آدم برفى…./آلا نادری
پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : برف آرام آرام بر گونه خیس شهر میبارید و مردم شهر خوشحال از بارش باران شال و کلاه میکردند و با برف و آدم برفی خاطره ها میساختند و کار و زندگی را تعطیل کرده و شب ها در برف قدم میزنند و در آرامش به سر میبردند و […]
- ۱۴ بهمن ۱۳۹۵
- کد خبر 53693
- 44 دیدگاه
پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : برف آرام آرام بر گونه خیس شهر میبارید و مردم شهر خوشحال از بارش باران شال و کلاه میکردند و با برف و آدم برفی خاطره ها میساختند و کار و زندگی را تعطیل کرده و شب ها در برف قدم میزنند و در آرامش به سر میبردند و همه ته دلشان شادمان بودند و شادی میکردند اما بیرون از شهر در کوهستان های اطراف عده ای از مردم برف برایشان تشدید سختی های کارشان بود کاری که تعطیلی آن خاموش شدن چراغ زندگیشان را به همراه داشت!
پدر جانش را در کف دستش گرفته و در سوز و سرمای زمستان قدم به سوی کوه میگذارد بالا می رود خنده بر لبش پدیدار میشود و از سنگینی کوله روی پشتش می کاهد هرچه به مقصد نزدیک تَر می شود شادی فرزندش را پررنگ تَر می بیند،ولی ناگهان دست طبیعت امانش نمیدهد بهمن بر سرش ویران میشود و جرعه جرعه امید و آرزوهایش را از تنش بیرون میکشد گرمای نفس های روبه پایانش بر سردی برف نغمه سکوت میخواند،
دخترکش در انتظار پدر شعله های بخاری هیزمی شان را کم و زیاد میکند،دلش تنگ است چند شب است پدر خانه نیامده قلبش در طلب پدر جسمش را به خواب می برد و نرم نرمک پدر و دخترش به خواب میروند پدر چشم بر هم میگذارد و دخترک در رویاهایش پدرش را فرشته ای بر کوه ایستاده میبیند فرشته ای که دستش در دستان دخترکش بود و تمام عمر پدرانگیش در حسرت ساختن زندگی بهتر برای فرزندش گذشت مدتی میگذرد.
دخترک آهسته بیدار میشود چشمانش را می مالد و موهای حناییش را که هربار پدر نوازش میکرد کنار می زند،اما دیگر پدری نمانده بود،قهرمان قصه دختر کوچک در زیر برفی که قبلا با آن آدم برفی ساخته بود به خواب میرود خوابی نه به درازای گریه های دختر کوچک بلکه به درازاى راه هاى سربالایی که پدر برای لقمه ای نان حلال پیموده بود،دخترک در انتظار پدر به حیاط میرود دست بر روی شانه آدم برفی میگذارد و در گوشش لالایى میخواند همان لالایی که میخواست برای عروسکى که پدر قولش را داده بود بخواند،
آدم برفی در این سرما و این سوز آب نمی شود لیکن برف آرزوهاى پدر برای دخترکش را غرق میکند و لحظه های بودن دخترک با پدرش را مدفون می کند جسد سرد و بی روح پدر از زیر برف بیرون می آید و خبر پر کشیدن پدر مدتی بعد به دخترکش می رسد دخترک مات و مبهوت به شعله ها، آتش خیره میماند وقتی متوجه میشود که کاری از دستش بر نمیاد با چشمان گریان به سوی حیاط قدم بر میدارد آدم برفی را خراب میکند و فریاد بی صدای نبود پدر را بر سر آدم برفی خالی میکند و پدرش را از او میخواهد گویی دگر کسی مقصر نیست!
دخترک نمیدانست که آفتــاب آرام آدم برفی را آب میکند ولی برفی که آفتاب زندگی او را در وجودش خاموش کرد طلعت درخشان پدر را باز پس نمیدهد و دخترک زانو بر زمین با همین تفکر کودکانه اش با پدر قهرمانش وداع کرد!
نویسنده:آلا نادرى
افرین دستت درد نکنه خیلی عالی بود
آفرین آلا جان مثل همیشه عالی بود
افرین الاجان بسیار عاااالی بود.
خو ب وعالییییییییییییییییییییییییست بازهم مطلب این طوری بنویس
آفرین بر شما آلا جان خیلی عالی بود
زیباست آلا جانم?
سریع القلمی
موفق باشی آلای عزیز.دخترگلم.
عالی
ممنون آلا جان عالی بود
ممنونم خیلی خوب بود بازهم بنویس
سلام الا جون افرین بهت تبریک میگم شورای مدرسه
دستت درد نکنه اما موضوع و متنش یکم تکراری بود
دخترگلم آلا متنت فوق العاده بود
آفرین الا گیان…دسو وش بو???
آفرین آلا عزیزم به این قدرت قلمت
آلا جان آفرین عزیزم مثل همیشه عالی بود.
افرین الا گیان عاااااااالی بود مثل همیشه
آفرین به این قدرت قلمت رفیق جان
الای عزیزم مثل همیشه واقعا عالی بود???
آلا گیان دسو وش بو
موفق باشی آلای عزیزم❤
آفرررررین آلاگیییان فرررره پرمعناو قشنگووو مثل همیشه
مثل همیشه عالی بود افرین آلا جان
الا گیان ته مه ن دریژ بی، زور زور جوان و روح راکیش بوو، به ر ده وام چاوه روانی نووسینه جوانه کانتم، بژیت الا گیان
آلای عزیزم مثل همیشه عالی بود
آلای عزیزم مثل همیشه عالی بود
افرین الای عزیزم تلاشت مستدام
ده س خوش زورجوان بو
آلای عزیزم مثل همیشه عالی بود
متن بسیار زیبا و احساسی بود آفرین بر تو دوست خوبم.
عالی و بی نقص مثل همیشه?????آفرین
آفرین آلا عزیز .وکی همیشه عالی و بی نقص ?????
بسیار زیبا وصف کردی… سپاس.
فداتشم عزیزمن
دست مریضا خانم نادری برای مطالبی که نوشتی
زۆر باشه سه رکه وتو بن
عالییی آلا گیان ❤️?
آ لاجان …بازهم چه زیبا اندیشیدی ونگاشتی….درود بر آ ن قلب پاک وافکار زیبایت…..
بسیار بسیار زیبا
شاید از معدود افرادی باشم که همواره سایت سلام پاوه را دنبال میکنم به امید نوشتن مطلبی از آلا نادری. قلم زیبا و پر نغزتان روح بخش دلهای کسانی ست که با احساسی خالصانه با مطالبتان به وجد می آیند. شکی نیست که دیری نخواهد پایید که صدای دهل نگاشته هایتان آسمان سرزمین مان را فراگیر خواهد کرد و یقین دارم بزودی همگان به پاس نگارش احساسی و دلربایتان کلاه از سر بر خواهند داشت.بازهم ممنون بابت نوشته های زیبایتان.
چشم به راه مطالب بعدیتان هستیم
آفرین بر شما آلا نادری مطالب خیلی خوبی بود .
خوشحالم کە در جمعمان حضور دارید…..
اول ماجرا را زیبا شروع نکرده بودید،میتوانستیت از کلمات و تشبیهات زیبا تر و روان تر استفاده کنید، ارایه های ادبی را دل نشین تر در متن میگنجاندید، و هر دم از شاخه ای به شاخهی دیگر نمیپریدید ،،،،اما متن روان و همه کس فهم بود و این نکتهای مثبت است.
هیچ نوشته ای بی عیب و نقص نیست، امید وارم از این به بعد قلمتان زیبا تر بچرخد.
خوب بود نه زیاد
عالی بود ماشالله