ش 29 اردیبهشت 1403 ساعت 20:11

گره‌گشایی که گره بر اَبرو نزد/وداع با معلم زبان و پزشکِ همیشه خندان /حبیب الله مستوفی

گره‌گشایی که گره بر اَبرو نزد/وداع با معلم زبان و پزشکِ همیشه خندان /حبیب الله مستوفی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : چه بی رَحمَند صیادان مرگ، ای داد    و فریادا چه بیهوده است این فریاد (ه.ا. سایه) براستی بایسته و شایسته گفته اند که؛ انسان (بوالعجب خلقت) در دو جایگاه، چاره ای جز زانو زدن و تسلیم ندارد؛ اول در پیشگاه عظمتِ پروردگار هستی بخش و دوم در برابر […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : چه بی رَحمَند صیادان مرگ، ای داد    و فریادا چه بیهوده است این فریاد (ه.ا. سایه)

براستی بایسته و شایسته گفته اند که؛ انسان (بوالعجب خلقت) در دو جایگاه، چاره ای جز زانو زدن و تسلیم ندارد؛ اول در پیشگاه عظمتِ پروردگار هستی بخش و دوم در برابر مرگ. به قول ماموستا مولوی؛
ھەرچی دیت وەچەم، شی وەسەفەر دا
ھەرچی مەوینی ھانە گوزەردا
کەس حاڵی نەبی و ھیچ کەس نەزانا
ئەو پەی چێش ویەرد، ئید پەی چێش ئاما

اولین پگاەِ آمدن و آخرین نگاەِ رفتنِ دکتر بابایی و همهٔ ما بیرون از ارادهٔ خودِ ماست.(می آییم تا برویم ) اما آنچه مهم است و خوش یا ناخوشِ این سَرا و سَرای دیگر را رقم می زند، تمام آن چیزی است که در فاصلهٔ این دو نقطهٔ شروع و پایان رُخ می دهد.

تعداد ملاقات هایم با دکتر سالار بابایی به زحمت از تعداد انگشتان دست فراتر می رود، اما به یاد ندارم چه در دبیرستان یا مطب، وقتی باهم گفتگو می کردیم، او از سعدی یا مولانا، مطلبی طرح نکند. یک بار به او گفتم مولانا حبیب(دوست) را هم طبیب می داند و به ابیاتش اشاره کردم، شور و شَعفَش را چون تابلویی ماندگار هنوز تجسم می کنم.

بدون شک دوستان، همکاران، و بستگان بزرگوار ایشان که بیشتر با او بوده اند، اینک خاطرات را مرور می کنند و این خاطرات، بویژه برای خانوادهٔ محترمش، پس از این تا سال ها، به نوعی رزقِ روح تبدیل می شود، اما من، ضمن احترام از همهٔ آنان پرسشی دارم! در تمام آن خاطرات و دیدارها،چند بار دکتر سالار را با اَبروان گره خورده و تُرُش رو دیده اند؟

بر این باورم که ایشان در عمر پنجاه و چند ساله، چه در مقام معلم بودن و چه در کسوت پزشک، گره گشایی کرد اما هیچ گاه گره بر ابرو ننشاند، و این توفیق، آسان به دست نمی آید و نصیب هر کسی نمی شود. اگر تمام خصلت های نیک او را که به درستی برایش بر شمرده اند، در یک کفهٔ ترازو قرار دهیم و خنده رویی ، آراستگی و مبادی آداب بودنش را در کفهٔ دیگر، نه تنها ترازو را به تعادل می رساند بلکه کفهٔ گشاده رویی سنگین تر می شود.

سفر جاودانهٔ این تیمار گرِ جان(معلم) و جسم(پزشک) را به سَمتِ جاودانگی، به خانواده، پدر، فرزندان و بستگانِ محترمش تسلیت می گویم و از دادارِ هستی بخش برای بازماندگان، سلامت و سعادت و برای این انیسِ قرآن در روزهای پایانی رمضان، رامش و آرامش روان در سرای جاودان مسئلت می نمایم.

نه نیکان را بد افتادست هرگز
نه بدکردار را فرجام نیکو
بَدان رفتند و نیکان هم نماندند
چه ماند؟ نام زشت و نام نیکو
(سعدی – مواعظ )