ج 10 فروردین 1403 ساعت 16:27

خُرده ایدئولوژی ها و تعصب(همراه با نقد مجریان و متولیان دین)/سروش شریفی

خُرده ایدئولوژی ها و تعصب(همراه با نقد مجریان و متولیان دین)/سروش شریفی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:اگر بخواهیم به صورت موجز و خلاصه این واژه را تعریف کنیم باید خاطر نشان کرد که:مجموعه ای از ایده ها،نگرش ها،باورها و یا اعتقادات را “ایدئولوژی” می نامند.همچنین اگر به جریان های جامعه شناختی،ادبی، روانشناختی،فلسفی و غیرهم در تاریخ تفکر و اندیشه ی بشر نظری بیفکنیم به وضوح متوجه این […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:اگر بخواهیم به صورت موجز و خلاصه این واژه را تعریف کنیم باید خاطر نشان کرد که:مجموعه ای از ایده ها،نگرش ها،باورها و یا اعتقادات را “ایدئولوژی” می نامند.همچنین اگر به جریان های جامعه شناختی،ادبی، روانشناختی،فلسفی و غیرهم در تاریخ تفکر و اندیشه ی بشر نظری بیفکنیم به وضوح متوجه این واقعیت خواهیم شد که ایدئولوژی نقش مهمی را در زندگی آدمیان ایفا نموده است.با مشاهده ی ایدئولوژی های دینی و غیر دینی این حقیقت برایمان هویدا خواهد شد.

زمان آن فرا رسیده است که این مبحث را واکاوی نموده و چندی از مضرّات آن را متذکر شویم!ایدئولوژی ها را به دو دسته ی کلان و خُرد تقسیم ‌بندی می نمایم.اگر به ادیان متعدد توجه نماییم هر کدام از آن ها اعم از اسلام،مسیحیت،یهودیت،بودا،هندو و امثالهم را می توان در زیر شاخه ی ایدئولوژی های کلان قرار داد.از دیگر سو اسکولاستیسیم،کمونیسم،آنارشیسم، اگزیستانسیالیسم و امثالهم که فردی برای اولین بار آن ها را ابداع نموده است را نیز می توان در زیر مجموعه ی “ایدئولوژی های کلان” قرار داد.

 

پس آن‌ هنگام که وجودی فرا طبیعی به نام خدا و یا موجودی زمینی به نام بشر برنامه ای را ارائه می نمایند در حقیقت به صورت کلان آن را مطرح نموده،لیکن زمانی که افراد دیگری به دنبال آن ایدئولوژی ها افتاده و از دل آن ها ایدئولوژی های دیگری را استخراج نمایند،مفهوم خُرد آن به خوبی آشکار می گردد.

فرضاً مسیحیت خود یک ایدئولوژی کلان است،اما هنگامیکه مارتین لوتر در برابر ظلم کلیسای کاتولیک و دوران انکیزیسیون اسکولاستیکی قرون وسطایی زبان به اعتراض گشود،ایدئولوژی ای به نام پروتستانتیسم را به وجود آورد.سپس تر نیز عده ای به دنباله روی و پیروی از لوتر پرداخته و ایدئولوژی لوتریسم را به وجود آوردند.لوتر معتقد بود که هر کس کشیش خود است و به شدت بر کشیشان تاخته و تنها “کتاب مقدس” را معتبر می دانست.پس او که از متکلمان و تئولوژیست های مسیحی به تنگ آمده بود،مسیحیت را با تشخیص و مصلحت خود محدودتر کرده و آن را به نوعی که شایسته و بایسته می دانست شکل و یا حالت داد!

بعدها نیز عده ای دیگر پیدا شدند که فقط لوتر و آموزه های او را قبول داشتند و به ایدئولوژی لوتریسم دامن زدند و یا حتی تعدادی نیز کالون را ترجیح داده و کالونیسم را راه انداختند.در اینجا شاهد این قضیه هستیم که یک ایدئولوژی فی نفسه محدود است،چرا که اصول و چهارچوب مشخص خود را دارد،و هر فکر مقابلی را اگر حذف و یا پذیرش ننمایند آخرِ سَر فقط آن را تحمل می کند.ارتدوکس و کاتولیک هم بمانند که هر کدام بخشی از مسیحیت را با مرام خود تفسیر و تأویل می نمایند.از این خُردتر یا محدودتر کردن و همچنین شکستن ایدئولوژی ها می توان به عنوان “تعصب” نیز یاد کرد!ایدئولوژی ها با مسلک عقلانیت حداکثری به فکر مخالف خود هجوم برده و به انواع مختلف در برابر آن قد علم می کنند!

یک ایدئولوگ هنگامی که یک ایدئولوژی را قبول می نماید به قطع آن را نسبت به سایر ایدئولوژی ها صحیح تر،برتر و کامل تر دانسته و با خود فقط شعار سازش و یا کنار آمدن با مخالفان را سر می دهد!هر ایدئولوژی ای ادعا می کند که “حقیقت والاتر” نزد او بوده و می تواند آن را به پیروان خود اعطاء نماید و ایدئولوگ های مطیع خود را به مرتبه ای می رساند که به اعتقاد آن ها حقانیت نسبی (لیکن بهتر و اصلی) نزد خودشان است و بس!در میان شخصیت های اسلامی اهل تسنن نیز انسان هایی بودند که برای اسلام و دفاع از آن زحمات بسیاری کشیدند اما عده ای به زعم دنباله روی از آنان به خطا افتاده و به خرده ایدئولوژی هایی از قبیل احمدیسم،بنائیسم،وهابیسم،تصوف و امثالهم (چه معتدل چه افراطی) دامن زدند.از لابلای اهل تشیع هم می توان خرده ایدئولوژی هایی به مانند امامیه ی اثنی عشری،غُلاه،کیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه که هر کدام زیر مجموعه های خود را دارند؛مشاهده کرد.

در ظاهر هدف ایجاد”خُرده ایدئولوژی ها” بهبود بخشیدن به”ایدئولوژی کلان”و جلوگیری از طی کردن سیری قهقرایی در ادوار مختلف بوده است.در واقع اینچنین ایدئولوگ هایی به دنبال ساختن بهشتی بر روی زمین و به ملکوت اعلی رساندن ایدئولوژی خود بوده اند و یا هستند،اما به قول پوپر فراموش کرده اند که آنانی که همواره به دنبال ساختن بهشت بوده اند نهایتی جز جهنم عائدشان نگشته است!این خصلت ذاتی یک ایدئولوژی است که برای تثبیت موقعیت خود به قلع و قمع ایدئولوژی های دیگر پرداخته و حتی ممکن است برای پایه ریزی و تأسیس خود به از میان برداشتن غیر خودش اقدام نماید.مثال “تخت پروکروست” به خوبی گویای این واقعیت است.

در افسانه های یونان باستان راهزنی به نام پروکروست وجود داشته که آدم ربایی یکی از کارهای اصلی این شخص بوده است.پروکروست دارای دو تخت آهنین بزرگ و کوچک بود.هنگامی که اشخاص بلند قد را می دزدید آن ها را بر روی تخت کوچک و زمانی که اشخاص کوتاه قد را می ربود آن ها را بر روی تخت بزرگ قرار می داد.
پروکروست کوتاه قدهایی را که بر روی تخت بزرگ بودند آن قدر از بالا و پایین میکشید که هم سطح با تخت شوند و پای بلند قدهایی را که بر روی تخت کوچک بودند،برش می داد تا هم اندازه ی تخت شوند!

این تخت آشکارا مثال ایدئولوژی است که همین کار را انجام می دهد و افکار مخالف خود را یا رد یا تکذیب و یا آخر سر به زور تحمل می نماید.‌نیچه به شدت بر سقراط می تاخت.چرا که میگفت سقراط پنداشته بود که به حقیقت رسیده است و آن را برای دیگران تجویز می کرد!پیرویی بی چون و چرای مریدان از مرشد خود قدرت اندیشیدن را از ما گرفته و به قول هانا آرنت ما را به سطحی نگری و عدم تفکر در امور سوق می دهد.پس از رحلت پیامبر اسلام و در زمان آخرین خلیفه ی اربعه بود که شاهد ظهور پدیده و یا ایدئولوژی ای به نام خوارج هستیم که اسلام را آنگونه که خود می خواستند تعبیر می کردند.

پس از آن ها نیز اشاعره،معتزله،ماتریدیه،جبریه، قدریه و بسیاری دیگر از چنین خرده ایدئولوژی هایی پا به عرصه ی وجود نهاده و در برابر یکدیگر به مبارزه،نزاع و مشاجره برخاستند.در نخست انتظار می رود که خلق خرده ایدئولوژی ها منجر به گسترش پویایی و فراهم نمودن زمینه ای برای تبادل آراء و عقاید و بهبود بخشیدن فضای نقد و بررسی شود،لیکن نه تنها این امور را سبب نشده بلکه دامنه ی تک روی و رفتار مغرضانه را نیز وسیع و وسیع تر می نماید.در میان دول اسلامی نیز شاهد این معضل لاینحل هستیم!بسیاری از دول اسلامی امروزه علیه یکدیگر می تازند و با دیده ی نفرت به هم می نگرند.

کم کم بذر شکاف و نفاق میان مسلمانان پاشیده شد و سبب خوشحالی مخالفان ایدئولوژی اسلام گردید.آن *رحماء بینهم*ی که خداوند می فرمایند کم رنگ و کم رنگ تر شد و به قول معروف مسلمانان پشت یکدیگر را خالی کردند.اگر تاریخ را ورق زده و به تحریم نفت اکتبر ۱۹۷۳ میلادی نظری بیفکنیم این قضیه بیشتر و بیشتر روشن خواهد گشت.آن هنگام که تمامی کشورهای مسلمان صادر کننده ی نفت (OAPEC) دست به دست یکدیگر داده و علیه آمریکا و اسرائیل متحد شدند.این تحریم به دلیل دخالت آمریکا و طرفداری از اسرائیل در جنگ یوم کیپور بود.اما چون مسلمانان با یکدیگر متحد و آمیخته بودند، سرانجامی جز پیروزی آنان را به دنبال نداشت.

از نیمه ی دوم قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم میلادی مسیحیان به واسطه ی ترجمه ی آثار مسلمانان و مطالعه ی کتب آنان به چنین پیشرفتی که امروزه شاهد آن هستیم دست یافته اند.دوران اوج اسلام و عصر طلایی آن را میتوان از قرن هشتم تا قرن سیزدهم میلادی مشاهده کرد.راه مقابله ی با پیشرفت خرده ایدئولوژی ها افزایش مطالعات و پرورش قدرت تفکر است.کانت از عقل مستبد نام می برد و می گوید که آن عقلی است که حاضر به پذیرش هیچ فکری نیست.او بزدلی و تنبلی را از موانع تفکر به حساب آورده و عبارت “شجاعت داشته باش و فکر کن” او در صفحه ی اول رساله ی روشنگری اش خود گواه این مدعاست!از هایدگر،بزرگترین فیلسوف قرن بیستم میلادی، در مصاحبه ای پرسیدند که تفکر چیست و او در پاسخ خاطر نشان کرد که تفکر یعنی پرسش گری!

او اندیشه ی تأملی را از اندیشه ی حسابگرانه جدا نمود و اعتقاد داشت که اندیشه ی تأملی اصل تفکر است که کنه و عمق قضایا را می سنجد و در سطح باقی نمی ماند!فرانسیس بیکن نیز معتقد بود که یک سری موانع وجود دارند که “قدرت تفکر” را از بشر سلب می کنند و اسم آن ها را “بت های غار” نهاد که در درون افراد بوده و مختص بدان ها هستند.خداوند عقلانیت را به عنوان ابزاری بر بشر عرضه داشته که از آن در راستای فهم خود،جهان پیرامون و پروردگارش گام بردارد.پس از این نعمت و ظرفیت خدادادی حداکثر بهره را برده و در ساخت جامعه ای عاری از تعصب و جهل باید یار و یاور یکدیگر باشیم.نباید از یاد برد که ایدئولوژی ها چه کلان و چه خرد در سطوح متفاوت از تعصب برخوردار هستند و باید از میزان این تعصب ها کاست.

هر کسی که پناهنده ی یک ایدئولوژی خرد شود به قطع می تواند نشان از عجز قوه ی عقلانیت و تعمق آن شخص باشد که فکر خود را محدود و محصور به فکر شخص دیگری می نماید و توانایی تفکر را از خود سلب می کند.اتفاقات و رخدادهای کنونی جهان را اگر رصد کنیم به خوبی نقش برجسته ی خرده ایدئولوژی ها را در آن ها می توان مشاهده کرد که به بهانه های واهی و پوچ دست به قتلِ عام و تجاوز به ناموس و غارت اموال دیگران زده و آنان که روزگاری ادعای عدالت و آزادی شان گوش فلک را کر کرده بود حال دیگر دم از حق طلبی و حق خواهی نمی زنند و به اصطلاح خون خود را کثیف نمی نمایند!

 

آمریکا و اسرائیل به جان بیت المقدس افتاده اند.نظام کاپیتالیسم و یا سرمایه داری آمریکا با ادعای سر به فلک کشیده ی لیبرال دموکراسی آن هم از نوع فوکویامایی و یا با چاشنی اشخاصی دیگر همچون جان دیویی،ریچارد رورتی،رالز و غیرهم, به قول آنتونیو گرامشی درصدد ساختن هژمونی تمام عیار بر سرتاسر جهان و به خصوص حوزه ی خاورمیانه و مسلمانان است!آمریکایی که خود روزگاری مستعمره ی بریتانیا بود و در چهارم جولای سال ۱۷۷۶ میلادی به استقلال دست یافت و اکنون به زعم دو-توکویلی ها از جهان مستثنی شده و ادعای مالکیت و تصرف جهان را در سر می پروراند!اینان به قول فرانکل “معنا” را از دست داده اند.

به قول کامو که در “انسان طاغی” و در وصف برانگیختگی عزیمت و قصد افراد می گوید:ما به نفوس ولرم نیازی نداریم بلکه به قلوب جوشان و خروشان نیازمندیم!باید بر ضد پوچی و بیهودگی ای که خود باعث آن شده ایم قیام کرده و خود و اطرافیانمان را نجات دهیم.جان لاک چقدر زیبا به ما متذکر می شود که:”خداوند در حق بندگان آنقدر بخیل نبوده است که آن ها را به صورت موجودات دو پا بیافریند و عقل بخشیدن بدانها را بر عهده ی ارسطو بگذارد!”ایدئولوژی های دینی با ایدئولوژی های غیر دینی تفاوت برجسته و چشمگیری دارند و آن همانا “تقدس” است.وای به روزی که “تعصب” و “تقدس” در هم آمیخته شوند.

آن هنگام که یک ایدئولوژی در جامعه ای حکمفرما باشد قطعا پایبند به آموزه هایش را می طلبد و هرآنکس که مخالفش باشد دو راه بیشتر ندارد:یا اینکه بی چون و چرا پذیرشش می کند و یا اینکه از یک طرف چون زورش به آن نمی رسد و از طرف دیگر چون حاضر به پذیرش آن ایدئولوژی نیست به طرف نفاق و ریا سوق داده می شود!متاسفانه در ظاهر مسلمان است و در باطن کافر.مقدس بودن ایدئولوژی های دینی همان عقلانیت حداکثری اشخاصی همچون کلیفورد و سویین برن است که فقط و فقط آرا و عقاید مخالف خود را از آن جهت واکاوی می کنند که تضادها و تناقض های آن را نشان داده و در عین حال به حقانیت دیدگاه خود ایمان داشته و درصدد جذب دیگران برای بازگشت به آغوش حقیقت هستند!

ابن رشد آندلسی می گوید:”هرچه را که موافق با حق باشد پذیرفته و از آن شادمان می شویم و ایشان را سپاس می گوییم و هرچه را که موافق با حق نباشد،مردم را بر آن آگاه ساخته و از آن بر حذر می داریم و رد می نماییم!”در نتیجه طریقه ی ما در قبال امور و افکار مخالف با خود باید طریقه ی “عقلانیت انتقادی” باشد.به جای اینکه از ظاهر تخریب وجهه کنیم و در باطن ادعای سازش و تحمل آرا را داشته باشیم، یک جهت را برگزیده و ماسک خود گول زدن را از چهره به در آوریم.غالب مجریان و متولیان دین از همان اوان کودکی خدا را با ترس به ما معرفی می کنند و بسیار کمتر به خدای آمیخته با محبت می پردازند.به قول آقای باقری که در “نگاهی دوباره به تربیت اسلامی” می گویند در جامعه ی ما “تربیت” جایگزین “شبه تربیت” شده است و از همان ابتدای زندگانی با عناصری همچون تحمیل،تلقین و تکرار بزرگ شده ایم.

تحمیل یعنی به زور فردی را به کاری وادار کردن!کسی نماز نمی خواند.مجبورش کنیم که‌ نماز خوان شود!مگر بالاجبار می شود کسی را به راه دین دعوت کرد؟!به اعتقاد بنده از دوران کودکی به جای اینکه همّ و غمّ ما نمازخوان کردن بچه هایمان باشد آن ها را اخلاق مدار بار بیاوریم کافی است!تلقین همانا ترسیدن متربّی از مربی خود است.فرزند از پدر خود می ترسد و اگر نماز نخواند به شدت کتک زده خواهد شد!و مورد سوم نیز تکرار است.سال های سال است که فلان شخص نماز می خواند اما نمی داند هدفش چیست‌ و در کنار صف اول نماز جماعت بودن به انواع جنایت ها و پلیدی ها دست می زند.

چنین اشخاصی فقط عادت به انجام کاری کرده اند و گرنه از درون تهی و توخالی هستند و به ظاهر مجسمه ی ادعا!به جای اینکه دین “انسان ساز” شود “جافی ساز” شده است!در نتیجه امروزه می بینیم که ایدئولوژی های دینی نه تنها عامل سازگاری میان آدمیان نشده اند بلکه مبدل به یک آشوب و عامل جنگ،خونریزی و درگیری گشته و “واژه ی انسانیت” را به عالم افسانه ها سپرده اند.انجام دادن هر گونه جنایتی با “تقدس بخشیدن” بدان “اخلاقیات” را در جامعه به ورطه ی نابودی کشانده است.بسیاری از آدمیان به واسطه ی واعظان و مبلّغان دین الطاف خدا را از نظر مردم پاک کرده و مسبب نفرت پراکنی نسبت به دین گشته اند.مساجد و اماکن عبادتی به جای “تعبد”،”تفرق” را پیشه کرده اند.گویا مساجد تخصصی شده و از عمومیت به در آمده اند!اکثریت اهل دین دچار “بهداشت فکری” شده و گویی مطالعه ی غیر از علوم دینی را به دریای فراموشی سپرده اند!

“اهل دین” باید در فیلدهای مختلف مطالعاتی سواد داشته و به قول رایشنباخ،بازینجر،هاسکر و پترسون که در “عقل و اعتقاد دینی” می گویند از هدر دادن عمر خود در علوم غیر دینی نهراسند!امروزه شیپور “دین هراسی” در غرب و “دین گریزی” در شرق به وسیله ی بی دینان و دین داران گوش فلک را کر کرده است!آنان به گونه ای و اینان به گونه ای دیگر تخریب می نمایند.مسئولیت مروج های دین بسی سنگین تر از دیگر اعضای جامعه است.البته “اوضاع یک ملت” در گرو “مردمان آن ملت” است و آنان هستند که‌ عامل تغییرند!اگر “فرد” مد نظر بود،دیگر جامعه بی معنا می شد!

لیکن نکته ای را نباید از یاد برد و آن اینست که “اعضای بدن” هماهنگ با هم در جهت “کارکرد هرچه بهتر بدن” دست به دست هم داده اند و اگر عضوی از بدن در راستای دیگر اعضای بدن عمل ننماید و بخواهد به دلبخواهی رفتار کند سیستم بدن به کل به هم خواهد ریخت.جامعه نیز اینچنین است.همگی باید در کنار هم نه پشت به هم به چنین هماهنگی ای دست یابند.فرقه فرقه شدن و به مسیر جداگانه ای رفتن، چیزی جز به هم ریختگی جامعه را در پی نخواهد داشت.اینکه همواره منتظر بود تا چهره هایی اصلاح گر همچون ماندلا،گاندی،ترزا،مارتین لوتر کینگ و غیرهم بیایند فقط “کلاه بی عرضگی” را بر سر گذاشتن است!امیدوارم(البته امیدی همراه با ذکاوت و عمل)که جامعه ی ما به جوامع آگاه،هوشیار و دل پسند کنونی نزدیک تر شوند.جوامعی که زاییده ی فکر مردمان آن هستند.

جوامعی که پول های هنگفت خود را صرف کتاب های دکوری نمی کنند بلکه کتاب واقعی میخرند و می خوانند!جوامعی که مردمانش کاراکتری مضحک را لایک نکرده و به دنبال وی “صرفا جهت خنده” راه نیفتاده باشند در حالیکه چهره های شاخص علمی خود و جهان را به دیار فراموشی سپرده باشند.جوامعی که “سواد کتابی” را با “سواد تلگرامی” جایگزین نکرده اند.

جوامعی که همه چیز را از “فیلتر دین” رد نکرده و “اخلاقیات و انسانیت” را ورای تمامی امور قرار داده و مسائل شخصی و اجتماعی را به دین فروکاست نمی نمایند.جوامعی که چشم و همچشمی،تجمل گرایی، حسادت،تخریب وجهه،منفی بافی،پورن گرایی،بی اخلاقی های مضحک در شبکه های اجتماعی و استفاده ی منفی از امکانات موجود را رها کرده و زندگی صحیح و هدفمند را در پیش گرفته باشند!به امید آن‌ روز…………………….

نویسنده: سروش شریفی

یک پاسخ برای “خُرده ایدئولوژی ها و تعصب(همراه با نقد مجریان و متولیان دین)/سروش شریفی

  • روژین در تاریخ فروردین 17, 1397 گفت:

    هرکسی پناهنده یک ایدئولوژی خرد شود بدون شک عاجز در فکر کردن و اندیشیدن است. متاسفانه جامعه ب سمتی گرایش پیدا کرده ک مطالعه بی ارزش، و اگر مطالعه هم باشد گفته های بزرگان اسلام دیگر نمی توانند تاثیر گذار باشند اما فلان جمله فلان نویسنده خارجی چندین بار در محافل گفته خواهد شد و لذت ها از گفتن آن فراوان …
    این جمله امام علی که می فرمایند: کسی ک امروزش با دیروزش مثل هم باشد مسلمان نیس
    میتونه یاداوری خوبی باشه
    یک درصد به این موضوع فکر کردن و عمیق شدن کلی تنبلی ها و بی اراده گی هارو ازمون میگیره