شرحِ حالِ«علامه ملّا عبدالمجید موحّد نادری»به مناسبت هشتمین سال درگذشتش
به گزارش سلام پاوه:11 تیرماه هشتمین سال درگذشت علامه ملا عبدالمجید موحد نادری از علماء و مفتی های بزرگ منطفه اورامانات است. خبرگزاری کرد پرس آورده است:استاد ملا عبد المجید نادری تبار” که بعدها هنگام تعویض شناسنامه به وسیلۀ یکی از طلبههایش،نام خانوادگی او به “موحّد” تغییر یافت(١)در سال ١٢٨٣ شمسی در قریۀ “پیروزه” از توابع […]
- ۱۷ تیر ۱۳۹۵
- کد خبر 40054
- 3 دیدگاه
به گزارش سلام پاوه:11 تیرماه هشتمین سال درگذشت علامه ملا عبدالمجید موحد نادری از علماء و مفتی های بزرگ منطفه اورامانات است.
خبرگزاری کرد پرس آورده است:استاد ملا عبد المجید نادری تبار” که بعدها هنگام تعویض شناسنامه به وسیلۀ یکی از طلبههایش،نام خانوادگی او به “موحّد” تغییر یافت(١)در سال ١٢٨٣ شمسی در قریۀ “پیروزه” از توابع شهرستان جوانرود و در خانوادۀ یکی از نوادگان” پیرمیکائیل دودانی” به نام ” باویس” فرزند ” فقیه محمود”، پا به عرصۀ وجود نهاد. خانوادۀ استاد یک خاندان روحانی بود که در میان “عشایرِ ندری”مقامِ پیشوایی دینی داشته و دارای امتیاز علمی بودند.
وی در سن ٦ یا هفت سالگی تحصیلات ابتدایی را نزدِ پسرعمویش “استاد ملا احمد ندری پیروزه” آغاز کرد و به آموختنِ قرآن و برخی از کتابهای فارسی و کُردی از قبیل گلستان و اسماعیل نامه و بیا داود و روله بزانی پرداخت. عبد المجید در سن دوازده سالگی به فاصلۀ یک هفته،ابتدا مادر و سپس پدر خود را در “شیخ روزین” از دست داد و سرپرستی وی را برادر ارشدش”حاج کریم” به عهده گرفت. در همان سال، خانوادۀ استاد به دلایلی، املاکِ موروثی خود را در روستاهای”پیروزه” و ” گولان”که از زمان” پبر میکائیل” نسل اندر نسل در اختیار آنها قرار داشت از دست دادند.
از زمانهای گذشته در خانوادۀ پیر میکائیل چنین مرسوم بود که اگر فرزندان ذکورِ خانواده از تحصیل و تکمیل علوم دینی سرباز زند از ارثِ پدری محروم و یا اگر چنانچه در آینده فردی عالم و صالح نباشد لقب خانوادگی” پیر” از وی بازپس گرفته شود؛ به همین دلیل پس از ” پیر محمّد” جدّ پدری استاد، با وجود آنکه پسرش فقیه محمود سالها علوم دینی را در مدرسۀ “باب الشیّخِ بغداد”، تحصیل نموده و قرآنِ معروف “زنجیر زرّین” را با خط زیبایش کتابت نموده بود، چون نتوانست تحصیلاتِ دینی را به اتمام برساند، از لقب”پیر” محروم گردید.
پس از فوتِ والدینِ استاد، تحصیلاتِ او به مدّت چند سال متوقّف شد،عبدالمجید ١٣ ساله بود که با توصیه و ترغیب یکی از همسایگان به نام “خلیفه احمد پیروزهای” که وصیت خانوادگی پدرش را برای کسبِ علوم دینی به او یادآوری نموده بود،تصمیم به ادامۀ تحصیل گرفت و در ابتدا به راهنمائی دائیش “رحیم خیاط” که در” تختی زنگی” منزل داشت به قریۀ “کوره دره” ملک آقای شجاع الممالک جزو دهات کامیاران رفت و در آنجا در خدمت ” استاد ملا فیض الله کوره دره” تحصیلات ابتدائی را از قبیل تصریف زنجانی و یک درسِ فارسی شروع کرد و در این روستا ، چهار ماه توقّف کرد و سپس به قریۀ “پایگلان” جزو “ژاورود” مهاجرت نمود.
در آن هنگام ” استاد ملا اسعد پایگلان” از استادان مسلّم علوم عربی، مدرّسِ مدرسۀ علوم دینی پایگلان بود. استاد در پایگلان شش ماه توقّف کرد سپس در اثر کمبود معیشت به قریۀ” قیطول” پشتِ کوهِ”بَمو” رفت و در مدرسۀ شیخ حسن نقشبندی ابنِ حاج شیخ احمد شمسالدّین” به تحصیل پرداخت و در آنجا کتاب تصریف زنجانی و گلستان را به پایان برد،و چون در دی ماه سال ١٣١٠ شمسی، سرانِ عشایر غرب به دستور رضاخان پهلوی دستگیر شدند و” شیخ حسن” نیز از آن جمله بود، مدرسۀ قیطول تعطیل شد و استاد بعد از یک سال در مصاحبتِ “ملا محمّد امین بیلولهای” که شخصی مهربان و خوش اخلاق بود به قریۀ “داری زنگنه” رفت و در آنجا در مدرسۀ “شیخ عبدالرّحمن حسینی سولهای ” به مدّت شش ماه تحصیل نمود.
سپس همراه همان ملا محمّد امین بیلوله به قریۀ “سوله” که یکی از مراکز مهمّ علمی و دینی بود مهاجرت کرد و حدود دو سال به طور متفرّقه در آنجا کسب دانش نمود و بعد به قریۀ ” احمد برنده” رفت که در آن هنگام مدرّس مدرسۀ احمد برنده، “استاد سیّد عبدالکریم اسکندری” بود که از استادانِ مسلّم و دانشمندان بسیار مشهور عراق به شمار میآمد. در این هنگام استاد ملا عبدالمجید در خدمت استاد ملا شیخ عبدالکریم احمد برنده به آموختن کتاب جامی مشغول گردید و حدود چهار سال در قریۀ احمد برنده ماندگار شد و در این مدّت تحصیل علوم عربی را هرچه سزاوارتر پیگیری نمود و استاد شیخ عبدالکریم نیز نسبت به ایشان،کمال عواطف و محبّت را مبذول میداشت و در تربیت و تعلیم او از هیچگونه کوششی دریغ نمیکرد و برای او یک مرّبی واقعی و یک پدر روحی و یک استاد تمام معنی بود.
پس از آن استاد ملا عبدالمجید به قریۀ “هانه سورِ” عراق رفت و در مدرسۀ “سیّد عبدالرّحیم خانقاهی” به تحصیل پرداخت، در آن زمان مدرّس مدرسۀ هانه سور، ” استاد ملا حسنِ هانه سور” بود که مُلا عبدالمجید در خدمت همین استاد کتاب شرح عقاید را به پایان رسانید و مدت یکسال در هانه سور توقف کرد. آنگاه به قریۀ “عهبابهیلی” رفت و به سلک مستعدین مدرسۀ مجهّز عهبابهیلی در آمد و در خدمت” استاد شیخ بابارسول سولهای”، تفسیر بیضاوی و تحفۀ شیخ ابن حجر را فرا گرفت. و در محضر ” استاد ملا حسن عهبابهیلی” آداب و مختصر را تدرّس و تعلّم نمود و مدّت سه سال نیز در عهبابهیلی ماند و بعد از آنکه استاد شیخ بابارسول زندگی را بدرود گفت، به شهر حلبچه رفت و در مدرسۀ مسجد تکیه که ” استاد ملا محمّد عهبابهیلی” مدرّس آن بود اقامت نمود و اصول فقه و تحفه را در خدمت ایشان آموخت و یکسال نیز در حلبچه ماند و کتاب جمعالجوامع در اصول را در آنجا به پایان برد.
پس از آن چون قریۀ “بیارۀ شریفه” دارالإرشادِ مشایخِ نقشبندی در عراق و بلکه در تمام کُردستان بزرگترین مرکز علمی و دینی بود به آن دیار رهسپار شد در آن ایّام ” استاد علامه ملا عبدالکریم مدرّس” در مدرسۀ معروف و عالِم پرور ” بیاره” در خدمت و تحت نظارت ” شیخ محمّد علاءالدین نقشبندی” مشغولِ تدریسِ علوم و معارف اسلامی به شیفتگان و علاقهمندان بودند. ملا عبدالمجید در خدمتِ استاد علامه ملا عبدالکریم مدرّس، تهذیب الکلام و رسالۀ شیخ بهاءالدین عاملی را شروع کرد و در بیاره فارغالتّحصیل شد و اجازۀ افتا و تدریس را از علامه مدرّس دریافت کرد، شیخِ بیاره، پس از مجاز شدنِ ملا عبدالمجید با حضور استاد مدرّس جشن فارغ التحصیلی او را در تابستان سال ١٣٢٥ بر پا کرد و اینگونه بود که استاد، رسماً با پوشیدن لباس روحانیت به کسوت ” ملایی” به معنای واقعی کلمه در آمد.
مقارن همان ایّام، ” استاد ملا عبدالرّحیم روحانی” مدرّس و امامِ قریۀ “دولتآباد” زندگی را بدرود گفته و مدرسۀ دولت آباد روانسر که از مراکز علمی و دینی منطقه به شمار میرفت تعطیل شده بود، چون استاد ملا عبدالمجید در دورانِ تحصیل، یک محصّل مشهور و با استعداد و کوشا و فعّال بود و استادانِ مهمّ علوم عربی به امتیاز و برتری و شایستگی و لیاقت او اعتراف داشتند و شهرت و صَیتِ فضیلت و تبحّر او،مراکز علمی کُردستان را در بر گرفته بود، ساداتِ هاشمی دولتآباد به ویژه ” استاد سیّد طاهر هاشمی”به طور بسیار جدّی استاد ملا عبدالمجید را به مدرسۀ دولتآباد دعوت کردند، استاد که تصمیم به تجرّد و ادامۀ راهِ پرفراز و نشیبِ علمی و عرفانی گرفته بود ابتدا از اجابتِ این دعوت امتناع نمود. امّا سیّد طاهر دست بردار نبود.با اصرار و ابرام و مکاتبات متعدّد با او و اساتیدش و فرستادنِ پسرعمو و برادرِ استاد به همراهِ گروهِ دعوت کننده بهدنبالِ وی، موجب شد تا استاد، با مراجعه به یکی از اساتیدِ مرجعِ مشورت خود به نام”سید عبد الرّحیم هانه سور” در تصمیمِ قبلی تجدید نظر نموده و دعوتِ آنانرا برای پذیرفتنِ این مسئولیت اجابت نماید.
در آبان ماه ١٣٢٥ شمسی استاد ملا عبدالمجید به همراه چند طلبه که عبارت بودند از “ملا حسن شفاعتی” خواهرزادۀ استاد ملا عبدالکریم مدرّسِ بیاره، “ملا عابد دولتیاری کیمنهای”، “ملا سعید هویهای”، “ملا مصطفی کامرانی” و یک طلبۀ عراقی، از “بیاره” به “دولت آباد” عزیمت نموده و در آنجا برای ترویجِ میراثِ گرانبهایی که پس از سالها تلاش و مجاهدت به دست آورده و به خوبی در سینه و ذهنِ توانا و پویایش حفظ کرده بود، رحلِ اقامت چندین و چند ساله میافکند که حاصلِ این اقامتِ میمون و با برکت، ترویج و اشاعۀ فرهنگ و علوم اسلامی در بخشی از منطقۀ ” اورامانات” بود. از همین حوزه بود که دهها طلبه، موفّق و مفتخر به دریافت ” اجازهنامه” از دستِ استاد شدند.
اوّلین مدرسه یا حجرۀ دولتآباد، انبارِ گندم قدیمیای بود در جوارِ “خانقاه” که به واسطۀ نزدیکی بدانجا اغلب پاتوق دراویش و مهمانهای دور و نزدیک شده و این وضعیت، مانع از انجامِ وظیفۀ اصلی استاد در مدرسۀ کوچکش میشد. از این روی، در زمینی که سیّد طاهر برای احداثِ منزلِ مسکونی در اختیار او قرار داده بود، با همیاری طلاب و تعدادی از مردمِ دولتآباد و مشارکتِ خیّرینِ عاقبتاندیش، مدرسۀ مبارکۀ دولتآباد را به عنوان صدقۀ جاریه و باقیاتِ صالحاتِ عمر با برکتش بنا نهاد. از آن هنگام بود که تدریس و تعلیم در نظامیۀ کوچک دولتآباد آغاز شد و دانشپژوهانِ بسیاری از این چشمۀ پاک و زلال جرعهها سرکشیده و از زلالِ علم و معرفت استاد سیراب گشتند.
در آن زمان به رسمِ این حوزههای کوچک، طلبهها خورد و خوراک روزانۀ خود را از راهِ “راتبهی فهقی” تأمین مینمودند و از این طریق بار مسئولیتِ اجتماعی برای ادارۀ نهادِ مردمی تعلیم و تربیت بر دوش روستائیان زحمتکشی قرار میگرفت که از قوت روزانۀ خود به اندازۀ وسع و توانی که داشتند، طالبانِ علم و معرفت را با خود سهیم میکردند. استاد موحّد در حجرۀ دولتآباد حدود ٥٥ سال به تدریس و تعلیمِ مداوم مشغول بودند و در عینِ حال در نقش قاضیای عادل و مفتی احقاق کنندۀ حقوق دادخواهان و میانجی خیرخواه جامعۀ کوچک دولتآباد و منطقه، خدماتِ ارزشمند بسیاری را به انجام رسانید. وی در روزگاران ملوکالطوایفی و تسلّط خوانین و بیگزادهها بر منطقهای که به سهولت حقوق مردم بیگناه پایمال میشد با روشن نگه داشتن چراغِ مدرسۀ دولتآباد، علاوه بر اشاعۀ فرهنگ دینی به دادخواهی و حلّ مشکلات شرعی، فقهی و خانوادگی و اجتماعی آنان میپرداخت. عزّتِ نفس و شجاعتِ بینظیرِ برای دفاع از مظلومان و اجرای احکامِ الهی در مقابل حکّامِ روزگار عشایری و ایام ملوکالطوایفی از اوصافِ منحصر به فردِ استاد بود.
از ویژگیهای بارزی که میشود در مورد شخصیت ایشان ذکر نمود پیروی دقیق از اصول و راهی که برگزیده بودند و نیز دقّت و ریزبینی و نکتهسنجی در نشر و ترویج علوم و معارف اسلامی بود. استاد موحّد سرانجام پس از ١٠٤ سال عمر پُر برکت و خدمت به شریعت و سنّت، بامداد روز سهشنبه 1387/04/11 در دولتآباد جان به جانان سپرد و به دیار باقی شتافت ـ روانش شاد و راهش پر رهرو باد.
تعدادی از آثار استاد عبارتند از:
١ـ منظومۀ لمحۀ ربانی به زبان عربی در کلام و عقاید.
٢ـ لمحۀ ربّانی به زبان کُردی در عقاید.
٣ـ منظومۀ جبر و اختیار به زبان کُردی.
٤ـ رسالهای در تجوید به زبان کُردی.
٥ ـ منظومههایی در مدحِ اهل بیت و آل نبی و اشعار پراکندۀ دیگری که امید است در آینده به زیور طبع آراسته گردند.
« موحّد» تخلّص شعری استاد بوده است.
برگرفته از کتاب سوگنامۀ استاد علامه عبدالمجید موحّد نادری – عبدالسّتار نقشبندی
درست است که “عه با به یلی” همان “ابو عبیده جراح” میباشد؟
رحمه الله رحمة واسعة و اسکنه فسیح جناته. آمین.
با سپاس بسیار جالب بود، الله متعال ماموستا و سایر علمای زحمت کش را قرین رحمت واسعه خویش نماید و جامعه را مملو از وجود علمای ربانی عالم و عامل به احکام شریعت گرداند