ی 16 اردیبهشت 1403 ساعت 16:37

تا خان رازیا له شکه ر ترازیا/ حبیب الله مستوفی

تا خان رازیا له شکه ر ترازیا/ حبیب الله مستوفی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: تا خان رازیا له شکه ر ترازیا//خان= رئیس- فرمانده -امیر//ئه وه رازیای- رازیا = مجهز شدن-آماده شدن- آماده شد//له ش که ر= سپاه – لشکر//ترازیای ترازیا= از جا در رفتن-عبور کردن – جابجا شد- عبور کرد.{تا رئیس(فرمانده) آماده شد، لشکر(سپاه ) عبور کرد} تا به فکر خود فتادم، روزگار از […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: تا خان رازیا له شکه ر ترازیا//خان= رئیس- فرمانده -امیر//ئه وه رازیای- رازیا = مجهز شدن-آماده شدن- آماده شد//له ش که ر= سپاه – لشکر//ترازیای ترازیا= از جا در رفتن-عبور کردن – جابجا شد- عبور کرد.{تا رئیس(فرمانده) آماده شد، لشکر(سپاه ) عبور کرد}

تا به فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت/ تا شدم از کار واقف، وقتِ کار از دست رفت
تا کمر بستم، غبار از کاروان بر جا نبود / از کمین تا سَر برآوردم، شکار از دست رفت (صائب تبریزی)

گذری بر قالب ظاهری ضرب المثل

طنینِ لفظ خان در گوش هورامان نشینان، جدای از ریشه یابی لغوی و پیشینۀ جایگاه سیاسی اجتماعیش در دوره¬ های مختلف، چندان نا آشنا نیست. «خان »، «خاتون»، «خان زاده» و «دیواخان»برای ساکنان بوم و بَرِ هورامان، یادآور ریاست و اعمال قدرت در سیستمی ملوک الطوایفی گونه است. خوانین، محورهای قدرت و اخذ مالیات از مردم بودند و درهمان حال مسئولیتِ نظم و امنیت و ایستادن در مقابل متجاوزان به حیطۀ حکمرانی خودرا نیز به عهده داشتند. شیوۀ زندگی خان و خاتون (همسر خان که گاهی هم لقب خان را پس از نام کوچکش ذکر می کردند) ویژگی خاص خود را داشت و تابع پروتکل هایی بود، که معمولاًخان بدون رعایت آنها کاری انجام نمی داد. همان گونه که شرکت خان در مراسم عروسی، عزا، مهمانی و شکار، نیازمند آمادگی های اولیه و حواشی مخصوص خود بود، بازدیدش از افراد مسلح و مدافعان قلمرو حکمرانی و یا شرکتش در نبرد و رویارویی با متجاوزان و رقیبان هم، تابع نوعی آمادگی و مهیا سازی های قبلی بود. انجام کارهایی مانند پوشیدن لباس رزم، استفاده از نشان های مخصوص و آماده نمودن مَرکَب(اسب) ،حداقل مواردی بود که قبل از حرکت خان به عنوان فرماندۀ افراد مسلح، برای سان دیدن از لشکر یا شرکت در نبرد با دشمن ، می بایستی انجام شود. به عبارت دیگر کارهای خان، تصادفی و بدون مقدمه نبود.

صورت ظاهر این ضرب المثل، متوجه خوانین لاابالی و سهل انگاری است که بیشتر اسیر حواشی و مقدمات هستند و با این کار از اصل و متن موضوع فاصله می گیرند و در نتیجه کار به صورت دقیق و کامل انجام نمی شود ، به زبانی دیگر خان، اصل را فدای فرع و متن را قربانی حاشیه می کند. لشکر و سپاه از خط ممنوع عبور کرده اند، اما خان هنوز مشغول انجام راه ورسم آماده شدن برای به عهده گرفتن فرماندهی و سپس جلوگیری از حرکت آنها است.

مدیریتِ زمان پیام پنهانِ این ضرب المثل هورامان

اگر از خان ، خاتون ، دیواخان و راه ورسم جاری در آن که همگی صورت و قالب این زبانزدِ هورامی را شکل می دهند عبور کنیم ، به هسته و قلب آن می رسیم که تأکید بر اهمیت استفادۀ بهینه از زمان و وقت است. نیاکان هورامان نشین و اسیران سختی و سنگلاخ جغرافیا، در گذشته های دور به مبحث مهم امروزمان یعنی مدیریت زمان پرداخته¬ و آن را به زیبایی تمام در قامت کلماتی آهنگین(ضرب المثل) نشانده¬اند.

ویژگی های مهم زمان؛

*به صورت یکسان در اختیار همه است * قابل خریدن نیست * چیزی جایگزینش نمی شود * برای آینده ذخیره نمی شود * تهیه¬اش سرمایه نمی خواهد. اهمیت زمان با این خصوصیات ویژه امروز بر همگان آشکار و در زمانۀ ما ملموس اشت. است. همان گونه که استفادۀ کارآمد و اثر بخش از زمان موجب بهره وری و سعادت جامعه می شود ، سهل انگاری و تلف کردنش، بی رحمانه همه چیز را در لابلای چرخ دنده های تیز و سنگین خود نابود می کند و اثرات جبران ناپذیر خود را بر جامعه تحمیل خواهد کرد. به قول پروین اعتصامی؛
وقت گرانمایه و عمر عزیز / طعمۀ سال و مه و صبح و مساست
از چه همی کاهدمان روز وشب؟ / گر که نه ما گندم و چرخ آسیاست

حساسیت «زمان» در زمانۀ ما ( دوران سرعت و سبقت)-اشارات سعدی

بحث ویژگی ها ی عصر امروز ، داستان دراز دامنی است که تبیینش در بضاعت نگارنده و چارچوب این مختصر نمی گنجد، اما سخن گزافی نیست ،اگر بگوییم در دورانی زندگی می کنیم که سالهاست زنگ های سرعت و سبقت در آن به صدا در آمده¬اند و در این میان تنها افراد و جوامعی موفق می شوند که با مدیریت صحیح زمان ،از این قافله پر شتاب فاصله نگیرند.سعدی در باب نهم بوستان با زبان شیوای خود در قالب حکایت خواب شبانه¬اش در بیابانِ شهر فَید بر اهمیت اهتمام به زمان و دوری از سستی و سهل انگاری اشاره می کند و می گوید؛
شبی خوابم اندر بیابان فید / فرو بست پای دویدن به قید
شتربانی آمد به هول و ستیز / زمام شتر بر سرم زد که خیز

مگر دل نهادی به مردن ز پس / که بر می‌نخیزی به بانگ جَرَس؟
مرا همچو تو خواب خوش در سَر است / ولیکن بیابان به پیش اندر است
فرو کوفت طبل شتر ساروان / به منزل رسید اول کاروان

ناصح ادب فارسی در ادامه به مطلب مهم مورد اشاره در ضرب المثل پیشِ رو اشاره می کند و می گوید نه تنها سستی و سهل انگاری قابل قبول نیست، بلکه افراد و جوامعی شایستۀ تحسین و تشویقند که پیشگام شوند و با پیش بینی وبرنامه ریزی دقیق ، همیشه گامی فراتر بگذارند. او وقت و زمان را به شمشیری تیز تشبیه می کند که همان گونه که قاطعانه گذشته را از آینده جدا می کند، در صورت عدم استفادۀ درست ، بر علیه انسان عمل می کند( عُمر را بیهوده بر باد می دهد)

خُنُک هوشیاران فرخنده بخت / که پیش از دهل زن بسازند رَخت
مکن عمر ضایع به افسوس و حیف / که فرصت عزیز است و الوقت سیف
بی توجهی به زمان توجیه پذیر نیست – نگاه مولانا

چنانکه قبلاً بیان شد استفاده نکردن به موقع از زمان برای هیچ شخص ، گروه یا جامعه ¬ای قابل جبران نیست و هیچ کس، دسته و یا دولتی نمی تواند صندوق پس انداز زمان داشته باشد. لاجَرَم هر وعده و وعیدی در این مورد نه تنها بی معنی است، بلکه برای جامعه نتیجه ای جز خسارت و زیان و عقب ماندگی ندارد. مولانا در دفتر دوم مثنوی به شخصی (نماد اشخاص درشت خو و چرب زبان ، اما بی توجه به اولویت ها و نا آگاه به خاصیت زمان) اشاره می کند که بدون مطالعه و بی توجه به نتیجۀ کار ، بوته¬های خار را در مسیر عبور مردم می کارد و وقتی خار رشد می کند، همه دچار مشکل می شوند؛

همچو آن شخص درشتِ خوش‌سُخُن / در میان ره نشاند او خاربُن
ره گذریانش ملامت‌گر شدند / پس بگفتندش بکَن این را نَکَند
هر دمی آن خاربن افزون شدی / پای خَلق از زخم آن پر خون شدی

وقتی به او می گفتند که بوته های خار را که باعث ایجاد مشکل برای مردم شده¬اند را بَر کن، می گفت سرانجام روزی این کار را انجام خواهم داد (وعدۀ بدون عمل)
چون بجد حاکم بدو گفت این بکَن / گفت آری بر کَنَم روزیش من
مدتی فردا و فردا وعده داد / شد درخت خار او محکم نهاد

سر انجام و پس از عمل نکردن به وعده ها، حاکم به او تذکر داد و گفت که مشکل او زمان ناشناسی است. تیغ زمان دو سویه است، از سویی بوتۀ خار را جوان و پر قدرت کرده و از سوی دیگر آن شخص را پیر و ناتوان می کند.
تو که می‌گویی که فردا این بدان / که بهر روزی که می‌آید زمان
آن درخت بَد جوان‌تر می‌شود / وین کَنَندَه پیر و مضطَرّ می‌شود
خاربن در قوت و برخاستن / خارکن در پیری و در کاستن
خاربن هر روز و هر دم سبز و تر / خارکن هر روز زار و خشک تر
او جوان‌تر می‌شود تو پیرتر / زود باش و روزگار خود مبر

و به قول هورامانیان؛ تا خان رازیا له¬شکه¬ر ترازیا