ش 29 اردیبهشت 1403 ساعت 15:20

خواست قدرت…/ آدم غلامی

خواست قدرت…/ آدم غلامی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:مقصود از خواست،کششی درونی است صرفا یک کشش و قدرت همان انرژی است انرژی که در ماده نهفته است و به تعبیر اینشتین ماده همان انرژی است.جهان مملو از انرژی است و انرژی مملو از کشش،حرکت و تکان و هر جا انرژی وجود دارد دیالکتیک نیز هست در هم آمیختن،شدن.چنین مفهومی […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:مقصود از خواست،کششی درونی است صرفا یک کشش و قدرت همان انرژی است انرژی که در ماده نهفته است و به تعبیر اینشتین ماده همان انرژی است.جهان مملو از انرژی است و انرژی مملو از کشش،حرکت و تکان و هر جا انرژی وجود دارد دیالکتیک نیز هست در هم آمیختن،شدن.چنین مفهومی ساده پایه های فلسفه نیچه یا همان دیالکتیک نیچه را شکل می دهد چنین پایه ای را نیز می توان در فلسفه هگل یافت اما در ادامه راه نیچه از هگل جدا می شود.

خواست قدرت در فلسفه نیچه به معنای انرژی عظیمی است که در ماده وجود دارد جنب و جوش می آفریند چرخ تاریخ را به حرکت در می آورد زندگی می آفریند.در فلسفه نیچه زندگی از انرژی می زاید نه از راحتی و نه از آسایش،بنابراین تصور اینکه برای زیستن باید از رنج کناره گرفت و آسودگی پیشه نمود نادرست می نماید.شوپنهاور خواست زندگی را عمیق ترین خواست مشترک در میان جانداران می داند،

اما نیچه زندگی را خواست نمی داند بلکه زندگی ثمره وجود انرژی است ثمره تکان و حرکت است و از اینجا راه نیچه از شوپنهاور جدا می شود آنجا که شوپنهاور با خواست زندگی دروازه فلسفه خویش را به روی نظام  باید و نباید می گشاید و اخلاق همدلی و دیگر خواهی و رهایی از رنج را پایه گذاری می کند راه نیچه از شوپنهاور جدا می شود نیچه تصور می کند طرح چنین نظریه ای نشان از سستی و کرختی در فلسفه شوپنهاورست چرا که در این لحظه شوپنهاور در رویا بسر می برد آرزو در سر می پروراند باشد که از رنج رهایی یابد و زندگی سعادتمندانه و آرام و بدن رنجی را در پیش گیرد.

در دیالکتیک نیچه،زندگی مملو از فراز و فرود است و فراز و فرود زندگی همان فراز و فرود نیرو و انرژی در وجود انسان است در اوج توانایی زندگی نیز اوج می گیرد و در ناتوانی و سستی زندگی فرو می نشیند.انسان برای رهایی از فراز و فرود چاره اندیشی می کند خواستی ماورای انرژی درونی و میزان توانایی خویش می آفریند من می توانم را می آفریند و چنین شعاری سر می دهد:خواستن توانستن است،تصور می کند با باید و نباید می تواند بر ناتوانیهای خویش غلبه نماید و از خود انسان دیگری بسازد انسانی توانا،انسانی نیرومند.در روانشناسی نیچه انسان برای گریز از ناتوانی،برای دست یافتن به انرژی و برای زندگی به باید و نباید روی می آورد و آرزوی توانایی را به نام خواست در سر پروراندن و تلاش برای انسانی دیگر ساختن،نشان از خستگی،نشان از دور شدن از زندگی،نشان از ناتوانی و نشان از سرخوردگیست.

بنابراین از یک سو خواست قدرت در فلسفه نیچه همان دیالکتیک است و در روانشناسی نیچه آرزویی است برای ساختن انسانی دیگر،انسانی جز آنچه می شناسیم  و به همین خاطر است در لابلای نیزار فلسفه نیچه خواست قدرت معانی متفاوتی پیدا می کند تا جاییکه خواننده را اندکی کلافه می کند. خواست قدرت هم می تواند نمادی از ابر انسان باشد و هم می تواند نمادی از یک انسان کامل،انسانی دیگر،انسانی جز آنکه می شناسیم،انسانی که خود را می سازد،انسانی که خود را سازنده زندگی و اراده خود را اراده ای آزاد می خواند انسانی که همواره خود را سرزنش می کند سرزنش از اینکه چرا  نتوانسته است انسان کاملی باشد.

فلسفه نیچه با اینکه جنگاوران را می ستاید اما خون ریزی را ویرانگر می خواند با اینکه توانایی و قدرت را می ستاید اما هر قدرتمندی را توانا نمی بیند با اینکه دشمنی را علت جنب و جوش می خواند اما کین توزی و دشمن تراشی  را ویرانگری می بیند و برای درک چنین تناقضی ناگزیر باید خواننده به خود بگوید آنکه اکنون سخن می گوید کیست؟نیچه فیلسوف است یا نیچه روانشناس؟

2 پاسخ برای “خواست قدرت…/ آدم غلامی

  • ساکو در تاریخ دی 9, 1395 گفت:

    درود بر شما به خاطر این نوشته خوب و گیرا تان . موفق و سر بلند باشید

  • محمد عرفان صالحی در تاریخ دی 9, 1395 گفت:

    جالب بود, دست مریزاد مهندس غلامی