ج 31 فروردین 1403 ساعت 00:08

پاوه؛دیار قلب های روئیده بر صخره ها/حبیب اله مستوفی

پاوه؛دیار قلب های روئیده بر صخره ها/حبیب اله مستوفی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:متن پیش رو ترجمه سخنانی است که در مراسم رونمایی از کتاب مشاهیر پاوه به زبان هورامی بیان گردید.از پروردگار سبحان سلامت و سعادت جمع حاضر را چونان یاوران فرهنگ و ادب مسئلت می نمایم.مایلم قبل از شروع سخن به دو نکته اشاره کنم.نخست این که در پی انتخاب موضوعی برای […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:متن پیش رو ترجمه سخنانی است که در مراسم رونمایی از کتاب مشاهیر پاوه به زبان هورامی بیان گردید.از پروردگار سبحان سلامت و سعادت جمع حاضر را چونان یاوران فرهنگ و ادب مسئلت می نمایم.مایلم قبل از شروع سخن به دو نکته اشاره کنم.نخست این که در پی انتخاب موضوعی برای این سخنان بودم که ناخوداگاه برایم نام نیک و قریحه زیبای دوست عزیز و سفر کرده ام مرحوم کاک یوسف رسول آبادی تداعی شد و عنوان را وامدار ایشانم.
گولیوه م دا ده موو وایو عه زیزم
دلم کالا سه رو مایو عه زیزم

بدون شک ترجمه شعر،عموما و شعر هورامی بطور خاص،انتقال معنی را دچار مشکل می کند و ترجمه این بیت به زبان فارسی نیز چنین است.مُراد سراینده مرحوم، دقیقا چه بوده برما روشن نیست.شایدشاعر باتوجه به شناختش ازمُلک مرئی(طبیعت )وملک معنا(فرهنگ و ادب )در پاوه وهورامان،آفرینش های ادبی،فرهنگی و هنری را چونان کاشتن قلب ظریف و لطیف بر صخره های صُلب و سنگین دانسته است.

بر این باورم که کار گِردآورندگان این اثر فاخر،مصداق به جای نهادن یادگاری زیبا همانند یک گل و تقدیم آن به آیندگان است و جهد و جهاد سی و پنج عزیز شاعر، چونان رویش قلب های لطیف در سینه ستبر صخره های سترگ پاوه است. و این معنا هم رنج ها و سختی های فراروی این عزیزان را پوشش می دهد و هم ماندگاری کار آنان پس از پانصد سال.

نکته دوم:براین باورم که هر هورامی زبانی باید این بیت مولوی معدومی(مولوی کرد)را با خطی زرین بنگارد و همیشه هم نصب العین خود قرار دهد که می سراید:

بجوشو هه ر که س وه قه د ناله ی ویش
بنوشو هه ر که س و پیاله ی ویش

ترجمه این بیت زیبا و پُرمعنا هم از عُهده عبارات خارج است و ناچاردست به دامان مولانا جلال الدین بلخی شده تامترادفی را بیابیم.رومی چنین ندا سَرمی دهد:

دَم که مردِ نایی اندر نای کرد
درخور نای است نی در خورد مَرد

یعنی هر کسی برای خود به تعبیر مولانا یک نی و به بیان مولوی کُرد یک پیاله درونی به قدر معرفت خویش از عالم و هستی دارد ،حال به حکم تفاوت مشرب و معرفت ،لاجرم نَی ها و پیاله ها نیز متفاوتند، پس آنچه در پی می آید صرفا خوانش نگارنده و در خور نَی یاپیاله اوست و نه تمام آنچه که هست و یا آخرین برداشت.

طول عمر انسان را در این عالم نامتنهای می توان به شهاب سنگی در شبی تاریک در آسمان تشبیه نمود که لختی می آید و خطی را رسم کرده و محو می شود.انسان به حکم جسمانی بودن ماندگار و پایا نیست و باید رخت بربندد و قالب جسمانی را وانهد. اما این انسان متفکر از زاویه دیگر وارد شده و خود را در آثار بجا مانده از خویش جاری می کند. در کتاب ، شعر، نقاشی،خط و … نظامی چه زیبا می سراید:
پس از صد سال اگر گویی کجا او ؟
ز هر بیتی ندا آید که ها، او

این گونه است که انسان در مقابل مرگ جسمانی خویش قد عَلَم می کند.آری ما می رویم اما سخن های ما می مانند و از بین نمی روند. به بیان شیوای پرتو کرمانشاهی:

چه باک اَر سخن هست و من نیستم
من آنم که جز در سخن نیستم
چو نقشی در آیینه روزگار
نمودی ز من هست و من نیستم

کتاب مشاهیر پاوه حاوی سخن های سی و پنج نفر از بزرگان این دیار است که از لابلای نسخ خطی، قباله،قولنامه،وقف نامه و….فراموش شده در میان صندوقچه های محبوس در زیر زمین های تاریک ونَمور فراهم آمده است.به راستی از میرزا آقا پاوه ای در دوران صفویه تا قاضی صبغه الله انصاری (آغه ملا) و آقا عنایت در دوران پهلوی اول و دوم همه مارا مخاطب خود قرار می دهند و در شعرهایشان می زیَند. بعضی خُرده می گیرند و می گویندکه این کتاب صرفا داستان پیشینیان است و سوال می پرسند که آیا گِره ای را می گشاید؟ و حتی بعضی دیگر نقش آن را با کارکِرد یک قرص مسکن که سردرد را تسکین می دهد مقایسه می کنند.

یقینا اگر به میراث گذشته نگاهی موزه ای و ویترینی داشته باشیم و در آن بمانیم و به خوانش های جدید روی نیاوریم چنین است اما چنانکه می دانیم قارچی بی ریشه هرچند چترش بزرگ و وسیع باشد نمی تواند کلاه داری کند و محکوم به نابودیست. دستاورد های امروز بر رنج های دیروز تکیه داده اند و وسعت امروز را بزرگان گذشته در تنگناهای فراوان پدید آورده اند. به بیان شیوای حافظ:

از رهگذرِ خاک سر کوی شما بود
هر نافه که دردست نسیم سحر افتاد

به باور من این کتاب گزارش گونه ایست از گذشته شهر پاوه با یک تفاوت ویژه در زبان بیانش، یعنی شعر.انسان به هنگام سخن گفتن عادی اعم از سخنرانی، خطابه و حتی نوشتن کتاب غیر از شعر می تواند بسیاری از موارد را بیان نکند یا به قولی سانسور نماید، اما در بیان احساس که در قامت شعر عرضه می شود، سانسور مشکل است. گاهی ممکن است یک بیت شعر حاوی گزارشی جامع از وضعیت زمانی و مکانی مربوط به خود باشد، البته گاهی به تصریح و زمانی به کنایه. به شعر زیر که بعد از شهریور سال ۱۳۲۰ هجری شمسی و سقوط حکومت پهلوی اول در شهر پاوه که بصورت ملوک الطوایفی اداره می شد توسط قاضی صبغه الله انصاری سروده شده دقت کنید:
هه ر وه خت که شه مال سه داش جه دوور به ی
زلان به د حاله ن، شه مال تو تا که ی
دیارت نیه ن، فرسه ته ن سا ده ی
مه ردم جه داخت شه مال بیزاره ن
تا که ی غافلی زلان بیماره ن

آیا این ابیات تابلویی روشن از وضعیت نابسامان آن روز شهر پاوه را بخوبی نشان نمی دهد؟ اینک به شعر میرزا فتح الله متولد ۱۲۱۵ه.ق در پاوه، شاعری مهاجر که در سوریه جان به جان آفرین تسلیم کرد توجه کنید.
چه نی دودلان هه ر که س ره نج به رده ن
ماچی به زر نه خاک شوره خاک که رده ن
گه رده لول ده رد به ی ته ور جه م بیه ن
قاسیدی فکرم عوبورش نیه ن

جمع کثیری از شعرای مذکور دراین کتاب هجرت را بر اقامت ترجیح داده اند و به قول خودشان غریبی را برگزیده اند. نوعی غم در لابلای سطور این کتاب خود را به خواننده می نمایاند. کافیست به بعضی از تخلص های شعری این شاعران بنگریم و بر غمنامه بودن کتاب فتوا دهیم.محزون،محروم،داخین،مهجور، زوخالی، معصوم، مجرم، غربتی و … آیا این امر شایسته توجه و تحقیق ویژه نیست؟

اگر چه بسیاری از شعرا کوچ را بر قرار و رفتن را به ماندن ترجیح داده اند اما از اشعار پیداست که چندان هم به دلخواه خودشان نبوده و ناچار بوده اند چرا که در غربت علاقه به سرزمین مادری موج می زند به یاد وطن هستند. میرزا محمد رضا متولد ۱۲۵۵ه.ق پاوه سال در کنار کوهستان قندیل می سراید:
شای قه ندیل قه لا شای قه ندیل قه لا
ده رونت په ره ن عه نتیکه و ته لا
نه که ری هه وا هه وات مه حاله ن
جه لای سی مله حه رفت به تاله ن

میرزا محمد کریم(۱۲۸۵/۱۲۱۰ه.ق) با تخلص داخین چنین می گوید:
په ی تو چالبه ران ته ختان سه ردی
په ری من هه ر ده م، تازه بو ده ردی
په ری تو فه زای سه ر مله و مه یدان
داخین جه داخش بی هوشه ن، شه یدان
به و مه جموع قه سه م فه رد فه رد ونیاوه
ته مام په ی پشته ، جه رگم که واوه

فکری متولد ۱۱۲۸ه.ق در پاوه در سال ۱۲۸۳ هجری قمری در آلبانی کنونی چنین می نویسد:نوشته شد آنچه در ذیل ورقه است فی بکره الخمیس۲۵ ربیع الاخر ۱۲۸۳ ه.ق بر کوه اسکندر بگ که واقع در قریه آغچه حصاراز تبعه اشقودره( اشکودره )من نواحی ارنووت تفرجا رفته بودیم چونکه مشهور بود به تفرجگاه واقعا بلندجایی بود مانند «زاز» بل ارفع و آب سرد داشت مثل “کریسان “و طریق آمدنش شبیه بود به “تکاو دشه” در مغاره نظیر بود به “کاوات”.

در مورد این پرسش که دلیل مهاجرت ها چیست ؟ضمن توجه به این نکته که هجرت لزوما امری منفی محسوب نمی شود وبعضا نشان از ذکاوت وتشخیص و تبیین درست مهاجر دارد و مخصوص دوره ای خاص نیست اما دلایل آن می تواند متعدد و متفاوت باشند در مورد این شاعران نیز اگر چه فقر اقتصادی، عدم توجه به علما، جاذبه آن وقت دولت عثمانی برای طلبه های علوم دینی با برقرای مستمری ماهیانه را می توان نام برد، اما تحقیق در مورد وضعیت آن وقت پاوه از جوانب مختلف نیز ضروری است و می تواند راهگشا باشد. باید چه حادثه ای رخ داده باشد که شخصی مثل ملا حامد ۱۶۴ سال پیش چنین ندا سر دهد:
شه رته ن یه ن بشوون مه ل نه شو وبال
شام بو وه هه ولی حه له ب بو وه مال
شه رته ن جه داخی چه رخ روزگار
بشوون ته رک که روون ئی زه ید و دیار

و یا سالها بعد در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ قاضی صبغه الله چنین بگوید:
خو غه فله ت کاره ن مائمور ئیران
مه ر نمه زانان ملت بی ویران
تاریخ جه هه زار تا سیسه دو بیست
تا ئیسه ماچان (وقت مقتضی نیست)

نکته مهم دیگر در آثار این شعرا اشاره آنها به مفاهیم فلسفی و عرفانی است که آشنایی آنها را با آثار بزرگان پیشین برما معلوم می کند و شرح مشروح تر را در پیشگفتار کتاب آورده ام.
ملا قاسم (۱۳۰۸/۱۲۳۶ ه.ق) می گوید:
وه ر مه ده و په ی تو وه عزو خیتابم
با یاران که ران لومه و عیتابم

مولانا می گوید:
عاشقان را شد مدرس روی دوست
دفتر و درس و سبقشان روی اوست
و در جای دیگر می گوید:
په ی چیش ده خل نه بز دل زه ده ی حه بیب
نیه ن په ی حیکمه ت یونانی ته بیب

و مولانا می گوید:
پنج حسی هست جز این پنج حس
آن چو زر سرخ و این حس ها چو مس
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بخواهید از حبیب

میرزا احمد جفار فرزند بهرام میرزا بیگ جد اعلای مستوفیان پاوه (۱۲۸۲/۱۲۰۸):
اختیار هر که در دست دل است
هر زمان پایش به جایی در گل است
هرکه منعم می کند از عاشقی
صورتی بیند زمعنی غافل است
کاش افتد از رخ لیلی نقاب
تا شود روشن که مجنون عاقل است

عارف، محدث و شاعر نامبردار عبدالقادر گیلانی (۴۷۱-۵۶۱) قرن پنجم و ششم :
پای دل در کوی عشقت تابه زانو در گل است
همتی دارید با من، زانکه کاری مشکل است
فیل محمودی فروماند اگر بیند به خواب
بارسنگینی که از درد تو ما را در دل است

و کلام آخر :
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صدر دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی

2 پاسخ برای “پاوه؛دیار قلب های روئیده بر صخره ها/حبیب اله مستوفی

  • ناشناس در تاریخ دی 10, 1396 گفت:

    با سلام فکر کنم دیگه نظرات را منتشر نمی کنید چون بنده در مورد این نوشته اقای مستوفی نظری دادم اما متاسفانه اهمیت ندادید

  • ناشناس در تاریخ دی 10, 1396 گفت:

    احسنت و دست مریضاد بسیار لذت بردم اولا که موضوع بسیار جالب انتخاب شده و جالبتر ترجمه ان به فارسی بنده به دلایلی نتوانستم در مراسم رونمایی حضور داشته باشم اما خوشبختانه از طریق سایت های خوب وفعال شهر به قول (استاد گرامی اقای مستوفی)مینو نشانم پاوه از همان لحظه شروع با تصاویر و کلیپ انگار که حضور دارم اما شاید دلیلی داشته که در همه سایت ها جای خالی مطلب ارایه شده توسط استاد مستوفی را خالی دیدم و برایم خوشایند نبود چون واقعا دوست داشتم اولا که با همان بیان رسا وپر احساس خودشان فیض می بردم ناچارا مطالعه ان هم در مرحله دوم خالی از لطف نبود که خوشبختانه طبق عادت با شروع روز موفق به بند دوم شدم با تشکر از سایت های خوب (سلام پاوه ،پاوه پرس،ده نگی نوریاو)وارزوی موفقیت بیش از پیش برای کلیه قلم به دستان مرز و بومم خصوصا جناب اقای مستوفی عزیز ان شاالله که خداوند سبحان نمونه تان را زیاد کند و تا هستید قدردانتان باشیم و باشند شاید استادی مانند شما را به خنده بیاورد این نوشته بی در و پیکر من اما لا یکلف الله الا وسعها

پاسخ دادن به ناشناس لغو پاسخ