ج 10 فروردین 1403 ساعت 00:06

ژرف ترین خواست انسان…/ آدم غلامی

ژرف ترین خواست انسان…/ آدم غلامی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:در ژرفای وجود آدمی چه می گذرد ؟ژرفترین خواست جان کدام است؟ آنچه انسان انجام می دهد چه نسبتی با آنچه می خواهد دارد؟ آیا عملکرد انسان همان خواست اوست ؟ در این نوشتار کوتاه فرض کرده ایم وجود هر انسانی را ژرفترین خواست همراهی می کند،اما چنان خواستی هیچگاه خود […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:در ژرفای وجود آدمی چه می گذرد ؟ژرفترین خواست جان کدام است؟ آنچه انسان انجام می دهد چه نسبتی با آنچه می خواهد دارد؟ آیا عملکرد انسان همان خواست اوست ؟

در این نوشتار کوتاه فرض کرده ایم وجود هر انسانی را ژرفترین خواست همراهی می کند،اما چنان خواستی هیچگاه خود نمی نماید بلکه  همواره در ورای نقاب رخ می نماید و آنچه انسان انجام می دهد و حتی آنچه طلب می کند و می خواهد تنها و تنها سایه ای از آن ژرفترین خواست وجودی اوست.انسانی که سودای ثروت در سر دارد حسابگر می شود آنکه آرزوی قدرت در دل دارد به تواضع روی می آورد آنکه وجودش مملو از خشم است با تدبیر پیش می رود و مدارا می کند آنکه متنفر از زندگی است عاشق پیشه می شود آنکه از خود متنفر است به خود عشق می ورزد و صیاد همواره مترصد شکار می ماند  و قس علی هذا.آدم غلامی

گمان می کنم انسان همواره راهی جز آنچه در سر دارد می رود و هیچگاه رویاهای بلند پروازانه خویش را به زبان نمی آورد حتی شاید دوست ندارد دیگران این خواستهای پنهان او را بدانند دوست ندارد آنچه را می خواهد به روی خود نیز بیاورد انگار انسان از خواستهای خویش نیز می هراسد انسان از خود و از ژرفترین خواست درونی خویش می هراسد.اگر این فرض درست باشد باید گفت انسانها به نقاب خو کرده اند و میان ژرفترین خواست وجودی آنها و عملکردشان فاصله بسیار است آنکه از گدا متنفر است از خود بخشش نشان می دهد و آنکه از تو متنفر است از در دوستی برمی آید و آنکه تو را دشمن می دارد به ارتباط با شما تمایل نشان می دهد و آنکه از زندگی بیزار است دوست دار زندگی می نماید و قس علی هذا.

در یکی دو قرن اخیر تلاشهایی برای پالایش این دوگانگی صورت گرفت تلاش شد تا انسانها با تداعی خواستهای درونی خویش آرام گیرند گاه برای تسکین دوگانگی مسکن تجویز نمودند،گاه برای سبک شدن به یاداوری خاطرات پناه بردند گمان می شد انسان ناخوداگاه می داند چه می خواهد و کار روانکاو تداعی آن خواست درونی در وجود انسان است گمان می شد با مرور خاطرات می توان آن خواستهای پنهان را دریافت و فرد را به آنچه می خواهد آگاه نمود و از پریشانی نجات بخشید غافل از اینکه در این سفر به گذشته فرد بیراهه می رود و روانکاو را نیز به بیراهه می برد بیمار روانکاو را به جایی دیگر می برد جاییکه خود می خواهد جایی که از روبرو شدن با آن نمی هراسد بلکه تسکین می یابد. شوپنهاور خواب را سفر به گذشته نامید و فروید برای رمز گشایی از خواست پنهان انسان تعبیر خواب را نگاشت و اریک فرم زبان از یاد رفته را تحریر نمود تا شاید از روان پیچیده انسان رمز گشایی نماید و قس علی هذا.

نیچه دریافت حافظه انسان به خود اجازه نمی دهد آن ژرفترین و هراس انگیز ترین خواست را فراخوان کند و هر بار آنچه فرد به آن خو کرده و بدان آرام می گیرد فراخوان شده و آن ژرفترین خواست جان نادیده گرفته می شود.در فلسفه نیچه،ژرفترین خواست وجودی انسان خواست قدرت است که هر بار با نقابی خود می نماید و انسان از بیان و بروز آن ژرفترین خواست خویش می هراسد شوپنهاور تصور می کرد ژرفترین خواست وجودی انسان زندگیست و میل به زندگی وجه مشترک تمامی موجودات زنده است اما نیچه میل به زندگی را تنها سایه ای از خواست قدرت می داند و زندگی زمانی خود می نماید که انسان بتواند با واقعیت وجودی خویش روبرو شده و آن را بپذیرد و نقاب از چهره بیفکند . جسارت نیچه آن را برنمی تابد تا انسان از میان زباله های تاریخی خود را بازیابد بلکه بی باکانه ژرفنای وجود را می خواند و انسان را با آن ژرفترین خواست درونی خویش پیوند می دهد.

آیا آنچه نیچه ژرفترین خواست می نامد همان ژرفترین خواست جان یک انسان است ؟آیا هر انسانی می تواند چنین خواستی را در درون خویش شهادت دهد؟ یا اقلا آنها که بی باکند می توانند چنین شهادت دهند؟

نگارنده:آدم غلامی

2 پاسخ برای “ژرف ترین خواست انسان…/ آدم غلامی

  • حمید قادری در تاریخ آبان 16, 1395 گفت:

    ممنون کاک آدم

  • مسلم حسنی در تاریخ آبان 16, 1395 گفت:

    سلام کاک آدم
    چنین برداشت انتزاعی ای از انسان از بنیاد کج و نادست و ابتر است. هر کدام از بزرگوارانی که نام بردید و خود شما نیز به همچنین در چه شرایط و دوره ای زیسته اند و زیسته اید؟
    نقد به این نوشتار مختصر از این نقطه شروع میشود که سوال شما و شروع شما و پیشفرضتان را انگشت بگذارد.
    سوال این میتواند باشد ؟ اختیار و آزادی انسان تا چه میزان در خواستش سهم دارد؟ و حتی رادیکال تر از آن انسان میتواند خودش راتعیین کند؟ آزادی و اختیار دارد؟