د 10 اردیبهشت 1403 ساعت 02:21

با کبری رستم‌زاده، نخستین بانوی پسماند صفر منطقه جهانی هورامان آشنا شوید/ تا زنده‌ام به طبیعت خدمت می‌کنم

با کبری رستم‌زاده، نخستین بانوی پسماند صفر منطقه جهانی هورامان آشنا شوید/ تا زنده‌ام به طبیعت خدمت می‌کنم

کبری رستم‌زاده، شیرزن کرد از آن مادرانی است که آرزو می‌کنم در کشور عزیزمان تکثیر شوند تا حال و احوال محیط زیست بهتر شود. سال ۱۳۵۳ در روستای شمشیر از توابع شهر پاوه و منطقه اورامانات کرمانشاه به دنیا آمد. دوران تحصیلش مصادف با جنگ هشت ساله ایران و عراق شد. چون روستایشان مرزی است…

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: کبری رستم‌زاده، شیرزن کرد از آن مادرانی است که آرزو می‌کنم در کشور عزیزمان تکثیر شوند تا حال و احوال محیط زیست بهتر شود.سال ۱۳۵۳ در روستای شمشیر از توابع شهر پاوه و منطقه اورامانات کرمانشاه به دنیا آمد. دوران تحصیلش مصادف با جنگ هشت ساله ایران و عراق شد. چون روستایشان مرزی است، مجبور شدند به جای زندگی در روستا در باغی که داشتند و در کوه‌ها زندگی کنند.او که در کودکی به خاطر جنگ فقط توانسته بود تا کلاس دوم درس بخواند، پس از ازدواج تصمیم گرفت درسش را  با شرکت در کلاس‌های آموزش از راه دور ادامه بدهد و توانسته است تا کلاس یازدهم درس بخواند و همچنان دنبال آموختن است.

 

پسر بزرگش فؤاد که دانشجو است، لیست بلند بالایی از کارهایی که خانواده آن‌ها به مدیریت مادرشان از سال ۱۳۸۰ تا امروز انجام داده را برایم فرستاده که خودش یک صفحه کامل روزنامه می‌شود. آنچه می‌خوانید اندکی از خدمات ارزشمند کبری رستم‌زاده با همراهی همسرش آوات عبداللهی و دو فرزند زیست محیطی‌اش است که جای قدردانی دارد..

 

*یک اتفاق بد

 

در یک سالگی فؤاد، فرزند اولم متوجه توموری در بدنم شدم. وقتی به پزشک متخصص مراجعه کردم با شنیدن صحبت‌هایش دچار ناامیدی شدم. پزشک گفت: خانم رستم‌زاده، با توجه به اندازه توموری که در بدنت داری، اگر عمل کنی ۹۰درصد امکان دارد از زیر عمل بیرون نیایی و خطر مرگت بالاست. اگر عمل نکنی تا آخرین لحظه‌ حیاتت باید با این تومور راه بیایی و رنج و سختی‌اش را قبول کنی. خلاصه با وجود بچه یک ساله درگیر دارو و درمان شدم. گفتم خدا بزرگ است، اما هر کار لازم است انجام دهید. تصمیم بر این شد سه آمپول تزریق و داروهای تجویز شده را مصرف کنم، اگر تومور کوچک شد عمل انجام شود و اگر تأثیری نداشت با آن زندگی کنم. به نوعی مجبور بودم با تومور بجنگم. آن وضعیت سه سال ادامه داشت که اصلاً سال‌های خوبی برای من نبود، چون به نوعی در حال جنگیدن با تومور بودم و متأسفانه تغییر مثبتی هم ندیدم. یکی از روزها همسرم گفت ما که در نزدیکی‌ شهرمان امامزاده کوسه هجیج را داریم، بیا سری هم به آنجا بزنیم. امامزاده سید عبیدالله فرزند امام موسی کاظم(ع) و به کوسه هجیج مشهور است. در اصطلاح محلی به ایشان پیر یا امامزاده می‌گویند. چون به اولیای خداوند اعتقاد فراوانی داریم، تصمیم گرفتیم به ایشان هم متوسل شویم.

 

یادم هست آن زمان حتی ماشینی برای رفتن به امامزاده نداشتیم و برای رسیدن به امامزاده باید جاده خاکی دو ساعته را طی می‌کردیم. با این حال یک روز راهی شدیم و خودمان را به امامزاده رساندیم. آن روز وقتی از خانه خارج می‌شدیم توی دلم گفتم خدایا اگر بیماری من رفع شود، هر کاری بتوانم در خدمت به تو انجام می‌دهم. چند ساعتی را در امامزاده ماندیم و بعد تصمیم گرفتیم برگردیم. در برگشت و در میان دو روستای گردشگری هجیج و داریان چشمه‌ای سر راه وجود دارد. آنجا نشستیم تا وسیله گذری از راه برسد و ما را هم سوار کند. آن روز حال من اصلاً خوب نبود. با داشتن یک بچه، مریض بودم، شوهرم بیکار بود و انگار همه مشکلات به ما رو کرده بود. در همان حال که نشسته بودم و با خدا راز و نیاز می‌کردم، چشمم به چشمه‌ای افتاد که اسیر زباله‌های زیادی شده بود که مردم بی‌فکر ریخته بودند. آبی که از زیر زباله‌ها بیرون زده بود آب زلالی بود اما از میان آن همه زباله بیرون می‌آمد. وقتی این صحنه را دیدم، به همسرم گفتم دوست دارم این چشمه را تمیز کنم. خوشبختانه همسرم قبول کرد کمکم کند و دو ساعتی را صرف تمیز کردن چشمه کردیم. آن روز از ته دل برای آن چشمه زیبا گریه کردم. پس از اینکه چشمه را تمیز کردیم، با خدای خودم گفتم خدایا همان‌طور که ما کمک کردیم و این چشمه پاک و تمیز شد، بدن من هم از مریضی پاک شود. وقتی چشمه را پاک‌سازی کردیم یکباره احساس ‌کردم یک آرامش و روشنایی رو به قلبم کرد و روح و روان من تغییری یافت؛ همان طور که در مقابل من روح و روان آن چشمه تغییر یافت، انگار روشنایی خداوند به وجود و قلب من هم تابید.

 

*یک اتفاق خوب

 

پس از دو ماه از ماجرای تمیز کردن چشمه و زیارت امامزاده به پزشک مراجعه کردم. وقتی پزشک برگه آزمایشم را دید چند لحظه‌ای مکث کرد و ‌گفت: حیران شده‌ام، سپس پرسید: خانم رستم‌زاده در طول این دو ماه چه کاری کردید که نزد خداوند آن‌قدر با ارزش بوده که شما را شفا داده؟ وقتی حرف‌های پزشکم را شنیدم خیلی تعجب کردم. خانم دکتر گفت شاید اشکالی در نتیجه‌ آزمایش باشد. باید دوباره آزمایش جدید انجام شود. وقتی جواب آزمایش جدیدم را دید، گفت خداوند شما را شفا داده. وقتی حرف‌های پزشکم را شنیدم گفتم خدایا من خامم، اما چکار کردم که به اندازه‌ای نزدت با ارزش بوده که من را شفا دادی و دل پسر کوچکم را خوش کردی؟ آن روز خانم دکتر گفت شکر خدا می‌توانیم به‌راحتی تومور را عمل کنیم. پزشک گفت تا پیش از عمل باید دلیل اینکه خداوند شما را شفا داده پیدا کنی و روی کاغذ برایم بنویسی. دو روز ذهنم مشغول بود و یادم آمد دو ماه قبل در جریان توسل به امامزاده چه اتفاقی افتاد.

 

وقتی دلیل شفای خودم را پیدا کردم به همسرم گفتم من از امروز -که بهار ۱۳۸۱ بود- تیم خانواده همیار و حافظ طبیعت منطقه‌ جهانی هورامان «اورامانات» و شهر پاوه را تشکیل می‌دهم. گفتم تصمیم دارم تا آخرین لحظه حیاتم برای خدمت به طبیعت کار کنم. از همسرم خواستم اگر می‌تواند در این راه به من کمک کند تا نذرم را ادا کنم. خوشبختانه ایشان هم تا همین امروز پا به پای من در فعالیت‌های محیط زیستی کنارم بوده. غیر از همسرم دو پسرم که یکی از آن‌ها دانشجو و دیگری کلاس نهم است هم در کارهایم به من کمک می‌کنند، برای همین اسم خانواده‌ام را گذاشتم خانواده محیط زیستی منطقه اورامانات. خوشبختانه همسرم از لحاظ مالی جایی که نیاز باشد، کمکم می‌کند. پسر کوچکم در کنار اقداماتی که می‌تواند انجام دهد کار فیلم گرفتن یا عکاسی از فعالیت‌ها را بر عهده دارد تا با انتشار آن‌ها دیگران را به کاری که انجام می‌دهیم تشویق کنیم. پسر بزرگم که دانشجو است هم در بیشتر فعالیت‌ها و کارهای پژوهشی کمکم می‌کند.

 

*از خانواده خودم شروع کردم

 

شروع برنامه‌های من در حوزه کمک به محیط زیست از خانواده خودم بود، چون با خودم فکر کردم اول باید کار را از خانه و اعضای خانواده‌ام شروع کنم. پیش از هر چیزی سراغ تفکیک زباله رفتم تا یک خانواده پسماند صفر شویم. کار مهم دیگرم  این بود که خواستم مردم را آگاه کنم. بنابراین از همان سال ۸۱ هرجا ‌رفتم به مردم درباره محیط زیست، اهمیت آن و اینکه چگونه می‌توانیم به محیط زیست کمک کنیم، آموزش دادم. همچنین به ذهنم رسید مردم را تشویق کنم به جای استفاده بی‌رویه از کیسه‌های پلاستیکی، کیسه‌های پارچه‌ای استفاده کنند. در این مورد هم خودم دست به کار تولید این گونه کیسه‌ها زدم و شروع کردم به هدیه دادن آن‌ها به خانواده‌ها تا برای استفاده از این کیسه‌ها تشویق شوند. از همان سال۸۱ یکی از کارهایم جمع کردن بذر درختان کوهی بوده است. بذر زالزالک، بنه، بلوط، بادام کوهی و… همین بذرها را در پاییز و بهار در کوه می‌کارم و خوشبختانه در حال حاضر در یکی از کوه‌های پاوه نهالستان بلوطی دارم که حدود۲ یا ۳ هزار درخت دارد. این چند هزار درخت را حدود چهار سال قبل با کمک خانواده‌ام کاشتم و تا مدتی با سختی فراوان دبه‌های آب را روی شانه می‌گرفتیم و برای آبیاری این نهال‌ها می‌بردیم تا زمانی که مطمئن شویم دیگر می‌توانند با آبیاری طبیعت زنده بمانند.

 

یکی دیگر از کارهایی که برای کمک به محیط زیست انجام دادم ساخت آبشخورهایی در کوه‌های پاوه بود؛ چون در این چند سال، خشکسالی‌ها سبب شد آب مورد نیاز حیوانات در کوهستان کم شود و یا آبی نماند. ساخت آبشخورهای قابل تجزیه در طبیعت که جنس آن‌ها از کربن است به این دلیل بود که پس از حدود ۸۰سال در خاک تجزیه می‌شود و از مواد پلاستیکی در ساخت این آبشخور استفاده نشده است. ما هرسه هفته یک‌بار این آبشخورها را در کوهستان شاهوی از آب پر می‌کنیم. مجموعه کارهایی که در این سال‌ها برای محیط زیست انجام دادم سبب شده بسیاری از خانواده‌ها و به‌خصوص خانم‌ها قدم در این راه بگذارند. نکته جالب این است خیلی از این خانواده‌ها که علاقه‌مند به محیط زیست هستند در تماس‌هایی با من می‌خواهند آن‌ها را راهنمایی کنم، برای همین از شهرها و حتی استان‌های دیگری تماس می‌گیرند. از جایی مثل ارومیه، تبریز، انزلی و… و از این بابت خوشحالم که انعکاس کارهای خانواده ما در فضای مجازی سبب شده تعداد بیشتری از هموطنانم علاقه‌مند به حفاظت از محیط زیست شوند.

 

 

چاپ شده در روزنامه قدس

 

2 پاسخ برای “با کبری رستم‌زاده، نخستین بانوی پسماند صفر منطقه جهانی هورامان آشنا شوید/ تا زنده‌ام به طبیعت خدمت می‌کنم

  • کیومرث در تاریخ مهر 24, 1402 گفت:

    سلام و درود بر بانوان پر تلاش وعاشق وطن
    خداقوت
    امیدوارم همه ما حافظ محیط زیست و پاکیزگی جایی جای وطنمون باشیم

  • ناشناس در تاریخ مهر 24, 1402 گفت:

    درود برشیرزنان کرد……