ج 31 فروردین 1403 ساعت 06:36

جنگ و فلسفه…/ آدم غلامی

جنگ و فلسفه…/ آدم غلامی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:با اینکه در طول تاریخ انسانها با یکدیگر جنگیده اند اما هنوز در ضرورت جنگ و ستیز تردید وجود دارد.کسانی جنگ و ستیز را مصداق دیالکتیک و شدن و زندگی می دانند و دیگران جنگ را محصول تصور و توهم انسانها می دانند و کسانی معتقدند انسانها بر سر مالکیت و […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه:با اینکه در طول تاریخ انسانها با یکدیگر جنگیده اند اما هنوز در ضرورت جنگ و ستیز تردید وجود دارد.کسانی جنگ و ستیز را مصداق دیالکتیک و شدن و زندگی می دانند و دیگران جنگ را محصول تصور و توهم انسانها می دانند و کسانی معتقدند انسانها بر سر مالکیت و یا بقا و یا غذا با هم می جنگند و دیگران جنگ را بازتاب خشونت روانی انسان می دانند و قس علی هذا .کدامیک از این گزاره ها می توانند درست باشند.آدم غلامی

آنچه مسلم است این است که انسانها در طول تاریخ در برابر هر خشونتی به خشونت پناه برده اند. بطوری که عده ای معتقدند مبارزه منفی گاندی و قراردادهای اجتماعی روسو و دولت قانون هابز خود نیز نمادی از خشونت هستند و نتوانسته اند خشونت را ریشه کن نمایند.

دکارت نامدار تصور می کرد انسان با اراده می تواند بر هر چیزی مسلط شود اما با وجود اراده انسانها باز با هم جنگیدند در فلسفه اسپینوزا جنگ و ستیز از جمله افعال ناقص بشری است که مملو از انگیزه های خودخواهانه و هیجانهای عاطفی است و برای رسیدن به جامعه اخلاقی و رهایی از رنج و ستیز و اعمال خودخواهانه باید به معرفت پناه برد.

هابز به قدرت سیاسی و مذهبی لیوایتان که نماد دولت قانون است دل می بندد و برای رهایی از تهدید انسانها و جنگ آنها با یکدیگر به حکومت قانون پناه می برد و روسو به بیدار شدن آزادی در وجود.

انسانها و وظیفه شناسی و قراردادهای اجتماعی امید وار است و در ادامه کانت امیدوار است تا خرد خرد مندان کارگشا باشد و صلح جهانی پایدار شکل گیرد اما نیچه جنگ و ستیز را حاصل خشونت روانی می داند.

در فلسفه نیچه جنگ و ستیز نمودی از قدرت و توان در وجود انسان است که بجای تمرکز بر زیستن به نیرویی ویرانگر تبدیل شده است به عبارت دیگر در فلسفه نیچه تظاهر و ریا و دروغ و جنگ حاصل سوخت ناقص توان و نیرو در وجود انسان است بنابرین در فلسفه او علارغم تصور عموم جنگ اصالت ندارد اما با اراده و معرفت و خرد و قدرت سیاسی و یا قراردادهای اجتماعی و عدالت و اخلاق نمی توان از جنگ کناره گرفت و به باور نیچه تمام آنچه بشریت در طول تاریخ برای رهایی از ویرانگری و جنگ های خونین بکار گرفته خود معلول و محصول شرایط روانی و خشونت درونی است بنابراین نمی توان همچون یک علت بدان امید بست و حتی آنها که تصور می کنند می توان جنگ و ستیز را با گفتگو و مذاکره خاتمه داد به خطا رفته اند چرا که گفتگو نیز همچون دیگر موارد معلول شرایط روانی یک انسان است.

به گمان نگارنده در فلسفه نیچه تمام آنچه انسان در جهت نمودن قدرت خویش بکار می گیرد ویرانگر بوده و به سرخوردگی و پوچی و مرگ زندگی منتهی خواهد شد و جنگ نیز از جمله ی چنین سرخوردگیهایی است  بنابراین جنگ نمی تواند از زندگی و یا ملازم زندگی باشد و مصداق دیالکتیک و تغییر باشد و جنگ نه برای غذا و نه برای بقا روی می دهد بلکه برای رهایی از ناتوانی درونی شکل می گیرد و در نهایت به سرخوردگی و ویرانگری منتهی خواهد شد.

ناتوانی انسانها در درآمیختن با زندگی فردی و یا اجتماعی به جنگهای خونین جهانی و یا بحران هویت  منتهی خواهد شد و به همین خاطرست که نیچه برای رهایی از این خوی ویرانگر انسانها را به زندگی دعوت می کند.

اما هر بار که نیچه دم از زندگی می زند صدای بوف کور صادق هدایت به گوش می رسد و خنده دو رگه و تلخ و مشمیز کننده پیرمرد خنزر پنزری، این آب باریکه را بر انسان می بندد.

3 پاسخ برای “جنگ و فلسفه…/ آدم غلامی

  • جاویر در تاریخ بهمن 10, 1398 گفت:

    با سلام جناب غلامی امکانش هست یه ادرس شخصی بدین .ممنون

  • مختارجباری در تاریخ شهریور 14, 1395 گفت:

    با دروود خدمت دوست گرامی وعزیزآقای غلامی
    با سپاس از مطلب جالب ومفیدتان ، البته بد نبود به تاریخچه وعلل روانی روی دادن چند تا ازجنگ ها بخصوص دردوران معاصر نیز اشاره می کردید .متاسفانه به گواه تاریخ این صندلی واریکه ی قدرت آنچنان جذبه ولذتی دارد که هرکس برآن تکیه کرد آنگونه ازخودبی خود ومتوهم می شود که گویی می خواهد فرمانرواومالک این کره خاکی شود البته اگر امکاناتش رادارا باشدبه مانند هیتلر وهرچه زمان زمامداریش بیشترشود متوهم ترودیوانه تر می شود.یادمان نرود نیت غایی اکثر جنگ ها کسب منابع بیشتر یا همان پول است ولی نه همه ی آنها.
    البته اگر قراربود بود که جهان با پند واندرز وتوصیه های اخلاقی اصلاح میشدبه گمان بنده همین یک بیت سعدی برای پایان دادن هر جنگ ونزاعی کافی می بود آنجا که می فرماید :((به مردی که ملک سراسر زمین –نیارزدکه خونی چکد بر زمین))ولی کو گوش شنوا.ذکراین نکته هم خالی از لطف نیست که درتاریخ جنگ ها بخصوص دردوران معاصر هیچ گاه یک کشور دموکراتیک با یک کشور دموکراتیک دیگر واردجنگ نشده است همیشه یک یادوسوی جنگ کشوری توتالیترو دیکتاتوری بوده است.

    • ادم در تاریخ شهریور 14, 1395 گفت:

      جناب آقای جباری دوست گرامی
      از اظهار لطف شما سپاسگذارم
      شاید در دوران قرون وسطی و پیش از آن جنگ ضرورتی انکار ناپذیر می نمود تا جاییکه افلاطون جنگاوران را طبقه ای از مدینه فاضله می داند که دارای هیجان و شجاعت هستند اما با سپری شدن قرون وسطی افعال انسانی به نقد کشیده شد و از اسپینوزا تا نیچه شاهد چالش جدی برای عملکرد و افعال انسانی هستیم و فعلی که تا دیروز شجاعت نام داشت امروز انفعال نام گرفت و فعلی آلوده به خود خواهی و انگیزه های درونی خوانده شد اریک فروم در کتاب آناتومی ویرانسازی موضوع را مورد بررسی قرار داده و نمونه های بسیاری را ذکر کرده است اما به گمان نگارنده رویکرد نوین به نسبت موضوع جنگ و ستیز و ویرانگری و خشونت مدیون فلسفه نیچه می باشد و والتر بنیامین و اشمیت و ژیژک و فوکو و فروم و دیگران وامدار فلسفه نیچه هستند از طرفی تصور می کنم کسی چون صادق هدایت از بزرگترین منتقدان فلسفه نیچه است چرا که محور اصلی هدایت مرگ است در حالیکه نیچه از زندگی می گوید.
      بنابراین پرسش ما در این نوشتار این است آیا جنگ ابزاری برای زندگیست یا ملازم و همرام زندگی و ضرورتی انکار ناپذیر است؟ و مقصود ما صرفا جنگ حکومتها با یکدیگر نیست بلکه به گفته هابز جنگ و تهدید مردم علیه مردم یا همه علیه همه را در نظر داریم.
      با سپاس و احترام