د 10 اردیبهشت 1403 ساعت 18:33

به بهانه شب چله از نمایش گذاشتن سفره های یلدایی خود بپرهیزیم / سهیلا عبدی پور

به بهانه شب چله از نمایش گذاشتن سفره های یلدایی خود بپرهیزیم / سهیلا عبدی پور

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : به انتهای پاییز می رسیم، آنقدر از زندگی واقعی فاصله گرفته ایم که بندرت می توانیم  معنای هویت و اصالت رسوم کهن را بشناسیم. شب چله یا آخرین شب پاییزی که در رسوم کهن باستان از غروب آخرین روز پاییزی شروع می شود تا طلوع  اولین روز زمستان.   […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : به انتهای پاییز می رسیم، آنقدر از زندگی واقعی فاصله گرفته ایم که بندرت می توانیم  معنای هویت و اصالت رسوم کهن را بشناسیم. شب چله یا آخرین شب پاییزی که در رسوم کهن باستان از غروب آخرین روز پاییزی شروع می شود تا طلوع  اولین روز زمستان.

 

در آیین ایران باستان،معمولا اعضای خانواده دور هم جمع می شوند و جشن می گیرند. با خوردن تنقلات و میوه های پاییزی، خواندن اشعار حافظ و شاهنامه خوانی این شب را سپری می کنند.

 

امروزه سوا از قِدمت و سنت دیرینگی چنین رسمی, این شب بهانه ای برای به نمایش گذاشتن جشن یلدایی شده: لباس یلدایی،سفره ی یلدایی، آرایش یلدایی، تِم یلدایی و…متاسفانه چنین نمایش های صوری سبب چشم و هم چشمی و تبعات ناخوشایندی برای دیگر خانواده هایی می شود که به نوعی در مضیقه مالی هستند   یا مشکلات خانوادگی دارند.

 

خانواده عزیز کسی منکر یا مخالف دور همی، جشن و محافل گرم خانوادگی شما نیست ؛ولی به نمایش گذاشتن آن در چنین شرایط بد اقتصادی کار پسندیده ای نیست ،چه بسا پدری کارگرست و کم بضاعت، مادری بیوه است و قدرت خرید ندارد، بچه ای یتیم است و با پدر بزرگ مادربزرگش زندگی می کند و حسرت چنین جشنی به دلش می ماند.

 

معلم عزیزی که هدفت شاد کردن بچه ها به بهانه جشن یلداست ،شاید دانش آموزی توان  خرید و تهیه مخلفات یلدایی را ندارد به خانواده اش فشار می آورد تا در جمع همکلاسی هایش کم نیاورد.

 

لطفا کمی با درایت و ملاحظه بیشتری این دورهمی ها را مدیریت کنید تا باعث دلتنگی ودلخوری دیگری نشود.

 

«آواز شب چله »
چگونه است هوس شب چله می کنی؟
آنگاه که کام مادری
درسوگ جگر گوشه اش
پر از تلخی سوگِ هزار و یک شب است
آن گاه که پدری
شرمسار  فرزندش می باشد
هرشب برای او
طولانی‌ترین شب سال  است
بر کدامین اندوه
سرود گریستن زاربزنیم
دراین غربت روزگاری که
مجال مویه
از چشمانمان گرفته شد
هیس…
اینجا
شبِ چله
شبِ چهلم نوبرانه خزان است …