنما نگردند و به بایگانی تاریخ سپرده شوند. شاید فیلم نامه نویسان و دانشجویان تاریخ و جغرافیا بتوانند مجموعه نوشته های وی و دیگران بازنویسی, واکاوی و عملا بکار گیرند تا در قالب هنرهفتم و فرهنگ لغات و اصطلاحات و …. در دسترس عامه مردم قرار گیرند.

برای حرکت بسوی حفظ یکپارچگی اکوسیستم منطقه و احیای تنوع زیستی و برخورداری از حقوق مشروع انسانی و اجتماعی و برخورداری از یک توسعه پایدار که حقوق نسلهای بعدی بی محابا در حلقوم نسل فعلی فرو نرود حفظ و تقویت و باز نشر این آثار مهم است. امروز نوع گردشگری بدونه برنامه ریزی و لجام گسیخته و شیوع ویلاسازی نادرست در باغات و مزارع باز تکرار شکار صیادان عنفوان جوانی ملامحمود فانی است.

نهایتا اینکه قلم شاعر عمق رابطه عاطفی و خانوادگی دهه های قبل را بیان می کند. اظهار محبت و عشق به زن و فرزند در بیت ها مختلف و نوع روبرو شدن جانکاه خواهر با برادر در زندان کرماشان و بدرقه وی در گاراژ شهر برای روابط نگران کننده خانوادگی و زناشویی امروز درس است. روابطی که به لطف میراث خواری و آموزه های گمراه کننده رسانه ای و حرکت به سمت پوشش های زننده و قدم گذاشتن در مسیر برهنگی غربی بدتر و بدتر می گردد و بقول امام جمعه محترم پاوه به نسبت جمعیت, در از هم گسیختگی روابط زناشویی بعد از شهر کرج در مقام دوم هستیم. قطعا مطالعه تاریخ جز برای عبرت آموزی و عدم تکرار قصه های تلخ و باز تکرار داستانهای شیرین فایده خاصی نداشته ندارد.

محمود رستمی تبار مردادماه ۹۸