س 18 اردیبهشت 1403 ساعت 17:00

قصه ی کولبری تحصیل کرده ! / سید رحمان محمودی

قصه ی کولبری تحصیل کرده ! / سید رحمان محمودی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:   خسته ام خسته ، می فهمی !؟ همین هر چند دلم هوای دلخوشی کرده ، با این خستگی میخوام هوای دلمو داشته باشم . آخه ما هم دل داریم ، دل ، می فهمی !؟ همین بس نیست ، دل آرزو ، امید ، آینده ووو خیلی خیلی … داره […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:   خسته ام خسته ، می فهمی !؟ همین
هر چند دلم هوای دلخوشی کرده ، با این خستگی میخوام هوای دلمو داشته باشم .
آخه ما هم دل داریم ، دل ، می فهمی !؟ همین بس نیست ، دل آرزو ، امید ، آینده ووو خیلی خیلی … داره .
نمیدونم خواسته دلِ من ، تو ، ما ، اونا نه چقد خرج داره بهش رسید !؟

دلخوشم چون دانشجوم ، دانش ،معرفت ، درک با همند مگه نه ؟؟؟
تمام خواسته دل پر امید و مغز تحصیل کرده ی من تن من از یآس

او دستانش سرد و یخی و من دلم
او پاهایش بی حس و من کلاسم ، کتابم …

معرفت رفیقمه من در دانشگاه همین را برای خود نگهداشتم

کی گفته نری دانشگاه چون آینده ی شغلی نداری؟؟؟ ن شاید معرفتی باشد که بتونم بر اوج فتح قله های سر به فلک کشیده تته و دالانی پرچم کوله مرد پنجاه ساله ایی را لمس کنم و بر دوش و پشت خود بگذارم تا کمی خستگی در کنه .

آخه او هم حتمآمثل من خسته شده او از جسم وه این درست نیست
امروز دانشگاه را در مرزهای معرفت و همدردی میبینم
اونجا وقتی کوله هایمان را بر سنگی زبر تکیه میدهیم گفتمان درس و تحصیلات برپا میکنیم

اینجا و اونجا الآن تقریبآ یکی شده اینجا درس و دانش و اونجا معرفت و دانش آموخته،،

راستی بزار کوله ات را از پشت کمر خمیده و خسته ات بگیرم و بر کمر سنگی تکیه دهم
خوب چی خوندی ؟ مدرکت؟ کدام دانشگاه ؟
آها منم ارشدم البته تو دوران دبیرستان ارشد کلاس نبودم آخه تنم نحیف بود حالا ارشدم همین دیگه مثل شما فوق لیسانسم.

دو هفته دیگه آزمون دکتری دارم انشاالله بتونم …
اون قد بلنده رو میبینی اونجا داره آهسته قدم روی سنگهای تیز میزاره ، همون مو سیاهه رو میگم بله دیدم ایشان هم پارسال آزاد دکتری قبول شد نتونست بره رشته اش خوب نبود گفت خرج دره و بی آآآآآآ ینده

عادت کرده به کولبری
اینجا همه نوعیم از سیکل تا ایشون و من
ولی مدرک معرفت همه یکیست

وقتی خستگی در میکنیم همزمان با نسیم این کوههای سربه فلک کشیده حس خداشناسیمون گل میکنه آخه اینجا کمی به خدا نزدیکتریم

کوله اون پیرمرد یخچال خالیست مثل یخچال خونه اش
کوله اون کوتاه قد ال ای دیه ۵۵ اینجه میگه این چیه خیلی نازکه مثل تلویزیون کمر کلفت بیست اینج صنام خانه ما نیست مال ما سنگین و بزرگ مال خودمون خوبه

کوله اون جوانی که شلوارش دو وجب کش رفته و از ساق هم ده سانتی پاره گشته هم پارچه است داخل کوله رو ندیده نمیدونه رنگ و جنس پارچه ها چیه ،

کوله این پسر خوشتیپ شانزده ساله هم کفشهای تاناکوراس خیلی دلش میخواست در گوشه ایی لای گونی کولش را بازکنه و یه؟جفت کفش نایک واسه خودش برداره ولی گفت من معرفت دارم

آخ چقد خسته ام از امید چقد از اضطراب….

یک پاسخ برای “قصه ی کولبری تحصیل کرده ! / سید رحمان محمودی

  • ناشناس در تاریخ اردیبهشت 28, 1402 گفت:

    خسته ام !!!
    ناراحتم!!!

    از دیدن کولبری که در یک شب بالای دو میلیون و در ماه چیزی حدود هشتاد میلیون و بیشتر درآمد داره…

    از دیدن کارمندی که در ماه ده میلیون حقوق داره…

    از دیدن دانشجوی دکترایی که نمیتونه یک نامه رسمی اداری بنویسه و عاجز از مطالعه یک کتابه….

    و من ندیدم هیچ اختلاس گر و رانت خواری مگر اینکه تحصیلکرده و باسواد بوده باشد.

    پس بهتره از روی احساسات و فکرهای زودگذرتاریخ مصرف گذشته صحبت نکنیم و یه نگاهی به،به اصطلاح تحصیلکرده های شاغل و غیر شاغل دور و بر خودمون بندازیم و ببینیم تا حالا چه کار مهم و انسان پسندانه و خیرخواهانه و چه کار مهمی برای پیشرفت بشریت انجام داده اند!؟
    کولبری یک تحصیلکرده به درد نخور هزاران بار بهتر از یک تحصیلکرده به درد نخور و اختلاسگره….!
    جای یک به اصطلاح تحصیلکرده به درد نخور همان کوهستان و شغل شریف کولبریه و بس نه مدیریت وپشت میزنشینی که اختلاس و رانت را با خود به همراه دارد.

    مگه غیر اینه…!!؟؟

    پس بهتره احساساتی دست به قلم نبریم و ننویسم.