چ 12 اردیبهشت 1403 ساعت 06:58

“کاک امیر”…

“کاک امیر”…

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : فرید ضیائی : نسیم صبحگاهی پاییزی بر پهنه “سردره” وزیدن گرفت و کبک با جهش و پروازی کوتاه در امتداد کوهپایه به آرامی فرود آمد و خرامان خرامان به جوار “هانه و که ریسانی” رفت تا جرعه ای آب بنوشد، که دوستش خرگوش را در آنجا دید و گفت: […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : فرید ضیائی : نسیم صبحگاهی پاییزی بر پهنه “سردره” وزیدن گرفت و کبک با جهش و پروازی کوتاه در امتداد کوهپایه به آرامی فرود آمد و خرامان خرامان به جوار “هانه و که ریسانی” رفت تا جرعه ای آب بنوشد، که دوستش خرگوش را در آنجا دید و گفت: سلام “هوریشه گیان” چرا غمگینی؟

هوریشه جواب داد: سلام “ژرژ گیان”، مگر خشکسالی را نمی بینی؟ تشنگی همه ما را تهدید می کند و حیوانات از ناامیدی دیگر نای راه رفتن ندارند اگر اوضاع به همین گونه به پیش رود؛ همه ما تلف می‌شویم. آب “هانه و که ریسانی” هم که روز به روز کمتر می‌شود.

 ژرژ لبخندی زد و گفت: نگران نباش، هفته پیش رفته بودم به منطقه ویمیر در کوهپایه شاهو، آنجا دوستی دارم که روایت عجیبی برایم نقل کرد که باورش برایم سخت بود. گفت: چند ماهی است که گروهی از انسانهای نیک کردار و شریف در قالب گروهی به نام “ئه وه  ژیوناو  هانه کانو  پاوه ی” که دوست دار محیط زیست و حیوانات منطقه هورامان هستند، آستین همت بالا زده اند و به ساماندهی چشمه‌های آب نیمه خشک مبادرت کرده اند، تا در این وانفسای خشکسالی مرهمی باشد بر گلوی خشکیده ما زبان بستگان.

در آن منطقه چشمه های زیادی را بهسازی کرده اند از جمله “هانه کوره” ، “هانه و  شرولی”، “هانه و  که ننه له ی” و ….

برای دیدن این انسانهای والا کنجکاو شدم و چند روزی بیشتر در آن منطقه جولان دادم، تا اینکه جمع آنها را دیدم، به آنها نزدیک شدم و در پشت تخته سنگی به حرفهایشان گوش دادم؛ اتفاقا در مورد ساماندهی “هانه و که ریسانی” صحبت می کردند. یکی از آنها نامش “کاک امیر” بود که مشتاقانه این موضوع را پی گیری می کرد و در مورد برنامه ریزی و عزیمت به این چشمه طی چند روز بعدش با دوستانش تبادل نظر می کرد.

هوریشه در حالی که مات و مبهوت سخنان دوستش شده بود، گفت: راست می گویی “ژرژ گیان”،  مگر در میان آدمیان خیرخواهی برای ما حیوانات وجود دارد؟ از نیاکانم شنیده ام که از آدمیزاد دوری کنید، که غیر از ضرر از سوی ایشان به شما سودی نخواهد رسید. ولی با این توصیفی که شما از کاک امیر و  یارانش کردی،  انگار اینها انسان های متفاوتی هستند و با بقیه فرق دارند ؟

ژرژ: بله همینطور است. مشتاق شدم که ببینم “کاک امیر” کیست؟ بنابراین در پاوه به سراغ دوستی قدیمی رفتم که اسمش “قالاو” و از تبار کلاغها ست، از او پرسیدم آیا “کاک امیر” را می شناسی؟ جواب داد: آری، او پاوه ای و منزلش در جوار آرامستان”مرقد حاجی” است و در تمام کارهای عام المنفعه این شهر و منطقه هورامان مشارکت فعال دارد. او از مادری نیک سرشت و خیرخواه به نام “اذا طوبی” ملقب به “مادر مهربان پاوه” زاده شده است. “کاک امیر” در زمان حیات مادرش، که کمتر از یکسال پیش فوت نمود، بسیار به ایشان احترام می گذاشت و در خدمتگزاریش به صورت شبانه روزی کوشا بود.خاتو طوبی حسینی

نقل می کنند که چندین سال پیش، یک بچه کل وحشی را که از ناحیه لگن دچار جراحت شده بود، نزد”مادر مهربان پاوه” بردند و او با مهارت بی نظیرش در شکسته بندی، مرهم بر دردش گذاشت و علاجش کرد.

کاک امیر در دامان چنین مادر نیک کرداری پرورش یافته است. او و یارانش نه تنها جان ما زبان بستگان را نمی ستانند بلکه با سیراب کردن ما تشنه لبان، حیاتی دوباره به ما می بخشند.

در حالی که هنوز هوا کامل روشن نشده بود و این دو گرم صحبت بودند، از دور گرد و خاکی هویدا شد که نشان می داد ماشینی در حال نزدیک شدن به چشمه است.

هوریشه گفت : دوباره روز تعطیل شد و شکارچیان برای تفریح خود برای ستاندن جان ما آمدند، فرار کنیم؛  قبل از آنکه از هستی ساقط مان کنند.

ژرژ : اندکی صبر کن من آن ماشین را می شناسم، جیپ کاک امیر است، دیگر نگران نباش، نه تنها خطری ما را تهدید نمی کند، بلکه اطمینان دارم او و یارانش، همانطور که برایت تعریف کردم، برای ساماندهی “هانه و که ریسانی” آمده اند.

هوریشه : راست می گویی “ژرژ گیان”؟ چه خوب، خیالم راحت شد، یعنی ما امسال از تشنگی هلاک نمی شویم؟

ژرژ : آری این چنین است. بیا برویم و به آنها نزدیک تر شویم تا مشایعت شان کنیم، آنها اعضای گروه “ئه وه  ژیوناو  هانه کانو  پاوه ی” هستند، دوستدار محیط زیست و از حامیان ما، راننده جیپ نیز همان کاک امیر است که توصیفش کردم…

در حین صحبت آن دو، ناگهان جلو چشمان شان حادثه ای هولناک رخ داد و ژرژ بانگ برآورد: ای داد، ای بیداد؛ چرا ماشین شان واژگون شد؟ چه اتفاقی افتاده؟

هوریشه : به نظر می آید واقعه ای دردناک در حال رخ دادن است؛ “کاک امیر” جان به جان آفرین تسلیم کرده و سه نفر دیگر از حامیان مان مجروح شده اند.

ژرژ : ای زبان بستگان هورامان، شین و زاری کنید که یکی از بزرگترین حامیان خود در منطقه را از دست دادید،

هوریشه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت؛ افسوس و صد افسوس که این انسان مهربان نسبت به ما حیوانات بی پناه، از میان آدمیان رفت، چرا که وجود او و همفکرانش در جامعه انسانی، سبب می شود که آنان در فضایی مسالمت آمیزتر با همنوعان ما رفتار کنند. این واقعه برای ما حیوانات منطقه بسیار غم انگیز است ولی امیدوارم که یاران کاک امیر، بهسازی چشمه ها را ادامه دهند و ما حیوانات را در مقابل خطر تشنگی، حمایت کنند. آیا چنین می شود؟

ژرژ : آری آری، با همت و غیرتی که از این انسانهای نیک کردار در خدمت رسانی نسبت به حیوانات در مناطق دیگر هورامان دیده ام، شهادت می دهم؛ که این راه را با صلابت تر از گذشته ادامه خواهند داد.

یک پاسخ برای ““کاک امیر”…

  • جمال فرهادی در تاریخ مهر 16, 1400 گفت:

    دەستا وەش بۆ کاک فرید خوا جەزاتا بە خەیر بڐۆوە. خوا کاک ئەمیری عەفوە فەرماۆو. خوا کەرۆ شارەکەما ڕۆ بەڕۆ پەڕ بۆ جە ئێنسانێ شەریفێ.