س 28 فروردین 1403 ساعت 20:47

فلسفه…./آدم غلامی

فلسفه…./آدم غلامی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:فلسفه تفسیر واقعیت است و تفسیر واقعیت تعبیری ست از خواستهای ژرف درونی.قیاس و تشابه، تحلیل و یا ترکیب گزاره ها و تقسیم ذاتی و عرضی از یکسو و توجه به نقش تاریخی انسان و انسان را تاریخ مند خواندن از سوی دیگر، چه تفاوتی خواهند داشت؟(دو نوع رویکرد فلسفی) در […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:فلسفه تفسیر واقعیت است و تفسیر واقعیت تعبیری ست از خواستهای ژرف درونی.قیاس و تشابه، تحلیل و یا ترکیب گزاره ها و تقسیم ذاتی و عرضی از یکسو و توجه به نقش تاریخی انسان و انسان را تاریخ مند خواندن از سوی دیگر، چه تفاوتی خواهند داشت؟(دو نوع رویکرد فلسفی)

در این نگرش تفاوت نقش تاریخی هگل از یکسو و بدیهیات و گزاره های منطقی دکارت از سوی دیگر و به بیان دیگر تفاوت دو نوع فلسفه تحلیلی و تاریخی رنگ می بازد چرا که پذیرش هر نقشی در راستای خواستهای ژرف درونی انسان بوده و آنچه انسان را پیش می برد ارابه تاریخ و ذات منطقی و خردمند انسان نیست بلکه خواستهای ژرف درونی او هستند.

با اینکه اسپینوزا در کتاب اخلاق تا آنجا پیش می رود که انسان را مملو از خواست می داند اما خواستهای انسان را نوعی انفعال عاطفی می خواند که موجب رفتار ناقص و ناتمام خواهند شد. از نظر اسپینوزا انسان با نور معرفت بر عاطفه و رفتار های نامناسب خویش چیره خواهد گشت.

اما اگر بپذیریم انسان مملو از خواست است نمی توان گفت خواستهای ژرف درونی او سرچشمه کردار نادرست و نابجایی هستند که از او صادر می شود بلکه باید گفت رفتار انسان در هر صورت از خواستهای ژرف درونی او صادر شده و نقش تاریخی یا منطقی انسان در طول زندگی برای دست یابی به این خواستهای ژرف درونیست و فلسفه نیز تفسیر انسان از خود و جهان پیرامون بوده و چنین تفسیری خود تعبیری ست از خواستهای ژرف درونی او.

بنابراین آنچه انسان می خواهد سرچشمه شکل گیری فلسفه بوده و تعبیر انسان از خواستهای ژرف درونی همان فلسفه می باشد.

3 پاسخ برای “فلسفه…./آدم غلامی

  • ادم در تاریخ خرداد 30, 1396 گفت:

    با سلام و احترام
    ین یادداشت بر فرضیات بسیار ساده ای بنا شده است بنابراین نه نوشته دشواریست و نه نگارنده چنین ادعایی دارد.
    فرض اول. فلسفه و رویکرد های مختلف فلسفی متأثر از تعریف ما از انسان هستند.
    فرض دوم. انسان موجودیست غریزی و خردمند و متحرک. کسانی براین باورند این غریزه است که بر انسان حکم می راند اما کسانی خرد را نقطه قوت انسان می دانند و دیگران رفتار و عمل را سازنده می بینند فلسفه نیچه در گروه اول و دکارت و اسپینوزا در گروه دوم و هگل در گروه سوم قرار می گیرد.
    در نگاه اول خواستهای ژرف درونی انسان را راهبری می کنند و این خواستها با مفهوم خواست و اراده ناشی از خرد در نزد دکارت متفاوتند.
    در نگاه دوم خردمندی و خرد ورزی ست که راهبری می کند و در نگاه سوم عملگرایی و دیالکتیک و در هم آمیختن است که موجب شکوفایی می شود.
    فرض سوم. فلسفه از همین نگرشها می زاید.
    فرض چهارم. اگر انسان آکنده از خواستهای ژرف درونی ازجمله خواست قدرت باشد خردمندی و خرد ورزی او و فلسفه او نیز برخاسته از همین خواستها و برخاسته از غریزه است.
    با سپاس

  • همشهری در تاریخ خرداد 30, 1396 گفت:

    تسلط رعب آور شما بر فلسفۀ غرب از دکارت و هگل تا اسپینوزا ستودنی است. طرفه تر آنکه در یک یادداشت کوتاه توانسته اید تلفیقی از این همه ژرفا نگری و خوض در بواطن فلسفه را با آخرین یافته های روانکاوی اعماق یکجا هوا کنید.

  • AZAD در تاریخ خرداد 30, 1396 گفت:

    سایت سلام پاوه مرجعی است برای عموم مردم عامی که سطح سواد و درک شان در حد متوسطی و به تعبیری در حد عقل معاش و شاید کمی بالاتر است و این ابدا چیز بدی نیست که همین مردم بدانند که فلسفه چیست و به چه درد زندگی آن ها می خورد . اما چنین تحلیل های به ظاهر عمیق اما در واقع گنگ ، نا مفهوم و از هم گسیخته نه توانی برای اندیشیدن و یاد دادن اهمیت فلسفه و فلسفه پردازی برای عامه مردم دارد و نه توانی برای شروع بحث های فلسفی بین دانشجویان و مردم تحصیل کرده تر . در واقع چنین بحث ها و تحلیل هایی مصداق عبارت معروف شبه روشنفکری و شبه فلسفی بودن افرادی است که دوست دارند مردم ان ها را با عبارات روشنفکر و فیلسوف و یا فلسفه دان به جا آورند . غافل از این که کسی میتواند دراین حوزه ادعای آموزش و یاد دادن بنماید که خود نصیبی از آن برده باشد و فلسفه در تار پودش ریشه دوانده باشد . و در پایان هر بار و هر بار با خواندن چنین متن هایی به یاد شعری معروف می افتم .
    هفت شعر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم