ی 09 اردیبهشت 1403 ساعت 18:19
برای کوچ همیشگی کاک فایق لطفی:

لطیف طبعی که فایق شد/حبیب الله مستوفی

لطیف طبعی که فایق شد/حبیب الله مستوفی

مرحوم لطفی سالهای جوانی را چنانکه خود با گرمی ویژه و گاهی همراه اشک درچشم تعریف می کرد باجمعی دیگر از معلمان (فارغ التحصیلان دانشسرای مقدماتی)، همراه داریوش نیک گو(۱۳۱۵-۱۳۴۸ه.ش)معلم وکُنشگر سیاسی دورهٔ پهلوی دوم ، وقف تدریس در روستاهای دور از دسترس ثلاث باباجانی کرد و شاید سایهٔ تجربهٔ زیستهٔ او در آن شرایط زمانی و مکانی بود که او را در سالهای بعد با وجود اشتغال در امور اداری و ستادی آموزش و پرورش به وادی شعر و ادبیات و نگارش خاطره کشاند.

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: سالهای دانش آموزیم در دورهٔ ابتدایی با تلاش و تکاپوی بی دریغِ او در روستاهای محروم و کم عبور ثلاث باباجانی دردههٔ۴۰شمسی هم زمان بوده و لاجَرَم می بایستی هم پوشانی فکریِ ما بویژه در نوع نگاه به ادب و فرهنگ نیز چنین دور از هم می بود، اما براستی چنین نبود.

 

یادها انبوه شد

در سَرِ پُر سرگذشت

جز طنین خستهٔ افسوس نیست

رفته ها را باز گشت  (سایه)

 

در بسیاری از جلسات و نشست های فرهنگی در مورد مسائل مختلف نه تنها  هم نگاه و نگرشِ ما که شنوندهٔ شعر و بیانِ نسل جوان و نوجویِ نو خو بود و گره بر ابرو نمی زد. مرحوم لطفی سالهای جوانی را چنانکه خود با گرمی ویژه و گاهی همراه اشک درچشم تعریف می کرد باجمعی دیگر از معلمان (فارغ التحصیلان دانشسرای مقدماتی)، همراه داریوش نیک گو(۱۳۱۵-۱۳۴۸ه.ش)معلم وکُنشگر سیاسی دورهٔ پهلوی دوم ، وقف تدریس در روستاهای دور از دسترس ثلاث باباجانی کرد و شاید سایهٔ تجربهٔ زیستهٔ او در آن شرایط زمانی و مکانی بود که او را در سالهای بعد با وجود اشتغال در امور اداری و ستادی آموزش و پرورش به وادی شعر و ادبیات و نگارش خاطره کشاند.

 

من در مقام نگاه تخصصی به تراوشات ذهنی او نیستم اما در این باره خاطرات خوبی را به یاد دارم  بعضی اوقات مکالمات تلفنی ما در بارهٔ معنی و تفسیر بیتی از ابیات شاعران بزرگی چون مولانا، حافظ، سعدی و صائب در ساعات دیر هنگام شب نیز با گرم پویی او؛ با وجود کهولت و بیماری ادامه داشت. بر نکات ظریفی پای می فشرد زمانی در مورد نگاه نظامی به کُرد بحث می کرد و می پرسید چرا در چاپ و نگارش «کُرد» نمی نویسند؟ و بلکه می نویسند«کرد» و…

 

درسال ۹۴ انتشار بخشی از خاطرات شیرین و قابل تأمل دوران آموزگاری ایشان در ثلاث از طریق فضای مجازی باعث تولدنوشتهٔ اینجانب با عنوان«از دویدن های پار تا دویدن های حال»گردید که موافق و مخالف طبع جمعی قرار گرفت و ایشان از کسانی بود که در نشست حضوری آن را با استدلال های متین مورد تحسین قرار داد.

 

بیتی که برکف دست نوشته شد؛

 

روزی را به یاد می آورم که تلفنی خاطره ای را برایم نقل کردند، چنان بر دلم نشست که بیتی را که به آن اشاره کردند فوراً با خودکار بر کف دستم نوشتم؛«یکی از روزهای بهار سال ۵۴ همراه چند نفر و یکی از دوستان معلمِ شاغل درمدرسهٔ روانسر برای تفریح به دالانی رفته بودیم، ناگهان ماشین جیپی پیش پایِ ما ترمز کرد و مرحوم سلطانعلی خان اردلان از آن پیاده شدند و بسیار گرم ما را (که همگی معلم بودیم ) تحویل گرفتند.

 

ایشان دیپلم ادبی را در سال ۱۳۱۲ اخذ نموده و تحصیل کردهٔ حقوق در فرانسه بودند و مدتی هم در روانسر دارای مسئولیت های دولتی بودند اما در آن سالها به دلایل سیاسی،مسئولیتی نداشتند. بحث های ادبی پیش آمد در میانهٔ بحث ایشان خطاب به همکار معلم شاغل در روانسر با نگاهی قابل تأمل گفتند:

ای بی وفا رسم وفا از غم نیاموزی چرا؟

باآن همه بیگانگی،هرشب به ماسَرمی زند

 

اما و اینک به باور من کاک فایق لطفی در ایفای نقش معلمی و نیز فرهنگ و ادب مداری، هم لطف پروردگار را نصیب برد و هم به مصداق نامش،«فایق» موفق شد.متأسفانه به دلیل سَفَر موفق به شرکت در مراسم تدفین و رهسپاریش به دیار جاوید و ترحیم و یادکرد از کردار نیکویش نشدم.

 

لذا از دور ،ضمن تسلیت به خانواده و خاندان محترم و فرزندان ایشان برایشان از پروردگار بی همتا رامش و آرامش روان مسئلت می نمایم ؛

یارب به فضل خویش ببخشای بنده را

آن دم که عازم سفرِ آن جهان شود

(سعدی)