مردگان این سال عاشق ترین زندگان بودن… / افسانه نادری
پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : نمیدانم چگونه و از کجا شروع کنم .ته دلم پر از حرف هایی نگفته دلنوشته های پردرد و تاسف های بی جواب است..می خواهم بنویسم بغض راه گلویم را گرفته ولی زبانم پر از حرف های نگفته است میخواهم بنویسم دستم می لرزد قلمم تکان نمیخورد .نه اینکه توان […]
- ۱۱ بهمن ۱۳۹۵
- کد خبر 53584
- 7 دیدگاه
پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : نمیدانم چگونه و از کجا شروع کنم .ته دلم پر از حرف هایی نگفته دلنوشته های پردرد و تاسف های بی جواب است..می خواهم بنویسم بغض راه گلویم را گرفته ولی زبانم پر از حرف های نگفته است میخواهم بنویسم دستم می لرزد قلمم تکان نمیخورد .نه اینکه توان گفتن و نوشتن نداشته باشم نه.. میتوانم بگویم و بنویسم اما از کسانی میخواهم بگویم و بنویسم که کوه استقامت و دریای سخاوت هستن با زندگی سرشار ازسختی و درد و رنج .
بله از کوله بران میخواهم بنویسم مردان و پدرانی که سالیان سال باکمر خمیده و دستان چروکیده و دلی مالا مال از ترس و اضطراب با بارهایی سنگین درکوههای کردستان و اورامانات با پاهای لرزان قدم برداشته اند..
مردان و پدرانی که بارها و بارها در این کوهها با کمر خمیده شب و روز بدون خستگی بخاطر فرزندان و خانواده با این بارهای سنگین کوهها و مسیرهای طولانی را درنوردیده اند که بتوانند لقمه نانی حلال با زور بازوی خود در بیاورند و از شرمندگی زن و فرزند دربیایند.
اینها گفتنش به زبان ما ساده و راحت بنظر میرسد اما وقتی پدری بداند فرزندش نیاز دارد و نباید از همسن و سالان خود کمتر باشد این بارها و کوهها که سهل است دوست دارد از اسمان هفتم هم که شده انچه را که ارزوی فرزندش هست مهیا کند…
اینها را گفتم که بگویم از کوله بران مدفون در زیر خروارها برف …
چه سخت است و چه دردناک است با کمری خمیده باری سنگین، نفسی خسته ،دستانی یخ زده پاهایی سست شده، به امید تمام شدن راه و برگشت به آغوش خانواده به ناگاه در زیر خروارها برف مدفون شوی و دردناکتر از همه ی این ها همسران و فرزندان و شاید هم مادرانی که نصف شب هنوز بیدار مانده چشم به راه و دست به دعا منتظر مرد خانه شان هستند…
هیچ زبانی و هیچ نوشته ای قادر نیست زره ای از درد این عزیزان رابکاهد…
با این وجود من نوشتم که بگویم از دور شنیدم زیر برف سفید کفن پوش شدید ,شنیدم خستگی هایتان را با خود بردید ,شنیدم یخ بستید…
دلم یخ بست از نبودن شما میان خانواده منتظرتان وپاهایم خسته شد از رفتنها و تلاشهای بی جواب ودرنهایت دیگر هیچ وقت و هیچ زمستانی با بارش برف سفید شادی نخواهم کرد چرا که سفیدی برف امسال یاداورسیاه پوش شدن خانواده های شماست…
شیر مردان کوههای کردستان دلیران و غیور مردان، سفید پوش شدنتان در برف سفید زمستانی برای همه ی ما غمی جان کاه بود. باشد که در سرای ابدی با ارامش و بدون خستگی بیارامید…
تقدیم به همه کوله بران شهید در راه نان
دلنوشته ای از زبان افسانه نادری
سپاس از همگی دوستان حقیقتش من نه نویسندم نه رشته تحصیلیم ادبیات ….اما چون خیلی خیلی از این حادثه ناراحت شدم فقط خواستم همدردی کنم همین .بخاطر تمامی نظرات شما ممنونم وانشالله کم وکاستش و به بزرگی خودتون ببخشین ….سپاس از تمام دوستان و عزیزان
ده س وه ش خانم نادری
سلام خدمت نسیم عزیز ….من جمله اول نوشتمو با ی قسمت از اون شعر شاملوی بزرگ شروع کردم قصد کپی یا بنام خود زدنو نداشتم فقط واقعا مرتبط با اتفاقات اخیر بود ….ولی باید کنارش مینوشتم شاملو ….اینو اشتباه کردم که ننوشتم وقبول دارم…..اما کوله بر با کولبر اینا میتونن مترادف باشن اینا طرز نوشتار….ممنون از نقدتون…..ولی فقط بخاطر اینکه ننوشتم جمله اغازین از احمد شاملوست نفس کارم همدردی و ابراز ناراحتی زیر سوال نمیره …..اگه جای ویرایش داشت حتما مینوشتم بازم با هیات تحریریه تماس میگیرم اگه شد چشم ….ممنونم نسیم عزیزیاداوری کردین
با تشکر از مطلب زیبای شما خانم نادری. بهتر آن بود در عنوان دلنوشته خود، حفظ امانت را به جا می آوردید یا حداقل عنوان دانوشته را کپی نمیکردید.
دوم اینکه کولبر نه کوله بر، قرار نیست که همه کلمات زبان مبدا به شبیه آنها در زبان مقصد تبدیل شوند در حالی آن زبان چنین واژه ای بی معنا می باشد.
اشک رازیست
لبخند رازیست
….
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بودند
….
احمد شاملو
درود بر شما خانم افسانه ناذری
پەی پەیا کەردەی تیکێوی نانی
پەی نەفەس کێشای چەنی خێزانی
مەکێشوو بە کۆڵ کۆڵێوە مەینەت
مزانوو چی ڕاینە جەرگم مەبۆ لەت
خوا به خشوشا وبه به هه شتی شاذیشا که رو به راسی کاره ساته که فره دل ته زینا وده سو خانم نادریچ وه شب و فره به ریک وپیکی رازنانشو.
نان به به بهای قیمت جان انسانهای مظلوم که ازهرنظر محکوم هستند دست مریزاد سرکارخانم نادری