چاپلوسی؛ بلا یا طلا؟!/ مجتبی مرادی
پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: گاهگاهی به حافظ تفألی میزنیم. چون شعرش را بلد نیستیم بخوانیم، لاجرم همان قسمتِ سفری در پیش داری و مهربان و خونگرم هستی و کار و بارت جور میشود! را میخوانیم، و البته که مطلوبِ ما همان است که سفری بکنیم و مهربان و خونگرم شویم و کاری بخورنمیر داشته باشیم! […]
- ۱۰ فروردین ۱۴۰۲
- کد خبر 100726
- بدون دیدگاه
پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: گاهگاهی به حافظ تفألی میزنیم. چون شعرش را بلد نیستیم بخوانیم، لاجرم همان قسمتِ سفری در پیش داری و مهربان و خونگرم هستی و کار و بارت جور میشود! را میخوانیم، و البته که مطلوبِ ما همان است که سفری بکنیم و مهربان و خونگرم شویم و کاری بخورنمیر داشته باشیم!
هزلیات و هجویاتِ سعدی برای قشرِ باسواد و ادبدانِ جامعه خوب است، بیسوادها از این قدر هم محرومند! دیگر آثار شیخِ اجل که عملا به کار نمیآید، یا پند و اندرز و حکمت است که خوب گوشِ ما از این حرفها پر است و خودمان حکیم و فرزانهایم، غزلیاتش هم که همه در بابِ عشق و عاشقی و تماشا و تفرج و حال و حول است که اکنون و در زمانۀ ما نیازی به این همه زبانبازی و غزلپردازی نیست؛ با یک مشت دلار میتوان با دلبرکانی پرید و چرید که سعدیِ خدابیامرز با ده من غزل به تماشایشان هم نایل نشده است!
اما این بنده از آنجا که در عالم هپروت به سر میبرد و جیب و جیپی ندارد و بالضروره همراه و همدمی ندارد، وقتِ گرانبها! را خرجِ چرخیدنِ در دواوینِ شعرا و نشستن پای پرتگوییهای نویسندگان و فلاسفه میکند، تا ساعاتِ بطالت و کسالت به نحوی از انحا سپری شود. سعدی را روزگاری خداوندگارِ سخن میگفتند، این عنوان امروزه شاید چندان برازندۀ جنابشان نباشد، چه آنکه صنعتِ چاپلوسی چنان رونق یافته که امیرانِ کلام سعدی را به بندگی هم قبول ندارند، مگر آنگاه که بخواهند به دلیلِ ضیقِ وقت و ضایع نکردنِ عمر و انرژی در مقدمه و موخرۀ فرمایشهای رنگین و سنگینشان، بیتی یا مصرعی از او بیاورند و بدین وسیله نه وزنی به کلامِ خود، بلکه اعتباری به سعدی بخشیده باشند! همین سعدی در بوستان و گلستان سخنانی دارد که چون بنده خود را از محضرِ علمایِ جدید محروم داشتهام، آنها را بسیار دقیق و درست و خوش و نغز میدانم. از جمله در ضمنِ حکایتی در بابِ قناعت و از زبانِ یکی از شخصیتهای آن چنین آورده است:
هر که را بر سماط بنشستی
واجب آمد به خدمتش برخاست
گوش تواند که همه عمر وی
نشنود آواز دف و چنگ و نی
دیده شکیبد ز تماشای باغ
بی گل و نسرین به سر آرد دماغ
ور نبود بالش آکنده پر
خواب توان کرد خزف زیر سر
ور نبود دلبر همخوابه پیش
دست توان کرد در آغوش خویش
وین شکم بیهنر پیچ پیچ
صبر ندارد که بسازد به هیچ
چون در ابیاتِ آن، کلماتی است که یحتمل معنایش را ندانیم و وقتِ کنکاش هم نداشته باشیم، میرویم سراغِ بیتِ آخرِ این ابیات که به شکمِ پیچپیچ اشاره دارد و اینکه سعدی ناجوانمردانه آن را بیهنر خوانده! ولی ما که مردمانی منصف هستیم، و علاوه بر انصاف، عالم و عاقل و فرزانهایم بیصبریِ جنابِ مستطابِ شکم را بارها و بارها به علمالیقین و عینالیقین دیده و دریافتهایم. همین آقای ابراهیمِ مازلو هرمِ معروفش را روی همین شکم بنا کرده است! آدم که گرسنه باشد، دیگر هیچ چیزِ دیگر نیست، حتی اگر ساعاتی قبل از گرسنگی، وکیل و وزیر و سفیر بوده باشد. پس، انگاری آدمِ گرسنه اگر به تملق و چاپلوسی روی بیاورد برای آنکه نانی به انبانش برساند، معذور است و بر معذور گناهی نیست. اگر جوازِ چاپلوسی برای گرسنه صادر شود و شکمی از عزا درآید که خوب است و خیر! اما ماجرا به شکم ختم نمیشود؛ نوبت فرش و فراش و مبل و پرده و ماشین و کابین و بساط و دکان و… میرسد. عقل حکم میکند حالا که چاپلوسی میتواند شکم را سیر کند، چرا آن را در دیگر خواستها و نیازها نیازمایم؟! و اگر عزتِ نفس و قناعت و طبعِ بلند، متاعِ درخوری نباشد، آنگاه بالارفتن از نردبانِ تملق امریست عقلانی و خردمندانه، عزت و آبرو احترام بعدا خودشان میآیند، وقتی به جایگاهِ مطلوبمان رسیده باشیم!
تنبیه!پیداست که مخاطبانِ فهیم، فرقِ از زمین تا آسمانِ قدردانی و قدرشناسی با تملق و چاپلوسی را به خوبی میدانند. و البته قدرشناسی آدابی دارد، از جمله پرهیز از سخنانِ بیپایه و بیمایه، خودداری از به کار بستنِ القاب و عناوینی پرطمطراق که مرغِ پخته را به خنده میآورد و قسعلیهذا. بحمدالله آدابِ چاپلوسی بر همگان مکشوف است و نیازی به یادآوری و دوبارهگویی نیست!