پ 09 فروردین 1403 ساعت 20:38

کردهای سوریه و پارادوکسی مفهومی بنام دموکراسی فمنیستی/جلال شفیعی

کردهای سوریه و پارادوکسی مفهومی بنام دموکراسی فمنیستی/جلال شفیعی

پایگاه خبری تحلیلیل سلام پاوه:صحت و سقم اش را نمی دانم اما در نوشتار مختصری کسی بنقل از روزنامه ایندپندنت نقل کرده است که زنان کرد در سوریه دموکراسی فمنیستی را بوجود خواهند آورد،در استیلای گفتمان مردسالارانه بر جوامع شرقی و خاورمیانه ای و بویژه در کردستان تردیدی وجود ندارد و در تقبیح این فرهنگ […]

پایگاه خبری تحلیلیل سلام پاوه:صحت و سقم اش را نمی دانم اما در نوشتار مختصری کسی بنقل از روزنامه ایندپندنت نقل کرده است که زنان کرد در سوریه دموکراسی فمنیستی را بوجود خواهند آورد،در استیلای گفتمان مردسالارانه بر جوامع شرقی و خاورمیانه ای و بویژه در کردستان تردیدی وجود ندارد و در تقبیح این فرهنگ هرچه آید باز به جاست و در ذکر مضرات فرهنگ مردسالاری که عرصه بر روح و جان آزاد،تنگ می سازد نیز به جاست که سخنها گفته شود،اما در پوچ و تهی بودن و پارادوکسیکال بودن مفهوم دموکراسی فمنیستی نیز نباید تردید کرد،دکتر جلال شفیعی

دموکراسی پسوند ایدئولوژیک برنمی تابد و آوردن هرگونه پسوندی ایدئولوژیک بدنبال آن،سبب تقلیل و فروکاستن آن به چارچوبهای آن ایدئولوژی است،واژه ی نامتجانس فمنیسم نیز بسان واژگان دیگری که تاکنون سعی در تهی سازی و تقلیل و فروکاست دموکراسی داشتند،در پی آنست که آنرا در قالبی تنگ و محدود بریزد که هرگز در آن جای نخواهد گرفت،دموکراسی همانگونه که نمی تواند توده ای،کارگری ، و اسلامی باشد ، به همان تناسب و سبک و سیاق نیزنمی تواند فمنیستی باشد.اما اساسا مقصود از دموکراسی فمنیستی چیست؟

در ظاهر امر بنظر میرسد و غیر از این هم نمیتواند باشد که مقصود نظامی مثلا دموکراتیک که حاکمیت و مدیریت سیاسی در اختیار زنان باشد تا از این طریق قوانین مردسالارانه به حداقل ممکن برسند و در این نظام سیاسی زنان به رهایی رسیده و …وقس علیهذا.در نقد این مفهوم ذکرچند نکته ضروری بنظر میرسند و هرکدام ازاین نکات بنحوی بازگوکننده نوعی کج فهمی از حقیقت دموکراسی و مدرنیته سیاسی اند که در خلق واژه دموکراسی فمنیستی اتفاق افتاده اند.

اول:انحصار حاکمیت و قدرت سیاسی در دست هربخشی از انسانها با هر معیاری و با هر اسم و توجیهی که باشد،عین استبداد و انسدادسیاسی و بمثابه کشتن روح و جوهره آزادی و منکوب و لگدمال کردن کرامت انسانی است.دموکراسی را هرگز نمیتوان در چنبره جنسیت و رنگ و نژادو قومیت و مذهب و ایدئولوژی محدود و منحصر ساخت و اساسا دموکراسی شان نزول اش در تکریم همزمان همه اینهاست تا هیچکدام از این معیارها به امتیازی برای تصاحب و قبضه کردن قدرت و سیاست بدل نشود و به عبارت دیگر غنای دموکراسی در تکریم انسانهاست صرف نظر از جنسیت و رنگ و نژاد و قومیت و مذهب و ایدئولوژی و طبقه و پایگاه اجتماعی و اقتصادی شان،اگرچه عملا لیبرالیسم و فاز جدید نئولیبرالیسم در بعضی از دموکراسی های غربی،دموکراسی را قربانی اقتصاد آزاد کرده و در عمل دموکراسی از روح و جوهر و معنای واقعی اش تهی شده است.ازسوی دیگر همانگونه که ارجح شمردن ارزشهای مردسالارانه بمنزله تخریب روح دموکراسی است،به همان سبک و سیاق ارجح شمردن ارزشهای زنانگی و فمنیسم نیز عین تخریب منطق و عقلانیت سیاسی و نابودی دموکراسی است،که دموکراسی ماخوذ از واژه ی یونانی Demos به معنی مردم است و مردم را زنان و مردان باهم میسازند.

دوم:دموکراسی هرگز نمیتواند در چنبره منویات باورمندان و قائلان به ارزشهای منحصر بفرد یک قوم،یک جنس،یک نژاد،یک مذهب،یک طبقه اجتماعی،و یک ایدئولوژی سیاسی محدود و منحصر بماند،چه که یکی از قواعد طلایی اجرا و تحقق دموکراسی قانون گردش نخبگان است و هیچکس در این جهان این سخن یاوه و گزافه و غیرعقلانی را نخواهد پذیرفت که نخبگان فقط متعلق به یک قوم،یک مذهب،یک طبقه اجتماعی،یک نژاد و یک جنسیت و تنها در انحصار پیروان فلان یا بهمان ایدئولوژی سیاسی است به همان تناسبی که شقوقی از نحله های مردسالارانه زنان را فاقد لیاقت و شایستگی برای تصاحب مدیریت سیاسی مدانند،غلط و غیر منطقی است،برهمین سبک و سیاق نیز اعتقاد به نوع خاصی از دموکراسی که عمده قدرت سیاسی و تقنین و قضا و اجرا در اختیار منحصرا زنان باشد نیز،نظام تهوع زای فاشیزم را بازتولید خواهد کرد با این تفاوت که این بار با نوع خاصی از فاشیزم مواجه خواهیم شد با نام شاید رقت آوری مثلا فاشیزم زنانگی؟؟؟؟؟؟ اما کادو شده در کاغذی رنگی بنام دموکراسی فمنیستی؟؟

سوم:،دموکراسی تنها نظامی سیاسی است که غنای اش را در تحقق قاعده و هنجاری جوهری با نام پلورالیسم می یابد و مقصود و مراد از پلورالیسم آنست که در آن جامعه سیاسی همگان صرف نظر از جنسیت،قومیت،مذهب،رنگ و زبان و طبقه اجتماعی و تفکر سیاسی شان بتوانند و حق داشته باشند در عرصه سیاست مشارکت کنند،حال جای این پرسش باقی است که مریدان دموکراسی فمنیستی چطور میخواهند با پررنگ ساختن منویات زنانگی که عملا بمنزله نادیده انگاشتن جنس مخالف است،به دموکراسی شان غنا ببخشند،

چهارم:بنظر میرسد که بدلایل روانشناختی ما ملل مشرق زمین چنان از انسداد سیاسی به تنگ آمده ایم که برای آرام ساختن روح جریحه دار شده مان برآنیم که بر همه ی هنجارها و نرمهای اجتماعی مان پشت پا زنیم و سبب می شویم در سیکل باطل اقتدار گرایی همچنان دور خویش بچرخیم و این بیراهه رفتن و گرفتار ماندن در سیکل باطل اقتدارگرایی و اقتدار طلبی شرقی در اثر دو خلاء معرفت شناختی Epistemologic روی می دهد و سبب شده و می شود که بسیاری از جنبشهای اجتماعی وارد چرخه و دور باطل اقتدار طلبی میشوند که بارزترین مثال این سیکل باطل ترکیه ی امروز است.در بیراهه رفتن جوامع سیاسی و دولتها و افتادن شان در ورطه ی اقتدار طلبی حداقل دو علت اساسی را میتوان برشمرد:

۱.غفلت از نگاه علوم انسانی در اداره کردن دولت و جامعه خاستگاه بسیاری از اشتباهات تاریخی است که با هیچ برنامه و ایدئولوژی و توجیهی نمیتوان خلاء رویکرد علوم انسانی را پر کرد و جامعه و دولت را از آفات حاصل از این غفلت بیمه و واکسینه ساخت و بالعکس این قضیه برای تمامی جوامعی که بر غفلت و حذف عامدانه ی علوم انسانی اصرار ورزیده اند بسیار مصیبت بار بوده است دو بارزترین نمونه ی تاریخی این غفلت ورزی و حذف کردن علوم انسانی را میتوان در نظامهای کمونیستی بلوک شرق پیش از فروپاشی و نیز ترکیه ی دیروز و امروز یافت.

۲. دومین علت در افتادن یک جامعه سیاسی و یک دولت در ورطه اقتدار طلبی ارجحیت بخشی به ارزشهای یک ایدئولوژی است،چه که ایدئولوژی با آموزه های اش نظامی از توجیهات در اختیار باورمندانش قرار میدهد که براین اساس برای هر امری و هر موضوعی از جهان سیاست تا عوالم فیزیک یک توجیه و تحلیل آماده در انبان دارند و این یعنی غفلت و چشم پوشیدن از کشف حقیقت و غفلت از حقیقت رفته رفته سبب میشود پای جامعه و دولت بلنگد و ….

پنجم:در کردستان از دیر باز و بدلایل تاریخی و اسطوره شناختی، جامعه ی کردی در چنبره مرد سالاری گرفتار بوده است که بنظر می رسد در مقطعی از تاریخ با ظهور دین اسلام و گسترش آن وحمله ی اعراب به سرزمینهای کردستان این نگاه مرد سالارانه تشدید نیز شده باشد اما طی چند دهه ی اخیر نسل جوان در جامعه کردی برای کاستن از آلام هنجارهای مردسالارانه که زن و مرد را بطور یکسان سلاخی میکند بطوری افراطی در مقابل مردسالاری موضع گرفته و به رادیکال ترین اندیشه  متعارض با آن یعنی فمنیسم اقبال نشان داده و اگر گزافه نگفته باشیم این طرز تفکر روز بروز در میان نسلهای جدید در حال گسترش است،با این تمهیدات نظامی سیاسی آنهم با نام دموکراسی چنانچه برساخته از نوعی واکنش روانی به جهان دوزخی مردسالاری باشد بسیار شکننده و آسیب پذیر خواهد بود چرا که امر سیاست و حاکمیت و مدیریت جامعه سیاسی و بطریقی اولی تر برساخت دموکراسی نیازمند بنیادهایی نظری،جامعه شناختی و روانشناختی بمراتب جدی تر و منطقی تری است که حتی نتیجه عمل در حیطه ی خصوصی آنگاه که بنیان عمل یک سرخوردگی روانی باشد فاجعه بار خواهد بود تا چه رسد به امر سیاسی و حکومت داری،که کمترین اشتباه یک جامعه سیاسی را در فاجعه غرق خواهد کرد،

فمنیسم در جامعه شرقی واکنشی است برآمده از سرخوردگی های ناشی از استیلای تاریخی اگر نگوییم هزاران که صدها ساله مردسالاری،و پر واضح و مبرهن است سیاست و امر حکومت داری مستلزم بنیانهایی است منطقی و نه برآمده از سرخوردگی روانی …در کردستان روژآوا یا همان کردستان سوریه نقش آفرینی زنان در عرصه سیاست بسیار تحسین برانگیز و افتخار آفرین و مایه غرور و مباهات ما کردها و همه ی بشریت است و حالیا طرح و عنوان چنین موضوعاتی پیشاپیش نمیتواند و نباید سبب تقلیل و فروکاستن ارزش های آن جنبش شودو این نوشتار هرگز در نقد جنبش سیاسی روژآوا نبوده و تنها نقدو تاویلی بر مفهوم دموکراسی فمنیستی بود.

نویسنده :جلال شفیعی مدرس دانشگاه و پژوهشگر مسائل خاورمیانه

7 پاسخ برای “کردهای سوریه و پارادوکسی مفهومی بنام دموکراسی فمنیستی/جلال شفیعی

  • ناشناس در تاریخ بهمن 8, 1397 گفت:

    باسپاس فراوان از اقای جلال شفیعی
    بابت تشریح وتفکیک مطالب زیباو خواندنی

  • ناشناس در تاریخ دی 21, 1395 گفت:

    متاسفم !چرا وقتی نوبت بەما کردها می رسد باید اینگونه همه چیزرادرلفافه محکوم وزیرسوال برد؟

  • خالد در تاریخ دی 21, 1395 گفت:

    خالد
    قابل توجه دوستان استقرار دموکراسی به مفهموم اعاده حقوق زنان نیز میباشد جدا از بحث نگارنده فمنیسم از لحاظ ساختاری برامده از جامعه دموکراتیک است و نمیتواند به عنوان یک پیشوند باشد چون از لحاظ فلسفی تقلیل کل به جز کل را از جامعیت می اندازد و به نوعی چهارچوب سازی خارج شدن از کلیت موضوع است میتوان با توجه به فرهنگها و …گفت دموکراسی ایرانی یا کردی ولی نمیتوان گفت فمنیستی چون فمنیسم زاده فرهنگ نیست زاده ایدءولوژیست

  • حمید س در تاریخ دی 18, 1395 گفت:

    عزیزالله علیزاده،ناشر کتاب کاپیتال مارکس در مقدمه ای که ۲۰ سال پیش براین کتاب نگاشت از خاطره دبیر تعلیمات دینی اش در دوران دبستان سخن میراند که کمونیست را اینگونه برای دانش آموزان معنی کرده است:کمو یعنی خدا و نیست هم که معنی اش مشخص است،پس کمونیست یعنی خدانیست.. کج فهمی از مفاهیم و اصطلاحات جنبش های سیاسی و اجتماعی معاصر و ایدئولوژی های آنها نظیر مارکسیسم،کمونیسم،لیبرالیسم،فمنیسم و سکولاریسم مختص افراد عوام و بی سواد جامعه نیست و اکنون میبینیم که فردی با تحصیلات تخصصی علوم سیاسی،آن هم در سطح دکتری متاسفانه درکی غلط و ناصحیح از فمنیسم دارد معنی آن را زن سالاری و مردستیزی می داند..کاری به آنچه در سوریه اتفاق می افتد ندارم ولی فمنیسم را نباید اینگونه عامدانه بد فهمید و بد بکار بست چرا که به قول برتولد برشت کسی که نمیداند که نمیداند احمقی بیش نیست ولی کسی که میداند که نمیداند تبهکار است…

  • شهریار در تاریخ دی 17, 1395 گفت:

    چه جای آنست تا نگران باشیم که مبادا دموکراسی آلوده به هر پسوندی شود حال آنکه پایه های دموکراسی همواره از پسوندها و پیشوند ها جان می گیرد و آن رویای شیرین دیرین آن رویای ناب(دموکراسی) بیش از خواب نیمروز بر کالبد خسته آدمی کارگر نتواند بود بیش از یک آسودگی.
    دموکراسی در ساختار سیاسی تنها و تنها اضافه کردن یک متغیر به معادله قدرت است متغیری نه چندان مستقل اما نیرومند و آن عموم مردم می باشند متغیری که هیچگاه نمی تواند از نفوذ آن متغیرهای کهن و ریشه دار دور ماند و معمولا از آنها متاثر و با آنها همراهی می کند ساختار سیاسی دموکراسی رسمیت بخشنده به عوام فریبی در جوامع بشری است.
    و به خلاف تصور شما شاید در نظر گرفتن پسوند برای دموکراسی چنین واژه مظلومی را از سردرگمی رهایی بخشد.
    با سپاس

  • من در تاریخ دی 17, 1395 گفت:

    کل این مطلب بر اساس یک مفهوم نگارش شده، مفهوم فمنیسم، وقتی نگارنده فمنیسم را درک نکرده و تعریف اشتباه از این مفهوم دارد ،تکلیف کل مطلب مشخص است، واقعا چرا مطالبی به این ضعیفی کار میشود.

  • ناشناس در تاریخ دی 17, 1395 گفت:

    لطفا مطلب مینویسید کوتاه باشه که آدم وقت کنه مطالعش کنه