ش 15 اردیبهشت 1403 ساعت 03:53

بشریت،این توهم مقدس!/بهرام بهرامی

بشریت،این توهم مقدس!/بهرام بهرامی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:همه ابناء بشر، بشریت را همچون امری قدسی می نگرند. برای بشریت، سعادت، آرامش، آسایش و عدالت آرزو می کنند و از دشمنی و جنگ و ستمگری بیزارند. اما با وجود همه اینها، واقعیت تاریخ عالم چیزی غیر از این را نشان می دهد.آنچه را که نوع بشر در رویاها و […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:همه ابناء بشر، بشریت را همچون امری قدسی می نگرند. برای بشریت، سعادت، آرامش، آسایش و عدالت آرزو می کنند و از دشمنی و جنگ و ستمگری بیزارند. اما با وجود همه اینها، واقعیت تاریخ عالم چیزی غیر از این را نشان می دهد.آنچه را که نوع بشر در رویاها و ایده آلهایش ترسیم می کند، در عمل خلاف آن را تجربه می کند… چرا چنین است؟

آیا فجایع و بلایای دامنگیر بشریت، از جانب یک نیروی غیبی و خارج از اراده خود بشر نازل و تحمیل شده اند؟ آیا اصولاً می توان تصور کرد که همه نمادهای جنایت و شرارت از ساحت بشریت عاقل و اندیشمند پاک شود و کلیه اعمال بشر معطوف به خیر و نیکی باشد؟ و…؟…؟چهره های شاخص و برجسته تاریخ عالم چه کسانی هستند؟ اسکندرمقدونی، ژولیوس سزار رومی، آتیلا، سلطان محمود غزنوی، چنگیزخان، هولاکو، تیمور لنگ، شارلمانی، نادرشاه، ناپلئون، هیتلر، استالین و…

همزمان و در کنار اینان پیامبران، مصلحان، فیلسوفان اخلاق، مربیان و علمای اخلاق و انسانیت هم وجود داشته و منشأ اثر بوده اند. در حقیقت؛ همه اینان، هم فرمانروایان بی ترحم و خونریز و هم چهره های انسان دوست تاریخ، توأماً و باهم نمادها ی متفاوت بشریت را به منصه ظهور رسانده اند و بشریت با همه اینان موجودیت واقعی یافته است. به عبارت دیگر، بشریت، با نمادهای خوب یا بد به تنهایی موجودیت نخواهد داشت؛ مگر در خیالبافی و رویا.

همه فرمانروایان خونریز تاریخ، برخاسته از میان ملتهایشان، و تجلای غرور ملی آنان بوده اند. خونها ریخته و ویرانیها به بار آورده اند. برای ملتهای مورد تجاوز، نماد درندگی و توحش و خشونت؛ و برای ملت خودشان نماد افتخار و سر بلندی تاریخی بوده اند. هر جا جنایتی اتفاق می افتد، برای انسانهای بسیاری دردناک و در همان حال برای انسانهای بسیاری حقیقت و مایه سر بلندی و افتخار است. واقعیت ذات و ماهیت بشریت همیشه همین بوده و هست.

ماهیت بشر، آمیخته ای از « شرارت » و « وجدان » است، و نتایج این صفات به خودش برمی گردد. اما پرسش بسیار مهم این است که چرا در عمل، و به ویژه در عرصه قدرت و سیاست، بعد شرارت بار وجود انسان از وجدان او قویتر و تعیین کننده است؟ بشریت در توضیح و تحلیل خودش هم به شدت دچارسر درگمی و مغلطه شده است. یکی از مهمترین سردرگمیهای بشر در این است که رفتار جنایتکارانه همنوعانش را به حیوانات نسبت می دهد؛ در حالیکه همه می دانند که هیچ حیوانی جنایت نمی کند. رفتار جنایتکارانه، مختص انسان است.

هیچ حیوانی رفتارش را انتخاب نمی کند، اما انسان عاقل و تصمیم گیرنده است و عملکردش مبتنی بر عقلانیت و قدرت تصمیم گیری اوست. تشابه رفتارهای جنایتکارانه به حیوان، نوعی فرار از تنشهای ناخودآگاه، یا به قول فروید، برون ریزی یا انکار صفات نامطلوب و پلید نهان در وجود انسان است.

” توماس هابز ” فیلسوف انگلیسی می گوید: « قوه تعقل انسان را از جانوران دیگر متمایز می کند، اما این عقل انفعالی است، در حالیکه اغراض نفسانی انسان فعال و نیرومند هستند. اختلاف اغراض نفسانی سبب اختلاف در قوه تعقل انسانها می شود.» بر همین اساس، هابز فرضیه « جنگ همه با همه » را مطرح می کند.

” شوپنهاور” فیلسوف آلمانی معتقد است: « عطش خونخواری در همه حیوانات وجود دارد، و در نوع انسان، بسیار خبیث وشیطانی ریشه دوانیده است. انسانیت بدان سبب به حد کمال رسیده است تا جنون جنگ را به حد اعلا برساند و آن را در قبال اراده زندگی در معرض نمایش بگذارد.»” یونگ ” روانکاو سوئیسی می گوید: « غرایز جنگ دوستی انسان ریشه کن شدنی نیست. اینکه انسان گرگ انسان است، یک حقیقت تلخ ولی همیشگی است.» او همچنین می گوید: « همه ما چنان جزو جامعه بشری هستیم، که هر جنایتی موجب نوعی خرسندی پنهان در گوشه ای از قلب متلون و بی قرار بشر می شود.»

مغلطه و سردرگمی شناختی دیگری که تمامی بشریت را گرفتار کرده، تعاریف و مصادیق مفاهیم انسانی است. نوع بشر مفاهیمی چون؛ عدالت، نوعدوست، صلح، مساوات و… را دوست دارند و متقابلاً  از ستمگری، خشونت، دشمنی و جنگ بیزارند؛ اما در مورد مصادیق این مفاهیم هرگز در میان انسانها توافق نبوده ونیست. همه مفاهیم « خوبی » و « بدی » را در چارچوبهای هیجانی، ادراکی و ایدئولوژیک خود تعریف می کنند. همه در حرف از خوبیها می گویند و از بدیها بیزارند. رفتار سیاسی بشر برآمده از واقعیت وجودی بشر است. به همین دلیل پلیدترین و خونریزترین دیکتاتورها هم در گفتارهایشان از آزادی و عدالت و بشردوستی سخن می گویند و دیکتاتورهای دیگر را ظالم و ضد بشر توصیف می کنند. در مکانیزم سیاست،” بشریت “ هیچ جایگاهی ندارد؛ اما به صورت یک ابزار در مجادلات سیاسی مورد سوء استفاده قرار می گیرد. از ” استالین ” دیکتاتور شوروی نقل شده:« حرفهای یک دیپلمات علی القاعده نباید ربطی به عمل داشته باشد. حرفهای زیبا پوششی هستند برای پنهان کردن مقاصد پلید.»

” اریک فروم ” در کتاب انقلاب امید می گوید: « هر انسانی تمامیت انسان را در درون خود حمل می کند، هم یک آدم مقدس و هم یک جانی را. »” گوته ” شاعر و فیلسوف آلمانی گفته است: « من یک انسانم و هیچ چیز انسان برای من بیگانه نیست. »

بشر عاقل، باهوش و اندیشمند است؛ و البته کیفیتهای عاطفی دیگری هم در درون انسان شکل گرفته و با او هستند، چون: اعتقاد، ایمان، ایدئولوژی، باور، جاه طلبی، شرارت، خشم، کینه، انتقام جویی، جسارت، تعصب، خودخواهی، سودجویی، خیانت، دروغگویی، حیله گری، فریبکاری و همراه اینها، محبت، نوعدوستی، صلح طلبی، احساس آسایش و آرامش، سعادت، قدرت تصمیم گیری و اراده و مقدس ترین کیفیتهای وجود انسان یعنی وجدان و شرافت. به قول فروید، دو غریزه « مرگ » و « زندگی » همزمان در وجود انسان فعالند.

شاید بتوان گفت عقلانیت انسان با آمیختگی و یکپارچه شدن تمامی این صفات شکل گرفته و اصولاً عقلانیت و هوشمندی بدون مجموعه این کیفیتها معنی ندارد. بشر هر کاری که می کند، با عقلش می کند؛ هم آبادکردن و هم ویران کردن، هم ساختن و هم تخریب. تمدنهای بشری با عقلانیت شکل گرفته، به اقتدار و عظمت رسیده و با عقلانیت ازهم پاشیده اند. بشر باعقلانیت و هوشمندی اسلحه و جنگ افزار می سازد و با عقلانیت و هوشمندی و البته به مدد اراده آن را به کار می برد.

کسانیکه بشریت را بدون فرعونها وچنگیزخانها و تیمورها و ناپلئونها و هیتلرها و استالینها ودیگر سلاطین و جنگاوران تاریخ تصور می کنند، البته یک آرمان خوب است اما صرفاً یک خیال است. اگر بشر اشرف مخلوقات است؛ نه فقط با صفات نیک بلکه با تمامی صفاتش اشرف مخلوقات است. آنچه برای بشریت آیده آل و مطلوب است؛ موضوع «تربیت» است که ” ارسطو” فیلسوف یونان باستان، بیش از دوهزار و سیصد سال پیش چنین گفته: « انسان تربیت یافته از تمام حیوانات بهتر است ولی انسان بی تربیت بدترین حیوانات است. زیرا نادرستی و جنایتی که با سلاح توأم باشد، خطرناکتر است و چون انسان هنگام تولد باسلاح هوش و عقل مجهز است، صفات زشت و ناپسند در او ممکن است به بدترین نتایج منتهی گردد.»