سیاە است و سیاە میماند!/ اسرا ازکات
پایگاه خبری، تحلیلی سلام پاوه؛ باشور و شادی زیاد دفترنقاشی اش را برای معلم برد تاببیند که چه دانش آموز هنرمند و خلاقی دارد… معلم با دیدن نقاشی با عصبانیت دفتر را روی زمین کوبید و بر سر دخترک هشت ساله فریاد زد: بازم که خورشیدو سیاه کشیدی!چند بار بگم خورشید سیاه نیست مگه کوری؟؟دختر […]
- ۲۵ مرداد ۱۳۹۵
- کد خبر 42456
- 11 دیدگاه
پایگاه خبری، تحلیلی سلام پاوه؛ باشور و شادی زیاد دفترنقاشی اش را برای معلم برد تاببیند که چه دانش آموز هنرمند و خلاقی دارد… معلم با دیدن نقاشی با عصبانیت دفتر را روی زمین کوبید و بر سر دخترک هشت ساله فریاد زد: بازم که خورشیدو سیاه کشیدی!چند بار بگم خورشید سیاه نیست مگه کوری؟؟دختر نگاه ابی اش را از روی زمین برداشت اشک هایش را پاک کرد و باچند سرفه صدایش را صاف کرد آن وقت با صدای رسا درحالی که به چشم های معلم قد بلند خیره شده بود گفت: خورشید نقاشی های من همیشه سیاه است و سیاه میماند.من نمی خواهم پدرم زیر آفتاب سوزان بماند تا پوست چروکیده اش بیشتر از این سیاه شود…
نمی خواهم تحمل گرما را نداشته باشد اما ازشوق دیدن خنده ی من عرق را از پیشانی اش پاک کند و بگوید: دختر گلم امروز عروسک رویا هایت را میخرم.نمی خواهم برای گذاشتن چند اجر روی هم به بلندترین نقطه ها برود و جانش را به خاطر عروسک رویاهایم به خطر بیندازد،به آفتاب اجازه نمیدهم که بر روی سر پدر بتاب او را وادار به برداشتن کلاه پشمینی کند که در تابستان و زمستان برسردارد. من پدرم را دوست دارم او شب و روز کار میکند و عرق میریزد حتی عرق شرم…اما پدرم شرم برای چه ؟؟ به خاطر این که شریف ترین شغل از آن توست!؟یا اینکه مایه ی افتخارم هستی!؟تو که خود انتخاب نکردی چه باشی این بازی سرنوشت یا بهتر است بگویم تقدیر تو بود! تقدیر!!! بارهاشنیده ام به خاطر تقدیرش به خود لعنت فرستاده چرا که عیدی پاره های تنش را نداده،اما من از پدر عیدی نمی خواهم: خودش را می خواهم، بوسه های از سر عشق را…چشمانش را میخواهم که با مهربانی نظاره گرم هستند، دست هایی را میخواهم که انقدر سنگ ها را جابه جاکرده اند که ظرافتشان را ازدست داده اند و بوی مردانگی میدهند، پاهایی را که در روز انقدر مسافت های طولانی را طی میکنند و آخ نمیگویند و دردشان را باپماد تسکین میدهند.
خورشید من به این خاطر سیاه است چون پدر کارگرم را دوست دارم.
بعد از تمام شدن حرف هایش دوباره اشک هایش را پاک کرد و معلم راکه چشم هایش تر شده بود با فکر خورشید سیاه تنها گذاشت.
حالا از آن ماجرا سی سال میگذرد! او یکی از بهترین نقاش های حال حاضر است وهنوز خورشید نقاشی هایش سیاه است…!
٭٭٭برای تمام کارگران سرزمینم٭٭٭
سلام مرسی از نظراتون واقعا ممنونم.بله کاملا درسته خورشید سیاه تکراریه ولی همون طور که گفتم به این میگن اقتباس.
امید وارم تمام کارگران سالم وبردوام باشند مخصوصا کارگرانی که رویای خورشید سیاه را میپرورانند.
باتشکر فراوان
از سلام پاوه.
سلام واقعا عالی بود .خداوند تمام کارگران سرزمین را سالم وسلامت نگه دارد.
اسرا خانم تمام داستان هایتان را عالی مینویسید افرررررین امیدوارم شاهد کارهای خوب بعدیتان باشیم.دست مریزاد.
خلق مضمون نبود …
اما راوی خوبی هستید برای مضامین خلق شده ….
اسرا جان کاش آنقدر که تو به فکر کارگر هستی دیگران هم باشند.همسر من هم یک کارگران وبه دواز خانواده دلتنگی های دخترم امانم رابریده .شوهرم باتمام زحماتی که میکشد شش ماه به شش ماه حقوقش را برداشت میکند بعد از ده سال کارکرد هنوز مستاجرهستیم.کاش واقعا خورشید سیاه میشد
اسرا خیلی خوشحالم ب این موفقیت رسیدی
عالییییییییییییییییییییییی بود
(برای یه پسر)سلام مرسی ازنظرتون درسته خورشید سیاه تکراریه به این کار من میگن اقتباس یعنی الهام گرفتن که میتونه از یه عکس ،فیلم ،جمله یاکتاب باشه.هرچند که خودتون میدونستین.
سلامبراسراخانمازکاتودیدگاەبلندش.
آفرینخیلیخوشحالشدمکەمیبینمدر
شهروزادگاهمفرزندانیهستند.کەپدرانشان
راچونگارگرندوباعرقجبینناندرسفرەبچەهاـ
یشانباشرفومردانگیتهیەومیگذارند.منشائ
غیرتوٱزادگیمیدانند.آریدخترگلمهمیشەاین
تفکرسرمایەایجاوداناست.کەروزیحلالوماحضر
ٱندرسایەعرقجبینپدرانحاصلشفرزندانیخلف
کەخادموسرمایەیجامعەسالمند.نەفرزندانیکەدر
تنعموشکمبارەگیازراەثروتهاینامشروعدربین
مردم وجامعەپزبدهندوخودرانمایندەووارثکامرـ
مروائیهایزمینبدانند.مطمئنازودباشد؛کەخیرەسر
بینیکەبەپایخوداوفتادەاندربند؛(شیخسعدی)
ابوالقاسملاهوتیشاعرمعاصرمیفرمایند؛
منکارگرمکارگریدینمناست
دنیاوطنزحمتآئینمناست.
گفتمبەعروسدهرکەآئینتوچیست
گفتٱگهیکەدینتوکابینمناست.
دەست فرە فرە وەش بۆ.
هەم دەس پەنەکەردەکەیت وەش بێ هەم تەمام کەردەکەیت.
حس و تەسورش یننە بێ.
بارک الله فیکم
من اینو قبلا خوندم ??
عالي بود افرين?
به اميد موفقيت هاي بيشتر(A)