د 10 اردیبهشت 1403 ساعت 02:55
"نگاهی گذرا به قضیه فلسطین"

“دروغی بزرگ پیش درآمد ستمی بزرگتر” /احمد حکیمی

“دروغی بزرگ پیش درآمد ستمی بزرگتر” /احمد حکیمی

در سال 1897 اندیشمند لهستانی به نام “تئودور هرتزل” جنبش صهیونیستی را به هدف یافتن سرزمینی جهت اسکان این قوم پایه گذاری نمود. در این سوی دنیا و به دنبال شکست امپراطوری عثمانی {مرد بیمار اروپا به گفته اروپائیان} در جنگ اول جهانی {1918-1914} و اشغال متصرفات آن بوسیله فاتحان از جمله انگلیس و فرانسه، بنا به تصمیم جامعه ملل آن روز، سرزمین فلسطین زیر قیمومیت انگلیس درآمد.

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: امپراطوری روم در سال 70 میلادی اورشلیم (قدس) را به اشغال خود در آورد و یهودیان آنجا را آواره ساخت. اینان در سراسر اروپا آواره و سرگردان گشتند و مورد انواع آزار و ستم اروپاییان قرار گرفتند. برای نمونه در سال 1349 میلادی در پاریس پایتخت کنونی فرانسه بیماری وبا انتشار یافت و باعث مرگ هزاران تن از ساکنان این شهر شد. مردم، یهودیان را به بهانه کثیف زندگی کردن، مسئول این تلفات دانستند و هزاران نفر از انان را قتل عام کردند. در واقعه هولوکاست در جنگ دوم جهانی{1945- 1939}، به گفته خود اروپائیان چند میلیون یهودی توسط دولت آلمان نازی به کوره های آدم سوزی سپرده شدند. اروپا به خاطر ستم دو هزار ساله خود نسبت به قوم یهود، عمیقاَ به عذاب وجدان دچار شد و به فکر جبران افتاد.

 

در سال 1897 اندیشمند لهستانی به نام “تئودور هرتزل” جنبش صهیونیستی را به هدف یافتن سرزمینی جهت اسکان این قوم پایه گذاری نمود. در این سوی دنیا و به دنبال شکست امپراطوری عثمانی {مرد بیمار اروپا به گفته اروپائیان} در جنگ اول جهانی {1918-1914} و اشغال متصرفات آن بوسیله فاتحان از جمله انگلیس و فرانسه، بنا به تصمیم جامعه ملل آن روز، سرزمین فلسطین زیر قیمومیت انگلیس درآمد.

 

در تاریخ دوم نوامبر سال 1917 تحت فشار صهیونیست ها، “آرتور جیمز بالفر” وزیرخارجه وقت بریتانیا، با صدور بیانیه معروف خود متعهد شد که دولت متبوعش یک کانون ملی در سرزمین فلسطین که اعراب در آنجا ساکن بودند، در اختیار یهودیان قرار دهد. آنها با دروغی بزرگ ادعا کردند، سرزمینی بدون سکنه برای مردمی بدون سرزمین، و اینگونه بود که مقدمات بزرگتر ستم فراهم آمد. درصورتیکه سرزمین فلسطین در طول تاریخ چند هزار ساله اش هیچگاه بی سکنه نبوده است!بدین ترتیب یهودیان ساکن اروپا، سیل آسا به سوی فلسطین مهاجرت کردند و با برخورداری از حمایت دولت اشغالگر{انگلیس} هر روز عرصه را بر ساکنان عرب آنجا تنگتر و تنگتر نمودند. سیر حوادث به شدت پیش می رفت و سازمان ملل در سال 1947 با صدور قطعنامه ای این سرزمین را بین ساکنان اصلی یعنی اعراب و یهودیان مهاجر تقسیم کرد که به خاطر عدم رعایت عدالت، اعراب با آن مخالفت کردند. یهودیان مهاجر با برخورداری از پشتیبانی همه جانبه ی کشورهای اروپائی گروه ها و احزاب مسلح و آموزش دیده، دولتی تشکیل دادند و با اعلام تاسیس دولت اسرائیل در سال 1948 جنگ میان دولت نوپا و اعراب درگرفت که دولت های عربی در آن شکست خوردند. در نتیجه زیر فشار دولت از راه رسیده و اشغال‌گر، صدها هزار فلسطینی از سرزمین آبا و اجدادی خود آواره ی کشورهای عربی شدند. بدین ترتیب فاجعه عظیم انسانی با عمر 75 ساله آغاز و استمرار یافت و شوربختانه در شرایط حاکم در جهان، چشم انداز امیدوارکننده ای برای پایان آن نمی‌توان متصور بود.

 

“یاسرعرفات” معروف به ابوعمار، بنیان گذار سازمان آزادی بخش فلسطین (PLO) در آغاز سال 1965، پس از سال ها مبارزه مسلحانه و پرفراز و نشیب، در سال 1974 با حضور در نشست مجمع عمومی سازمان ملل، جهانیان را مورد خطاب قرار داد و گفت: “سال ها با مسلسل ام برای بدست آوردن حقوق غضب شده ملتم جنگیده ام و اکنون مسلسل را با شاخه زیتون عوض میکنم و راه صلح وآشتی را برگزیده ام. از شما می خواهم نگذارید شاخه زیتون را زمین بگذارم ( نقل به مضمون).”

 

آری! عرفات، خالصانه و صادقانه در مسیری تازه برای برقراری صلح گام زد و قضیه وارد کش و قوس دیپلماتیک شد. باری قرارداد”اسلو” در سال 1993 به امضاء وی و اسحاق رابین نخست وزیر اسرائیل و بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا به عنوان راعی سلام و ناظر صلح رسید که خروجی آن، شناسائی کامل اسرائیل و تشکیل حکومت خودگردان (بخوانیم سرگردان) فلسطین بود. لیکن به سبب زیاده خواهی ها و به قول معروف بهانه های بنی اسرائیلی! اسرائیل و ریاکاری ها و عدم صداقت دولت آمریکا به صلح دلخواه نیانجامید. خود عرفات نیز به مرگی کاملا مشکوک در گذشت و از صحنه سیاسی خارج و وضعیت به حالت قبل برگشت. یادآور می شود که عرفات در برابر بهانه جویی های اسرائیل اخطار داده بود که اگر این مذاکرات به نتیجه نرسد آنگاه مجبور خواهید شد با شیخ احمد یاسین رهبر جنبش حماس به گفتگو بنشینید.

 

جنبش حماس (حرکت المقاومه الاسلامیه) در سال 1987 به خاطر شکست تجربه های قبلی با محوریت ناسیونالیزم عربی، این بار با محوریت شیوه های مبارزاتی حزب اخوان المسلمین (تاسیس 1928 توسط حسن البنای مصری) تاسیس شد. البته دستاوردها و شکست ها و پیروزی های این حرکت در عمر 36 ساله اش مجال دیگری می طلبد.

 

یکی از سیاستمداران برجسته جهانی (احتمالا مائوتسه تونگ رهبر و بنیانگذار چین کمونیست) می‌گوید: “هرجا ستم هست، مبارزه هم هست.” آری! مبارزه می تواند اشکال گوناگونی به خود بگیرد که با اندیشه های سانتی مانتالیستی sentimentalism بعضی ها همخوانی نداشته باشد. برای نمونه دکتر “جورج حبش” پزشک متخصص فلسطینی با لقب الحکیم (و خوشبختانه نامسلمان! به جهت حساسیت زدائی از قضیه!) بنیانگذار جبهه خلق برای آزادی فلسطین با زیر بنای تفکر مارکسیستی! که طراحی و رهبری عملیات هواپیما ربائی فلسطینی ها را در دهه ی 1970 به عهده داشت؛ در پاسخ به اینکه حرفه ی پزشکی شما با هواپیما ربائی و به خطر انداختن جان انسان های سالم و بیگناه کاملاُ ناسازگار است می گوید: “این تنها راهی است که بوسیله آن میخواهم دنیا به حرف و خواست ملتم توجه کند!”

 

آری خواننده بزرگوار، جائی که راه های انسانی و متمدنانه کاملا بسته است و صاحبان زور و زر و تزویر گوش شنوایی برای شنیدن حرف حق ندارند و ریاکارانه گامی عملی برای رفع ستم و احقاق حقوق پایمال شده ملتی بعد از 75 سال برنمی دارند و با عوض کردن جای ظالم و مظلوم، با همه توان از ظالم حمایت می کنند، پزشک حرفه شناس و واقع بین به جای مداوا و معالجه انسان های بیمار و در شرف مرگ، جان صدها انسان سالم و بیگناه را به خطر می اندازد!!باری، درصد بسیار بالایی از حساسیت موجود در خارج و داخل، روی کلمه اسلام و مسلمان تمرکز دارد. آنتونی بلینکین وزیر خارجه آمریکا ضمن حضور شتابزده در اسرائیل می گوید: “من نه به عنوان وزیر، بل بخاطر جد یهودیم اینجا هستم!” فراوان مایه دریغ است که ما مسلمانان تا این اندازه اعتماد به نفس خود را از دست داده ایم. یا بهتر بگوئیم در سایه امواج عظیم رسانه ای و بهره برداری موذیانه و زیرکانه از فضای مجازی، نه تنها این اعتماد را از ماها سلب کرده اند، بل بذر کینه و تنفرکورکورانه را نسبت به اسلام در ذهن مان کاشته و به ناحق آن را علت اصلی عقب ماندگی و فقر و بدبختی شناسانده اند. در همان راستا توانسته اند قدرت تجزیه و تحلیل را به گونه ای تحت تاثیر قرار دهند که قضایا را از هم تفکیک نکنیم و کورکورانه ظالم را به جای مظلوم، و آواره گر را به جای آواره شده بنشانیم که خود، حد اعلای سقوط اخلاقی و ارزش های انسانی است.

 

از سوی دیگر، مشاهده می شود که انسان های یهودی منصف، خود برتربینی و فزون خواهی یهود را مانع اصلی حل قضیه و برقراری صلح می شمارند. آری، بیش از 75 سال است که اسرائیل به عنوان یک دولت سرکش، با سرکشی و یاغی گری قطعنامه های مجامع جهانی را در رابطه با حقوق پایمال شده مردم فلسطین و البته با پشتوانه قدرت های بین المللی مدعی دفاع از حقوق بشر و در راس آنها دولت آمریکا! با بی اعتنائی زیر پا می گذارد ولی به قول معروف آب از آب تکان نمی خورد! اکنون که یکی از گروه های فلسطینی ستم دیده به عملیاتی نظامی دست زده، طوفان پروپاگاندائی راه می افتد که ای جهانیان حماس آدم می کشد، به زنها تجاوز می کند و بچه ها را سر میبرد و ….. جالب است که در بیشتر موارد، به رغم بهره گیری از توان و تکنیک های فوق تصور صحنه پردازی و فیلم برداری های دلخواه، ادعاهای خود را پس می گیرند. ما ضمن محکوم کردن هرنوع کشتار غیرنظامیان و یا رفتار غیر انسانی با آنان، این پرسش را طرح می کنیم که حماس از این گونه اعمال غیر انسانی و نفرت آور چه طرحی می بندد؟! و چه استفاده ای می برد؟!

 

سخنی هم با هوادارن مقطعی و مصلحتی اسرائیل داشته باشم. فطرت سلیم انسانی دفاع از ستم دیده و احقاق حقوق پایمال شده او را توسط ستمگر وظیفه انسانی خود می داند. اکنون که همه ارزش ها و معیارها تحت تاثیر تبلیغات یک سویه و گمراه کننده وارونه شده، انسانهای مسخ شده چه رویکرد و واکنشی در برابر این اصل و قاعده روان شناختی اتخاذ می کنند؟

 

اما در رابطه با حل قضیه 75 ساله و صلح مزعوم و موهوم!! باید گفت، برقراری صلح مستلزم پذیرفتن و شناسائی تمام و کمال حقوق هر دو طرف مناقشه برای زندگی همراه با آرامش و امنیت و احترام متقابل، در چارچوب مرزهای امن شناخته شده و با رعایت تمامی موازین و معیارهای پذیرفته شده جهانی است. برنامه شهرک سازی و اصرار بر ادامه و تقویت آن در سرزمین طرف مقابل (فلسطین) پدیده ای شاز و ناشناخته ای است که حاصل تراوشات ذهنی و فکری بیمارگونه پاره ای از فرمانروایان اسرائیل ازجمله “نتانیاهو” نخست وزیر کنونی اسرائیل و حامین داخلی و خارجی اوست و یکی از موانع اصلی و اساسی برقراری صلح بین طرفین مناقشه است و یادآور شعار کهنه صهیونیستی “ای اسرائیل سرزمین شما از فرات تا نیل” می باشد که در شرایط و واقعیات دنیای کنونی هیچ نوع مقبولیتی ندارد.

 

عقلانیت انسانی ایجاب می کند که تجربیات شکست خورده و راه های رفته و به بن‌بست رسیده و معلول را به جای علت نشاندن، بعد از 75 سال برای همیشه کنار گذاشته شوند و عاقلانه و واقع بینانه تصمیمات و راه کارهایی اتخاذ شوند که جنگ و کشتار و آوارگی و فقر و بدبختی و رنج و مصیبت هم نوعان در آنها جائی نداشته باشند. جان و مال و توان انسان ها به جای کشتار و ویرانی، در مسیر همزیستی مسالمت آمیز و عمران و آبادانی و سازندگی قرار گیرد و این البته آرزویی دست نیافتنی و آرمانی نیست. به‌شرط نیت و صداقت حکام!

 

شایدبی مناسبت نباشد سخنی کوتاه با “شونیست” های وطنی هم داشته باشیم. اینان براین باورند که ما ایرانی ها دارای حکومت و فرهنگ و تمدنی پیشرفته بودیم که عرب ها با یورش توسعه طلبانه خود همه چیز ما را به فنا و نیستی کشاندند و دین خود را به ما تحمیل کردند. تحلیل گران بسیاری معتقدند که وضعیت سیاسی و دینی و فرهنگی موجود و رواج انواع فساد و تبعیض و بی عدالتی و اختلافات طبقاتی و دینی رایج در اواخر حکومت ساسانیان به جایی رسیده بود که یا از مرزهای غربی مسیحیت و یا از جانب شرق بودائیسم جای دین زردشت را می گرفت. لیکن اسلام که قویتر و با فطرت بشری هماهنگی و سازگاری بیشتری داشت.

 

بر خلاف ادعاهای مطرح شده، به آسانی مورد پذیرش توده مردم ایران واقع شد. از سوی دیگر چنانچه با رویکرد ناسیونالیستی صرف، به قضیه بنگریم؛ لزوما باید به این نکته مهم توجه کنیم که چرا تیسفون پایتخت ساسانیان در قلب سرزمین عراق عربی قرار داشته و آیا عربها به خود این حق را نمی توانستند بدهند که یکی از ممالک عربی را از تصرف بیگانگان (ساسانیان) بیرون آورند؟ تعصب ورزی و حس “نوستالژی” حاکم بر ذهن این اشخاص سبب شده است که در خصوص آنچه به لحاظ تاریخی فتوحات اسلامی نام گرفته، در راستای خواست درونی گرفتار اشتباه در قضاوت شوند. این واقعیت تاریخی را نادیده نگیریم که حتی پای یک سرباز مسلح مسلمان به سرزمینهای شرق آسیا نظیر سنگاپور و مالزی و اندونزی (به مثابه پرجمعیت ترین کشور اسلامی)، برای گسترش قلمرو اسلام نخورده است! از این رو مشفقانه می خواهیم واقعیات تاریخی را لحاظ کنند و آنگاه به داوری بنشینند!

 

کلام آخر اینکه حکومت گران و تصمیم سازان در دنیایی که ندای دفاع از حقوق بشر و عدالت خواهی و ستم ستیزی، همه جا دیده و شنیده می شود، بدانند و می دانند که تنها گناه نابخشودنی مردم فلسطین اینست که سرزمین شان 75 سال است که به زور اشغال شده و در یک کلام مظلوم واقع شده اند.

3 پاسخ برای ““دروغی بزرگ پیش درآمد ستمی بزرگتر” /احمد حکیمی

  • محمد در تاریخ مهر 28, 1402 گفت:

    بسیار عالی.دستمریزاد

  • کریمی‌نژاد احمد در تاریخ مهر 28, 1402 گفت:

    سلام ودرود بر استاد حکیمی برای نوشته‌اش .
    براستی دراین برهه زمانی عکس العمل های مردم منطقه ما بر چند گونه است: ۱، بیشتر فعالان مذهبی ،محققین و اخوانی ها که علی رغم اختلافاتاشان، درمظلوم بودن وبر حق بودن حماس ومردم غزه نظر دارند۲، بیشتر ناسیونالیستهای قوم گرا که مسئله فلسطین را ربطی به خود نمی دانند و.. ۳، افراد لائیک وملحد وعلمانی که با اسلام ومسلمانان مخالف هستند وبا آنها مشکل دارند وحق را به اسرائیل می دهند ۴، عده‌ای فعال‌دینی و مذهبی که اصولا مخالف اسلام سیاسی هستند وکاسه کوزه ها را سر حماس می شکنند ۵، عده‌ای مردم عادی که تحت تاثیر رسانه های غربی و یا تبلیغات مخالفان دین وهمچنین تحلیل مخالافان اسلام سیاسی که ناخواسته به نوعی حق را صهیونیستها می دهند ۶، مخالفان با حماس به علت نزدیک بودن ابن گروه باجمهوری اسلامی ایران و..
    به نظر حقیر بهتر است در این مورد مقالاتی نوشته شودوروشنگریهای توسط صاحبنظران بیطرف انجام گیرد بنده خودم هر گونه تحرک‌و دادخواهی ومبارزه از جانب مردم مظلوم فلسطین را روا وبرحق می‌دانم وروزی باید سیاستمداران غرب وسران ‌وحاکمان اسرائیل این همه ظلم و کشتاربه ناحق ۷۵ ساله ‌که به فلسطینهاشده را اعتراف ونه تنها از فلسطینی ها بلکه از جهانیان به علت اینهمه دروغگویی ومکر عذر خواهی کنند.

  • سحر م در تاریخ مهر 28, 1402 گفت:

    کلا عالی، مطالب بسیار جامع و کامل. درود بر ازادگی و درود بر حقیقت