س 29 اسفند 1402 ساعت 09:48

زنگ تکراری،بانگ هوشیاری…/حبیب اله مستوفی

زنگ تکراری،بانگ هوشیاری…/حبیب اله مستوفی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:این نوشته را دو دلیل متفاوت پدید آورد،نخست:احساسی از سر حسرت،دوم:دغدغه ای برای عزت.این دو دلیل را بسیار فشرده در عنوان نوشته آورده ام،تکرار و هوشیار.با این توضیح که این تکرار نه تنها ملال آور نیست که خاطره انگیز است و آن هوشیاری نه القای یأس بلکه برای اصلاح است. امیدوارم […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:این نوشته را دو دلیل متفاوت پدید آورد،نخست:احساسی از سر حسرت،دوم:دغدغه ای برای عزت.این دو دلیل را بسیار فشرده در عنوان نوشته آورده ام،تکرار و هوشیار.با این توضیح که این تکرار نه تنها ملال آور نیست که خاطره انگیز است و آن هوشیاری نه القای یأس بلکه برای اصلاح است. امیدوارم بتوانم در متن،اندکی بیشتر از آنها بگویم.من دانش آموزسال­های دهه چهل و پنجاه و معلمِ فعلی اندک آشنا با آموزش و پرورشم،لاجَرَم احساسم مربوط به آن سال ها و دغدغه ام برای امروز است.حبیب اله مستوفی

 

قریب یکصد و سی و پنج سال پیش میرزا حسن رشدیه(۱۳۲۳-۱۲۳۰ ه.ش )پدر فرهنگ جدید ایران،برای شروع سال تحصیلی خطاب به دانش آموزان مدرسه اش به نام مدرسه رشدیه در تبریز چنین نوشت:«می‌دانید که امروز برای شما چه عید بزرگی است؟امروز روزیست که شما از خرابه ندانی به شهر دانایی داخل شده‌اید.مردم به کربلا و مشهد و مکّه می‌روند،کربلائی و مشهدی و حاجی می‌شوند.شما امروز اصل حاجی شده‌اید که به مدرسه آمده‌اید.

 

آدم بیسواد مرده است و آدم با سواد زنده است.شما امروز زنده شده‌اید. همه می‌دانید که تخم مرغ در زیر مرغ می‌ماند،جوجه درمی‌آورد.یک تخم صد دیناری یک مرغ پنج قرانی می‌شود.شما مثل یک آدم بی قیمت مانند مرغ و خروس با خاک بازی می‌کردید و از امروز شاگرد مدرسه شده بعد از این با کاغذ و کتاب بازی خواهید کرد. به به به!

 

می‌دانید مدرسه چه جایی است؟مدرسه جای خداشناسی است،مدرسه جای تربیت و تعلیم است،همه علما، همه وزرا، همه بزرگان از مدرسه بیرون آمده‌اند. ان شاءالله سعی می‌کنید شما هم آدم بزرگ و یکی از بزرگان بشوید.تاریخ امروز پنجشنبه پنجم ربیع الاول، اول برج میزان ۱۳۰۴ وارد به مدرسه شده‌اید.»مدرسه رشدیه را در تبریز خراب کردند واو روانه قفقاز شد اما بعد از بازگشت در تهران دومین مدرسه به سبک جدید بعد از دارالفنون را دایر کرد. مشهور است وقتی در تبریز مدرسه اش را خراب می کردند او می خندید ودر مقابل تعجب حاضرین می گفت:می دانم از هر آجرِ این مدرسه مدرسه دیگری ساخته خواهد شد.نیما یوشیج بعدها یاداو(رشدیه)را رزق روح خود اعلام کرد که وقت دلتنگی به سراغش می رود:یاد بعضی نفرات،روشنم می‌دارد،اعتصام،یوسف،حسن رشدیه،قوتم می‌بخشد،راه می‌اندازد،و اجاق کهن سرد سرایم گرم می‌آید از گرمی عالی دمشان،یاد بعضی نفرات رزق روحم شده‌است.وقت هر دلتنگی،سویشان دارم دست جراتم می‌بخشد.روشنم می‌دارد.رشدیه وصیت کرد:مرا در محلی به خاک بسپارید که هرروز شاگردان مدارس از روی گورم بگذرند و از این بابت روحم شاد شود.

بیان احساس:

همه ما روز اول مدرسه را به یاد می آوریم، وقتی دست در دست پدر یا همراه مادر و یا تنها،خانه را جا گذاشتیم وبه دریایی از بچه های هم سن وسال خود در حیاط مدرسه پیوستیم.چشم هارا ببندیم،مسافر تونل زمان شده،به آن سالها برگردیم.هرکسی فراخور زمان و مکان آن وقت خویش راوی حکایتی ویادآور واقعیتی است.کسانی از “دارا”و “آذر”می گویند،جمعی لوح های”دویدم و دویدم” را پس از سالها هنوز درحافظه دارند: دویدم و دویدم ،سرکوهی رسیدم، دوتا خاتون رادیدم ،یکی به من آب داد، یکی به من نان داد، نان راخودم خوردم، آب رادادم به زمین، زمین به من گندم داد، گندم را بردم آسیاب، ….گروهی از “بابا آب داد”،” آن مرد در باران آمد”،”سارا انار دارد”، حکایت ها دارند.براستی چه شد که بدون کلاس های جانبی،ابزار متنوع کمک آموزشی و شهریه های آنچنانی “الف””ب”پ” آ”ی با کلا  و” ا “بی کلاه را یاد گرفتیم؟

یادی کنیم ازچکمه های رنگی،دفترهای جلد مقوایی،مدادهای سوسمارنشان،خمیربازی،قهرکردن های چند دقیقه ای،غصه مشق تعطیلات عید،کتابت(نوشتن یک بارکامل از روی کتابهای درسی)،که سعی میکردیم همان روز اول تمامش کنیم. دویدن دنبال وسایل کاردستی درست کردن، استرس لحظه دست به جیب شدن معلم برای ثبت نمره در دفتر مخصوص خودش،رقابت برای اول شدن در دفتر نمره کلاس که هر هفته براساس جمع نمرات آن هفته مرتب می شد،انگشت بالا بردن های گاه وبی گاه برای حاضر گفتن یا اجازه گرفتن،کتاب های حل المسائل(که در مدرسه قاچاق بود) و معمولا همه مسائل کتاب را حل نمی کرد،

جمله”بقیه به عهده دانش آموز”،داستان دهقان فداکار وآتش زدن لباس هایش”،روزهایی که به خاطر نپوشیدن لباس رسمی(کت وشلوار)درمنطقه ما ناظم مدرسه دستور بازگشت به خانه را می داد،شمارش معکوس روزهای مانده به عید در گوشه تخته سیاه کلاس که هرروز  بروزمی شد،براستی چرا حتی یکروز هم مدرسه به دلیل برف سنگین که بسیار هم می بارید تعطیل نمی شد!؟بعضی وقت ها نمی گوییم ای کاش به آن سرعت به فکر بزرگ شدن نبودیم؟

اما ارابه بی رحم زمان متوقف شدنی نیست و سوکمندانه زمان ذخیره هم نمی شود. آن روزها رفتند و ما برآمدیم، با تمام خوش و ناخوش ها و فراز و فرودها،آنچه امروزهست نقش هایی است که به عهده ماست.چونان شاعری که پس از رفتنش در شعرهایش ظاهر می شود ما نیز خوب یا بد،زشت یا زیبا،در نگرش و نقش هایمان ظاهر شده ایم.به بیان شیوای نظامی:پس از صد سال اگر گویی کجا او؟به هربیتی ندا آید که: ها،  او

  و اما دغدغه……

حسرت ها را حصر کنیم و به بخش دوم نوشته،دغدغه های عزت مندی بپردازیم.امروزه بحث از اهمیت معلم و تعلیم و تربیت در لقلقه زبان نمایان، اما در بُن جان بی نشان است.نقش آموزش و پرورش در توسعه یک کشور مشهود و انکار ناپذیر است.حسن رشدیه در مقاله اش با بیان مثالی ساده و عامیانه مولد بودن آموزش و پرورش را به خوبی نشان می دهد. تبدیل تخم مرغ های کم قیمت به مرغ و خروس قیمتی،نیروی انسانی کارآمد و راهگشا در دامان بزرگترین متولی تعلیم و تربیت ورز می یابد. شکوفایی و کاستی هر بخش از جامعه را می توان با مراجعه به کیفیت آموزش نیروهای انسانی آن بخش مورد توجه و تحلیل قرار داد. گزافه نیست اگر بگوئیم آنهایی که از آموزش و پرورش شروع کرده اند و به آن پرداخته اند،بهگشت اجتماعی را سامان داده اند.

بسیاری از ما بارهادرباره سروده مشهور فرودوسی انشاء نوشته ایم.«توانا بود هرکه دانا بود »این سروده را فرودسی بزرگ  هزار سال قبل از “تافلر “با صلابت طرح کرد و دانایی را سرچشمه قدرت اعلام نمود.اگر بخواهیم گفته فردوسی را به برنامه تبدیل کنیم اولین لازمه اش تغییر نگرش به آموزش و پرورش یعنی مجرا و مِعبر کسب علم،آگاهی و دانایی است.آموزش و پرورش را چاهی دانستن که هرگز پر نمی شود.شایسته و بایسته قرن ۲۱ که از سوی یونسکو قرن فرهنگ اعلام شده است،نیست.حبیب اله مستوفی

اگر هدف ما ورود به عصر دانایی و سرانجام کسب قدرت است ، باید شرایط آن را برای دانش آموز و معلم فراهم کنیم. معلم باید بدون دغدغه به دانش آموز کمک کند تا او بتواند دانایی را فهم کند و دید پژوهشی داشته باشد. دگر پذیر و مشارکت جو گردد.قانون شکنی را شجاعت نداند، وجدان کاری داشته باشد،برای رسیدن به نام و جا به دروغ وریا متوسل نشود و ……..اگر چنین شود حرکت توسعه ای آغاز می گردد.

برای رسیدن به این مقصود باید حل مشکلات معیشتی،منزلتی ،آموزشی،اداری و …….. معلمان نه در قالب عبارت بلکه در قامت رعایت با لحاظ اولویت در دستور کار قرار گرفته و پی گیری شوند. چونان اندرز سعدی که فرمود:آدمی اول حریص نان بُوَد ،زانکه قوت و نان ستون جان بُوَد،چون به نادر گشت مستغنی ز نان،عاشق نام است و مدح شاعران

جامعه ما از گذشته تا حال بسیاری از امور را برعهده معلم و مدرسه نهاده است. پدران و مادران بهترین سرمایه های خود (فرزندان) را به معلم سپرده واز او هم هدایت فرزندان و هم رضایت خود راطلب می کنند.معلم باید هدایت و رضایت را عهده دار شود.برهمگان آشکار است که جامعه در حال دگرگونی است. به ناچار مدرسه و معلم نیز نمی توانند ثابت بمانند.به عبارت دیگر جمعِ سیستم ثابت و جامعه متغیر امکان پذیر نیست. جامعه به افراد خلاق- پی گیر- مسئول، نقاد و تصمیم ساز با توان تحلیل بروز ومهارت به کارگیری آخرین ابزار احتیاج دارد.از سوی دیگر دستگاه تعلیم وتربیت باید نگهبان ارزش های دینی، ملی و  مذهبی جامعه و انسجام ملی باشد. یعنی پیشکام از سویی و پاسدار از سویی دیگر،درسنگین و خطیر بودن این دو نقش شکی نیست و اهتمام همه جانبه و یاری دادن آموزش و پرورش را به وظیفه ای همگانی تبدیل می کند.در میان هفت دریا تخته بندم کرده ای//بازمی گویی که دامن تر مکن هشیار باش.

رمز پیروزی انقلاب اسلامی ایران چونان حادثه ای بزرگ در انتهای قرن بیستم،صبغه فرهنگی آن بودکه نقش مدرسه و مسجد در آن انکارناپذیر است. دانش آموزان و طلاب آن زمان تلقی تربیتی از دین داشته و پا درمیدان انقلاب نهادند و هنگامه های بزرگی را از طریق مدرسه  یعنی جایگاه عبور نسل ها ودست به دست شدن مشعل علم وآگاهی سامان دادند. اگر این خط روشن  را دنبال می کردیم و بسیاری از سیاست گذاری ها از طریق مدرسه سامان می یافت ، شاید امروز رعایت جایگاه تعلیم و تربیت و معلم و مدرسه توسط خودِ ما و آحاد جامعه به عنوان کاری عقلانی به عادت تبدیل شده بود. همان گونه که پشت چراغ قرمز بدون لحظه ای تردید می ایستیم و در واقع به آن عادت کرده ایم.

دغدغه را نیز بیان کردم و بیش از این گفتن را دور شدن از هدف این نوشته می دانم. در پایان ضمن تبریک و تهنیت شروع سال تحصیلی به همه دانش آموزان و اولیای محترم آنان، معلمان عزیز و مدیران مدبر و همه کسانی که دغدغه آموزش و پرورش را دارند، داستانکی را به عنوان کلام آخر تقدیم می کنم.

«روزی کارمندان یک اداره، صبح زود که وارد اداره شدند در تابلوی اعلانات با این نوشته مواجه گردیدند: کسی که دراین اداره مانع پیشرفت شما بود، دیروز درگذشت، تشییع جنازه ساعت ۱۰ سالن اجتماعات.ساعت ۱۰ همه در مقابل تابوتی ایستاده بودند،هرکسی که از مقابل آن عبور می کرد و داخل را نگاه می کرد تعجب کرده ،رد می شد. داخل تابوت آینه ای بود که هرکسی تصویر خود را می دیدو جمله ای روی آن نوشته بودندکه:تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع پیشرفت شما شود و آن هم کسی نیست جز خود شما.»برای تغییر نباید منتظر ماند و باید از خود شروع کنیم.

صاحبا عمر عزیز است غنیمت دانش

گوی خیری که توانی ببر از میدانش

هرکه دانه نفشاند به زمستان در خاک

نا امیدی بود از دخل، به تابستانش( سعدی)

 

 

جمعی از معلمان دهه چهل پاوه

 

 

5 پاسخ برای “زنگ تکراری،بانگ هوشیاری…/حبیب اله مستوفی

  • فرهنگی در تاریخ مهر 3, 1396 گفت:

    به نام نامی نامداران
    قلم سلیس وروان آقای مستوفی بر طالبان علم ودانش واهل قلم پوشیده نیست وچونان گذشته وزین وپرنغز ومغز می باشد .
    شاید هر خواننده ی محترم براساس میزان و وسع نگرش ودانش خود این دلنوشته را تفسیر نماید چرا که هربند آن داستان ونکاتی ظریف و درعین حال قابل تامل را در بردارد؟
    انتخاب تیتر این دلنوشته: احساسی از سر حسرت و دغدغه ای برای عزت، شاید بی ربط با موضوعی که بعنوان معلمان حال وپار که از همین قلم بدست قهار نگاشته شدنباشد اما به شیوه ای دیگر.
    توصیف دانش آموز به حاجی آنهم در این شرایط انفجار اطلاعات وکم اهمیت جلوه دادن جایگاه ونقش معلم توسط مسئولان وکار بدستان که خوداز دروازه مدرسه واموزش وپرورش به نان ونوایی رسیدند جای تامل وتعمق دارد؟
    چرا که یاد بعضی انسان ها روشنم می دهد ؟؟؟؟؟؟؟
    باشد که بادهای امید واعتدال ونسیم فرح بخش عدالت اجتماعی ونوع نگاه به معلم بر پنجره وعینک تصمیم گیران وکارگزاران وزیدن وباعث خنکای فکر واندیشه شان شود

  • حصیب حسنی در تاریخ مهر 1, 1396 گفت:

    سلام خدمت همه همکاران فرهیخته
    سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
    ضمن تشکر از دلنوشته ی زیبا و دلنشین آقای مستوفی که می توان خیلی چیزها ها را ازش برداشت و تببین نمود.آری امروز ما راه و هدف خویش را در میان بی راهه ها می جوییم واز نگاه طرح واره اقتصادی و سیاسی به آموزش و پرورش چشم دوخته ایم به خود بیاییم و پیمان خود را با خدایمان در پیشرفت و شکوفا نمودن استعدا های خفته ی دانش آموزان این مرزو بوم تازه کنیم .همچنان بر خلاف جریان رودخانه ایستاده در خدمت ارباب و رجوع های مان(دانش آموزان) می ایستیم تا نهال های امروزمان سرمایه های تحولی ودرختان مثمر وتنومند فردایمان شوند. آری ما می توانیم

  • مظفراخگر در تاریخ شهریور 31, 1396 گفت:

    ‍ ?????????????

    *معلم که باشی،* طعم شیرینیِ میوه رسیدهِ مهر را بیشتر حس می کنی!

    *معلم که باشی،* خنکای باد مهر بیشتر از دیگران بر تنت حس می شود!

    *معلم که باشی،* بوی نوی کاغذ کتاب و جلد دفتر بیش از همیشه، تو را به وجد می آورد!

    *معلم که باشی،* شلوغی خیابان های پاییز و کوچه های مهر، بیش از گذشته بر دیدگانت نمایان می شود!

    و …
    *معلم که باشی،* ماراتن تپش قلبت با گذر دقیقه ها و ثانیه ها بیش از پیش، آهنگِ سرعت می گیرد!

    آری ! تو همان *معلمی* هستی که کودک درونت بیش از هزاران کودک بیرون، دلتنگ مهرِ *مهر* است و مملو از شوق دیداری!
    *دیداری دوباره با مهر و محبت!*

    ❤️پیشاپیش بهار تعلیم و تربیت بر شما آقای مستوفی بزرگوار وباغبانان مهر و محبت و آینده سازان این مرز و بوم مبارک❤️

  • ناشناس در تاریخ شهریور 31, 1396 گفت:

    اینگونه باید نوشت و چنین باید دانش آموزی را توصیف کرد و از تکرار هر ساله پرهیز نمود کلیشه را کنار بگذارد و خود بگوید انسان باید نو گرا باشد کهنه ها را همه می دانیم واقعا ریاست آموزش و پرورش برازنده چنین شخصی است آفرین بر کسی که این شخص را انتخاب کرده

  • صادقیانی در تاریخ شهریور 31, 1396 گفت:

    سلام خدمت دوست عزیز و همکار توانا آقای مستوفی
    ده س وه ش- احسنت -بهار دانایی را خدمت تمامی دلسوزان عرصه ی تعلیم و تربیت (معلمین عزیز) تبریک عرض نموده یادآوری میکنم قدر این توفیق اجباری (کلاس و تدریس) و خدمت باقی مانده را بدانید …. یاد باد آن روزگاران…