ش 08 اردیبهشت 1403 ساعت 10:20

وارونگی قضا و غذا در غزه / حبیب الله مستوفی

وارونگی قضا و غذا در غزه / حبیب الله مستوفی

استاد حبیب اله مستوفی از چهره های پژوهشگر و صاحب نظر حوزه تاریخ، فرهنگ و فولکلور در منطقه هورامان در تازه ترین مطلب خود به مصیب ها، دردها و رنج های این روزهای ملت مظلوم فلسطین در غزه پرداخته است که در ادامه می خوانید:

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : استاد حبیب اله مستوفی از چهره های پژوهشگر و صاحب نظر حوزه تاریخ، فرهنگ و فولکلور در منطقه هورامان در تازه ترین مطلب خود به مصیب ها، دردها و رنج های این روزهای ملت مظلوم فلسطین در غزه پرداخته است که در ادامه می خوانید:

 

 

… و ما رؤیایی بیشتر از یک زندگی که
شبیه زندگی باشد نداشتیم

محمود درویش (۱۹۴۱-۲۰۰۸م)

 

 

 

خارج از تفاوت طبیعی نوع نگاه ها، بر این باورم که پنهان کردن ناتوانی و شرمِ قلم ها در نقل حکایت پر از آبِ چشم غزه، بسیار مشکل است. بیان و نگارش ظلم عریان و کشتن بی رحمانهٔ انسان های هراسان ،بی گناه، و درمانده در چنبرهٔ نامعادلات جهانی و بی تدبیری های تاریخی و اسیرِ چرخهٔ تکراری و بی سرانجام کُنش های خُرد و واکنش های تُند حرث و نسل بر باد ده، دهانی به پهنای فلک و دَواتی به گُنجای اقیانوس ها می طلبد. این نوشته درپی نگاهی تحلیلی یا بیان نوعی نگاه به هر آنچه تاکنون بر باریکه ای تاریک درخاورمیانه رفته نیست زیرا شواهد حکایت از نمودار شدن کامل پیدا و پنهانِ چرایی شروع و نیز پایانِ برگشت ناپذیر آن ندارد.

 

چرایی تولد این یادداشت

 

در روزهای اخیر برخی تصاویر از غزه منتشر شد که خبرگزاری ها (درست یا نادرست از نظر نام گذاری )آنها را تصاویر آخرالزمانی نامیدند، براستی دیدن این تصاویر بیشتر به خواب و رؤیا شبیه است تا واقعیتی در بیداری، و در درون انسان جز طنین متوالی چرا؟و چرا؟و چرا؟ ایجاد نمی کند. بخشی از شعر «پیغام» شاملو را به یاد می آورم؛

 

«همه رؤیایم این است.
شاید این رؤیا اخطاری باشد.
شاید این رؤیا می‌گوید کفاره‌ی نادانیِ ما چندان سنگین است
که به جبرانش دیری باید
هر زمان منتظرِ فاجعه‌یی دیگر باشیم.
من نمی‌دانم تعبیرش چیست
یا اشارت به چه دارد، اما
همه‌ی زندگی من شده این وحشت
این کابوس
این تکرار. »

 

یکی از این تصاویرکه این نیم نوشت را پدید آورد، پرتاب بسته های غذایی توسط هواپیما در آسمان غم زدهٔ غزه بود. چترهای غذا از آسمان فرود می آیند و تیرِ قضا در زمین درجسم و جان می نشیند، گویی همه چیز حتی جایگاه مفاهیم متعارف هم چون بخت و اقبال ساکنان این دیار دچار وارونگی شده است.همیشه قضا و قَدَر را آسمانی و تلاش برای غذا و معیشت را زمینی دانسته اند. زمانی حافظ قضا را حکم آسمانی و غیر قابل تغییر می دانست؛

 

«قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد» و «که حکم آسمان است این اگر سازی و گر سوزی» یا سعدی پیش از او گفت؛ «با قضای آسمانی بر نتابد جهد مَرد» بسته های سرگردان غذا در فضا و خیمه های سفید زمین و سیل انسان های گرسنه و تصور این واقعیت تلخ که بازیگران مهم ایجاد و تشدید فلاکت در زمین همان یاوران آسمانی‌اند ناخودآگاه ذهن را سوی صحنهٔ دام و دانه می کشاند و ‌باز هم طنین چرا؟! محمود درویش در صفحهٔ۶۸ کتاب یادداشت های غم انگیز روزانه می نویسد؛

 

«از همه خطرناک‌تر این است که وطن، زیر بار اشغال بیگانه، به قرصی نان بَدَل شود و بدتر از همه آنکه شهروندان، زیر سیطرهٔ اشغال، در این خفقان نظامی و سیاسی، به گرسنگی کشیده شوند.»

 

یادداشت را با بیتی و سلامی تمام کنم؛ بیت از صائب تبریزی؛

 

قضا چون سایه از دنبالهٔ اعمال می آید
گناه لغزش خود را چرا کس بر قضا بندد؟
و سلام بازهم از محمود درویش آوارهٔ روستای«البروه» در شرق «عکا»؛
«سلام بر سرزمینی که برای صلح آفریده شد و هیچ روزی صلح را به خود ندید»