پ 09 فروردین 1403 ساعت 18:15

پدرم چشم به راه تو هستم…./میدیا رستمی

پدرم چشم به راه تو هستم…./میدیا رستمی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:امروز۷, بهمن ۱۳۹۵ است از پنجره اتاق بیرون را نگاه می کنم ریزش آرام وغم انگیز برف چقدر زیباست ;مانند مروارید های سفید زمین را سفید پوش کرده است.زمستان را دوست دارم زیرا در اولین ماه آن به دنیا آمده ام.سفید پوش شدن زمین و عروس شدن تمام درختان ;زوزه کشیدن […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:امروز۷, بهمن ۱۳۹۵ است از پنجره اتاق بیرون را نگاه می کنم ریزش آرام وغم انگیز برف چقدر زیباست ;مانند مروارید های سفید زمین را سفید پوش کرده است.زمستان را دوست دارم زیرا در اولین ماه آن به دنیا آمده ام.سفید پوش شدن زمین و عروس شدن تمام درختان ;زوزه کشیدن باد را در کنار درز پنجره های قدیمی,درست کردن آدم برفی و تعطیلی مدرسه را اما نمی دانم چرا امشب دلم شور می زند,شاید به خاطر پدرم است که در این سرما و یخبندان به کولبری رفته است.

آخ که چقدر آرزو دارم پدرم را اینقدر شرمنده نبینم.زمانی که از او چیزی می خواهیم گونه های آفتاب سوخته اش سرخ شده و سر به زیر نشود.امشب پدرم رفت تا لقمه ای نان به دست آورد,رفت تا لباس های عیدمان رابخرد,لباس های نوزادی برای پسر کاکل طلایی اش که ۱ماه دیگر به دنیا می آید را بخرد,رفت تا من جلوی دوستانم کم نیاورم او قول داده تا کفش و کت تازه ای برایم بخرد,رفت تا دستش را پیش کسی دراز نکندولقمه نان حلالی به دست آورد.

به آخرین لحظه ای که رفت فکر می کنم وقتی که چکمه هایش را پوشید متوجه سوراخ های بزرگ و کوچک جوراب هایش شدم,قلبم شکست و گلویم را بغض گرفت,همدیگر را در آغوش گرفتیم،پدرم خداحافظی کرد و رفت.آه که چقدر دلم برایش تنگ شده امشب را نمی خوابم تا پدرم برگردد و پشتش را ماساژ دهم و خستگی و کوفتگی را از تنش بیرون کنم لباسهای خیسش را بشویم و پاهای یخ زده اش را مالش دهم.

حدودهای نصف شب است که خبری در روستا پخش می شود نمی دانم درست است یا نه؟با مادرم به داخل روستا می روم,برف به شدت می بارد.جلوی پایم را نمی بینم,درخانه عمویم را می زنم,در به رویم باز می شود,عمویم است باچشمان گریان و قرمز.جرات سوال پرسیدن را ندارم.وارد خانه می شوم همه ی همسایه ها و اقوام آنجا هستند و در حال گریه کردن,تا من را دیدند به سویم آمدند و هق هق گریه هایشان بلند شد و من آنقدر شوکه شده بودم که فقط هاج و واج آن هارا نگاه می کردم خدایا چه اتفاقی افتاده وچه بلایی برسر مانازل شده است؟

ناگهان عمویم مرا در آغوش گرفت و گفت( تارا)جان پدرت در زیر بهمن دفن شده, من هم دیگر نتوانستم جلوی بغضم را بگیرم و اشک هایم مانند بهمن جاری شدند,بهمنی که پدر ودوستانش را زیر گرفت وزندگی ماراسیاه بخت کرد.پدرم آن مرد بلند قامت و مقاوم چطور ممکن است در زیر بهمن گیر کرده باشد.برای همیشه از زمستان متنفر شدم از برف,ازآدم برفی , ازسرسره بازی و سفیدپوش کردن درختان وهمه زیبای های زمستان.همه و همه جلو چشمانم به سیاهی وپلیدی تبدیل شد, پدرم کجایی؟من کفش نمی خواهم ,برادرم لباس نمی خواهد , نان نمی خواهیم, دوست دارم گرسنه باشم اما تو در کنارم باشی.

پدرم کجایی؟تا قلبم رافرش زیر قدمهایت کنم ونور چشمانم را فانوس شبهای تارت……..خداوندا از تو می خواهم دراین روزها سایر کولبران را حفظ کنی تا فرزندانشان مانند من یتیم نشوند.[الهی امین]ٔ

44 پاسخ برای “پدرم چشم به راه تو هستم…./میدیا رستمی

  • S.r در تاریخ تیر 26, 1397 گفت:

    زور جوانوو جیاواز بو کچه کورده هونرمنده که.👌👍

  • S.r در تاریخ تیر 26, 1397 گفت:

    آفرین خیلی زیبا واحساسی نوشتی.قلمت استوار خانم گلی.👌👍

  • زینب شکری در تاریخ فروردین 14, 1397 گفت:

    سلام
    آفرین دخترگلم دستت سلامت . امیدوارم هیچ خانه ای بدون فانوس نباشد . منتظرمطالب بعدیت هستم👌

  • شهدیه نادری در تاریخ بهمن 7, 1396 گفت:

    سلام میدیا جان متنت زیبا و دلنشین بود بهت تبریک میگم. موفق باشی

  • ناشناس در تاریخ مرداد 27, 1396 گفت:

    سڵام میدیا گیان چۆنی بیرت دکەم رۆڵە شیرینەکم

  • saheel در تاریخ اردیبهشت 26, 1396 گفت:

    سلام میدیا گیان دل نوشته که و فره وه ش به .گراونانیوماتله و مطله به بعدیه کاتنا موفقه بی هرچیکس

  • سمیە رستمیS.R در تاریخ اردیبهشت 25, 1396 گفت:

    از طرف مادرت
    مادری که تشنه ی دیدارتوست…
    وقلبش همیشه خریدار دردهایت…

  • ناشناس در تاریخ اردیبهشت 24, 1396 گفت:

    سڵاو کچە جوانە کەم میدیا گیان هەناسەکم( زۆر زۆر بیرت اکم )گیانەکەم پێ نوسە کەۆ اونە جوانە هەمیشە تماشای اکم، گیانی دایە هیوای سەرکۆتویی بانترڕو بۆ اخوازم ٸازیزەکەم …

  • Sana...r در تاریخ اردیبهشت 18, 1396 گفت:

    دوست خوبم داستانت واقعا عالی بود ازت تشکر میکنم و منتظر نوشته های بعدیت هستیم.❤❤❤عااااااالی بود❤❤❤

  • یاسر رستمی در تاریخ بهمن 30, 1395 گفت:

    سلام میدیای عزیزم
    دلنوشته زیبایی بود . . .
    درد دل تمام ملت کورد را با انگشتان پر مهرت به تصویر کشیدی . . .
    انشاءالله که هیچوقت در زندگیت چنین تجربه ای که نوشتی نداشته باشی .

    پیروز وموفق باشی

  • شیماکریمی در تاریخ بهمن 27, 1395 گفت:

    آفرین میدیای عزیزم، قلم زیبایی داری …اشک من را که درآوردی…
    موفق باشی خانم گلی

  • Asra در تاریخ بهمن 26, 1395 گفت:

    سلام عزیزم میدیا جونم عالـــــــــــــــــــــــــــــــــی نوشتی بهت افتخار میکنم دوست خوبم❤❤❤
    موفق باشی ??

  • ناشناس در تاریخ بهمن 25, 1395 گفت:

    آفرین بر دختر غیرتی کورد

  • سمیە رستمی S.R در تاریخ بهمن 24, 1395 گفت:

    سڵاو هەناسەکەم ?? دیسان دەستت خۆش باور بکە پێ نوسەکەو اونە جوانە هر تکراری ناوێتۆ بۆم زۆر جوانە کچە شیرینەکەم ????? بە قوربانی خۆتو پێنوسەکەو دادە گیـــــــــــــــــان????
    بەامید روزی کە ببینمت عزیزم٭٭

  • باران در تاریخ بهمن 24, 1395 گفت:

    زیبا نوشتی گلبانو❤️
    همدردی با دردداران نشانه بزرگی و درکت از درده
    امیدوارم آرامش همیشه میهمان دلت باشد
    و قلمت پایدار

  • کیمیا در تاریخ بهمن 23, 1395 گفت:

    عالی میدیا جان متنت بی نظیر بود …

  • سونیا در تاریخ بهمن 23, 1395 گفت:

    خیلی خوب بود عالی من که خوشم اومد

  • ثنا در تاریخ بهمن 23, 1395 گفت:

    آفرین به دوست عزیزم میدیا جان واقعا متنت زیبا بود

  • ویان رشیدی در تاریخ بهمن 22, 1395 گفت:

    سلام دخترگلم افرین بە حس بیانت وزیبایی که در نوشته افریدی امیدوارم قلمت استوارتر گردد به امید نوشته های دیگر

  • asra mahmoodi در تاریخ بهمن 21, 1395 گفت:

    میدیاجان آفرین مطلب را خیلی عالی نوشتی امیدوارم قلمت پویا و مستدام باشد .

  • سمیە رستمیS.R در تاریخ بهمن 21, 1395 گفت:

    سمیەرستمی
    ? سلام دخترعزیزم میدیا جان بهت تبریک میگم دل نوشتت خیلی خیلی عالی بود واقعا گریە ام گرفت بهت افتخار میکنم کە اینقدر بااحساس نوشتی? ای کاش از نزدیک می دیدمتوبهت تبریک میگفتم ? امیدوارم درهمه مراحل زندگیت موفق سربلندباشی٭ به امیددیداردختر نازم ??

  • ناشناس در تاریخ بهمن 19, 1395 گفت:

    سلام میدیا جان بهت تبریک میگم خیلی خیلی عالی نوشتی دست گُلت دردنکنە دختــــــــر خوبم ? امید وارم در همە مراحل زندگیت موفق باشی و سربلند ان شااللەS.R?

  • ناشناس در تاریخ بهمن 18, 1395 گفت:

    سلام میدیا جان خیلی عالی بود?? امید وارم همیشە موفق باشی عزیزم

  • الهام رحمانزاده در تاریخ بهمن 16, 1395 گفت:

    میدیا جان دختر دایی عزیزم افرین بهت افتخار میکنیم امیدوارم که با نوشته هایی که از قلم تو و امثال تو نگاشته میشه بشه صدای مردم مرز نشین و مشکلاتی روکه دارن و سختی که فرزند ای کولبرامون توی از دست دادن پدرشون کشیدن رو به گوش مسولان برسونیم تاحداقل برای بقیه اورامانتمون و برای بازمانده های خانواده های کولبرا کاری انجام بشه

  • خالق مرادی در تاریخ بهمن 15, 1395 گفت:

    زور سپاس خویشکە ی بچوکە م میدیا
    زور جوان ژیانی کول برە نە ترس کانو بیان کردوە
    خوای گورە گوناحی او کول برانە بو وخشیه ت ۆ سە بر بدات وە خانوادە ی کول برە هژارانە

  • s.alizadeh در تاریخ بهمن 15, 1395 گفت:

    باسلام خدمت میدیا خانوم گل
    خسته نباشید میگم خیلی خوب تونستی احساسات شخص دیگری رو تو وجود خودت پرورش بدی و اثری به این زیبایی خلق کنی بهت تبریک میگم
    به راستی آدم لحظه به لحظه با داستانت تو فقر، زمستان ،بهمن، کوله بری، احساسات ی دختر بی پدرو…. غوطه ور میشه
    احسنت به تو???

  • دلنیا قادری در تاریخ بهمن 14, 1395 گفت:

    بسیار عالی ،
    بسیار زیبا،بسیار با ادب و کمالات نوشتی دختر داییه عزیز و هنرمندم،
    خیلی ازت تشکر میکنم،
    ماهم به نوبه ی خود به خانواده های عذادار انها و سردشت داغدار تسلیت میگوییم،

  • عمار رستمی در تاریخ بهمن 14, 1395 گفت:

    دس خوش داده میدیا
    به راستی وتاریکی دلته زینو بو…

    و امیدی موفقیتی بیشترو سه ر که وتنت.

  • taraneh در تاریخ بهمن 14, 1395 گفت:

    دس خوش میدیا گیان انشاالله موفق بیت …♥♥♥

  • نگار در تاریخ بهمن 14, 1395 گفت:

    میدیا جان آفرین بابت داستان زیبا ودلسوزانه ات آرزوی موفقیت وشادمانی را در زندگی برایت دارم عزیزم

  • ئەکرەم حەسەنزادە (سەریاس) در تاریخ بهمن 14, 1395 گفت:

    دەس خۆش میدیا خانم زۆر وتارێکی جوان و هەست بزوێن و دڵتەزێن بوو انشاڵڵە پێنووسەکەت بەهێزتربێت بۆ نوسینی ئازارەکانی کۆمەڵ
    هیوادارم ئەو برینانەی لە خەڵکی بێ دەسەڵاتی کۆڵبەر کەوتوە ساڕێژ بێت
    دیسان دەس خۆش سەرکەوتووبی

  • ناشناس در تاریخ بهمن 14, 1395 گفت:

    میدیا خانم خیلی قشنگه نوشتی دستت دردنکنه عالی بود.
    صوفی شریفی

  • کژال حسن زاده در تاریخ بهمن 13, 1395 گفت:

    ?????
    افرین میدیا گیان
    عالی بود
    بهت افتخار میکنیم❤️

  • کژال حسن زاده در تاریخ بهمن 13, 1395 گفت:

    زیبا بود. میدیا جان
    افرین
    بهت افتخار میکنم
    قلمت جاویدان❤️??

  • Arina.r در تاریخ بهمن 13, 1395 گفت:

    Kheili Ali bood azizam. Moafagh bashi

  • taraneh در تاریخ بهمن 13, 1395 گفت:

    ممنون میدیا جوون عاااالی بوود

  • میدیا رستمی در تاریخ بهمن 13, 1395 گفت:

    با تشکر ازنظرات شما عزیزان .البته بنده این داستان را با توجه به تالمات روحی خود از حادثه مرگ کولبرها فقط از روی تخیل خود واززبان یک فرزند کولبرنوشتم .وگرنه پدر من الحمدلله زنده است وکولبر هم نیست.

    • سارا در تاریخ بهمن 13, 1395 گفت:

      میدیا خیلی قشنگه نوشتی دستت دردنکنه

    • ناشناس در تاریخ شهریور 15, 1396 گفت:

      سلام میدیا گیان انشاالا همیشه موفق وسر بلند باشی آرزوی سلامتی برایت دارم واقعا نوشتت بسیار بسیار زیبا بود احسنت

    • عسل حسینی در تاریخ شهریور 15, 1396 گفت:

      سلام میدیا گیان انشالا موفق وسر بلند باشی نوشتت بسیار زیبا بود منتظر نوشته های بعدی ات هستیم

  • پاوه در تاریخ بهمن 13, 1395 گفت:

    میدیا جان فقط میتوانم تسلیت بگویم و ارزوی صبر فراوان را از خداوند منان برای شما خواستارم روحش شاد و یادش گرامی باد

  • همیلا در تاریخ بهمن 13, 1395 گفت:

    تشکر بابت زحمتی ووقتی که برای نوشتن این مطلب گذاشتی .امیدوارم درمراحل بعد .مراحل و قواعد داستان نوشتن را بیشتر رعایت کنی.با آرزوی موفقیت برای شما

  • باینگان در تاریخ بهمن 13, 1395 گفت:

    میدیاجان سلام بخدا مطالب شما را خواندم گریه ام گرفت . ناراخت شدم پدر شما شهید است خدا رحمتش کند و صبر به شما و خانواده محترمتان را دهد . اجر شما با خداست میدیا جان

  • سردشت غمگین در تاریخ بهمن 13, 1395 گفت:

    /تشکر بابت مطالبی که نوشتی خیلی جالب امیدوارم خداوند هیچ پدری رو شرمسار فرزندانش نکند وهیچ فرزندی رو یتیم نکند

پاسخ دادن به ناشناس لغو پاسخ