پ 09 فروردین 1403 ساعت 16:27

هر روز دو مصاحبه با پیشکسوتان مبارزه با جهل/ (ماموستا نوری ، کاکابرایی )

هر روز دو مصاحبه با پیشکسوتان مبارزه با جهل/ (ماموستا نوری ، کاکابرایی )

به گزارش سلام پاوه : در حاشیه مراسم زیبای تجلیل از بازنشستگان آموزش و پرورش پاوه بر آن شدیم تا تنی چند از پیشکسوتان آموزش و پرورش گفتگوی کوتاهی داشته باشیم در این راستا ابتدا با آقای ملا مومن نوری و سپس با آقای عبدالله کاکابرایی به بحث و گفتگو پرداختیم. و در روزهای آینده […]

به گزارش سلام پاوه : در حاشیه مراسم زیبای تجلیل از بازنشستگان آموزش و پرورش پاوه بر آن شدیم تا تنی چند از پیشکسوتان آموزش و پرورش گفتگوی کوتاهی داشته باشیم در این راستا ابتدا با آقای ملا مومن نوری و سپس با آقای عبدالله کاکابرایی به بحث و گفتگو پرداختیم. و در روزهای آینده به چند چهره دیگر فرهنگی گفتمانی کوتاه و جالب توجه داشته ایم که مطالعه آن خالی از لطف نیست .ملا مومن نوری

ماموستا مومن نوری اهل روستای هجیج، تا کلاس ششم ابتدایی را در روستای هجیج گذراندم و سپس به دنبال کسب علم و تجوید عربی به خارج از روستای هجیج رفتم. در آخر 1350 به سنندج رفتم که همراه با کسب علم عربی، دیپلم علوم طبیعی یا همان تجربی امروز را در 1356مریوان کسب کردم.

1353 به مریوان رفتم و استخدام رادیو مریوان شدم. با برنامه رادیو مریوان به عنوان نویسنده همکاری می کردم. همراه با محمد فهیم نویسندگی، تهیه خبر و خواندن و ویرایش آن را بر عهده داشتیم. با آقای دکتر هادی مرادی که استاد دانشگاه علامه است نیز همراه بودم. با مرحوم سید حسین حسینی و یکی دو نفر دیگر همکار بودیم. سه یا چهار سال فعالیت داشتم. در سال 1357 در ادبیات عرب دانشگاه تهران قبول شدم. دو ترم را قبل از انقلاب در دانشگاه تهران بودیم و در سال 1364 کارشناسی ادبیات عرب را از دانشگاه تهران کسب کردم.

هنگامی که هنوز تسویه حسابم را در دانشگاه تهران تمام نکرده  بودم، در همان سال استخدام آموزش و پرورش در شهرستان پاوه به عنوان دبیر دینی و عربی شدم و تنها کسی که در شهرستان پاوه عهده دار تدریس دروس دینی و عربی بود، مرحوم ماموستا ناصر ضیایی بودند؛ خدا بیامرزدشان. فقط بنده و ایشان فقط تدریسمان را در رشته دینی و عربی شهرستان داشتیم.

حدود ده سال تدریس می کردیم . پیش میامد که حدود 70 ساعت در هفته تدریس داشتیم . هنگامی که از تدریس برمی گشتیم به منزل معمولا بچه هایمان خواب بودند و کمتر آنان را می دیدیم.ملا مومن نوری

الحمدلله اکنون دبیرهای فراوانی در رشته های مختلقی استخدام شده اند و تنها در رشته ادبیات عرب حدود چهل نفر فارغ التحصیل در سطح شهرستان پاوه داریم. که بیشتر شان بیکار هستند. بعد از ده سال تدریس به عنوان راهنمای آموزشی دعوت به کار شدم که تمام اورامانات را پوشش می دادیم. تا آنجایی که در توان داشتیم راهنمایی می کردیم و اگر کم و کسری و مشکلی در سطح مدارس شهرستان ها می دیدیم به اداره گزارش می دادیم. از جمله امکانات و لوازمی و البته درسی که برای مدارس نیاز بود.

پس از مدتی مسئول ارزشیابی بازرسی و رسیدگی به شکایات شدم که اگر در مدارس مشکلی پیش می آمدم ، آن را بررسی می کردم. در نهایت معاون پیش دانشگاهی حافظ شدم و تا سال 1387 د رپیش دانشگاهی حافظ تدریس کردم. با وضع قانون 25 سال بازنشستگی و احتساب 30 سال ، خودم را بازنشست کردم. اکنون هم در مراسم های ادبی فرهنگی شرکت می کنم و به جمع آوری لغات و کلمات هورامی و کوردی همت گماشته ام. از خاطرات بدی که در ذهنم مانده بحث پناهگاه ها  و بمباران شهرستان پاوه است. هنگامی که در بحبوحه جنگ به دلیل حملات ناگهانی دشمن در شب ها در دبیرستان معلم مشغول به تدریس بودیم، یک شب متوجه پناهگاهی که در جنب مدرسه ساخته شده بود نشدم و یک شب که از تدریس در دبیرستان به سوی منزل بر می گشتم حدود سه یا چهار متر از یک تل خاکی که به عنوان پناهگاه ساخته شده بود به زمین افتادم! خدا را شکر آسیب جدی به من وارد نشد، بالاخره اهل کوهنوردی و ورزش های زیادی بودم و با هر مشقتی که بود، خودم را از مرگ و یا آسیب جدی که ممکن بود به سرم بیاید نجات دادم، اما متاسفانه همان شب خبر رسید که بعد از من نیز یکی از دبیرهایی که دبیر اقتصاد بودند به نام آقای هاشمی از آموزش دادن شبانه از سر کلاس به منزل در حال بازگشت بوده، در همان نقطه به زمین افتاده و یک پایش به شدت شکسته بود.

اما یک خاطره جالبی که در ذهنم ماندگار شد، خاطره برخورد یک دانش آموز با من بود! یک روز که در کلاس سوم دبیرستان عربی تدریس می کردم، عربی را خواندم ، ترجمه کردم و مشغول تدریس قواعد بودم که دانش آموزی با احترام و ادبی فراوان به من گفت که آقای نوری اگر اجازه دهید با شما کاری داشتم. من هم متعجب شدم و گفتم که اجازه دهد بعد از زنگ خوردن و اتمام درس آن را مطرح کند. پس از به صدا در آمدن زنگ با ادب و ارکان به پیشم آمد و گفت جناب نوری شما عربی خوب بلد هستید و احتمالا به قواعد و فنون آن مسلط هستید، درست است؟ در فقه و .. هم تبحر دارید و کارشناسی این رشته را دارید، همینطور است؟ من هم با اشاره سر تایید کردم و گفتم درست است.

ایشان گفتند که پس شما کاملا به دستور زبان و ادبیات عرب مسلط هستید و قاعدتا برای شما مثل آب خوردن است تدریس این درس، اما ما فقط به عنوان یک درس در کنار سایردروس که حدود 12 کتاب هستند باید به این درس هم مسلط شویم، پس اگر امکانش هست کمی آرامتر و هم سطح با ما آن را آموزش دهید. ای کاش به خاطر می آوردم این عزیز چه کسی است و الان در چه حالی است زیرا یکی از بزرگترین آموزش ها را به من داد و پس آن بنده نیز به آرامی و هم سطح با بچه ها و دانش آموزان کار کرده و می کنم. و از این جنبه مدیون این عزیز هستم و تا عمر دارم نصیحت دانش آموزم را فراموش نمی کنم.

بنده افتخار می کنم در زمانی تدریس می کردم که دانش آموزانم اهل مطالعه و تحقیق بودند و بسیار درسخوان و باهوش بودند. متاسفانه اکنون دانش آموزان به دلایل مختلفی خیلی درسخوان نیستند و این مایه تاسف است. اما امیدوارم به اینکه همیشه بعد از هر ناخوشی خوشی و بعد از هر گرفتاری و مشکلی آسانی است. انشاءالله در مورد دانش آموزان این دوره هم صادق باشد و دوباره دانش آموزان به آغوش درس و مدرسه و کتاب برگردند.

گفتگوی کوتاهی با استاد عبدالله کاکابرایی 

پدبزرگم آهنگر بود و بعد از بازنشستگی کارگاه آهنگری ام را راه انداختم تا به جوانان اثبات کنم که تلاش کردن سن و سال نمی شناسد و مهم سربلندی افراد است.عبدالله کاکابرایی

عبدالله کاکابرایی متولد 1335 هستم و در خرداد سال 1357 فوق دیپلم علوم انسانی را از دانشسرا تربیت معلم کرمانشاه اخذ کردم. همزمان با انقلاب بود این دورده و فراز و نشیب و تجربیات فراوانی دارم.

هنگامی که در یک حرکت، دانشجویان دانشگاه تبریز تحصن کردند و بعد از آن جمشید آموزگار نخست وزیر رفت بنده در روستایی به نام سلمانه بودم و معلم بودم. بسیار مسائل روز را دنبال می کردم و علاقمندی و آگاهی سیاسی خوبی داشتم که به عنوان یک معارض همراه با یک عده از معلمین ذهن عده ای از دانشجویان را در دبیرستان محمدرضا شاه (شهدای فعلی) روحیات بسیار خوبی در جوانان درست کردند.

اولین حکم رسمی بنده بعد از دانشسرا در شهر باینگان بود. در سال 1360 در خانقاه هم تدریس می کردم که به بنده پیشنهاد کار کردن در دبیرستان شهدا بودم. در سال 1364 ابلاغ مدیریت هر دو دبیرستان معلم و شهدا را به بنده سپردن که در یکی از آنها 1200 دانش آموز و در دبیرستان دیگر 800 نفر دانش آموز داشتیم. باید همزمان دو برنامه 18 کلاسه و 16 کلاسه برای این دو دبیرستان می بستم.

این مسئولیت ها تاثیر بسیار خوبی بر روحیه بنده می گذاشتند و نه تنها از کار دلزده نمی شدم که با وجود دانش آموزان درس خوان و مودب آن زمان و دبیرهای دلسوز و کاربلد و هدفمند بسیار راضی بودم و عزمم را بیشتر جزم می کردم برای مدیریت بهتر. زیرا برای دانش آموزان آن زمان به اندازه تلاششان کار وجود داشت.

پس از مدتی در دبیرستان شهدا مورد بی لطفی قرار گرفتم و به دلیل باندبازی های سیاسی و … به دبیرستان فاروق اعظم منتقلم کردند. این دبیرستان خیلی مضمحل و در هم ریخته بود و با وجود برنامه ریزی ها، ابتکارات و فعالیت هایم مقداری سرو سامان گرفت و با رقابتی که با مدرسه راهنمایی دیگری که در آنجا بود دارای برتری گشت.عبدالله کاکابرایی

بعد از آن به مدیریت شبانه روزی گماشته شدم و دو سال خدمت کردم و دوباره به دبیرستان ها  و هنرستان ها منتقل شدم و در نهایت با مدیریت کارودانش بازنشست شدم. وقتی می خواستم بازنشست شوم، آقای خسروی ریاست آن موقع آموزش و پرورش به من اجاز ه این کار را ندادند و گفتند باید دوسال دیگر مدیریتتان را ادامه دهید. خلاصه اینکه همه زندگی کاری و دانش آموزی و … خودم را انشاءالله عمری باقی باشد همه دوران زندگی کاری ام را تبدیل به یک کتاب خواهم کرد.

این مجموعه ای که در این جلسه شرکت داشته اند همگی انسان های فرهیخته و نخبه و شایسته ای هستند. کسانی که شغل معلمی را انتخاب می کنند باید بدانند که مشکلات زیادی سر راهشان قرار دارد، اما رمز موفقیت یک معلم باید سنگ صبوری اش باشد. علی الخصوص با دانش آموزان. دکتر فریدون مرادی در مقطع دبیرستان برای یک دقیقه دیر رسیدن سر جلسه درسش را با نمره صفر رد کرده بودند در حالیکه باید دانش آموزان را درک کرد و شناخت. اما آقای مرادی دست از پشتکار نکشید و الان علی الرغم کم لطفی مسئول برگزاری جلسه در آن روز ایشان یک دکتر شدند.

اما بنده بارها بخاطر دانش آموزان سپر شده ام و از حق آنها دفاع کرده ام و با مشکلاتشات همراه بوده ام .باید فاصله های بین معلم و دانش آموز را از بین برد. دانش آموز باید احساس کند که اگر خانواده و پدر و مادرش در مدرسه در کنارش نیستند، دلسوزانی فرهیخته به نام معلم در کنارش خواهند بود.

تهیه و تنظیم : فرهاد صالحی ، کوثر فخری

عکس : هژیر اسلام دوست

5 پاسخ برای “هر روز دو مصاحبه با پیشکسوتان مبارزه با جهل/ (ماموستا نوری ، کاکابرایی )

  • محمدزاهدخالدی در تاریخ اردیبهشت 18, 1395 گفت:

    برای هردوعزیزبزرگوارتداوم عمرباعزت وروزهای پرشکوه آرزومندم.اجرتان باکبریاو روزوشبتان پرازخیروبرکت باد.

  • ... در تاریخ اردیبهشت 17, 1395 گفت:

    خدمت هر دو استاد بزرگوار(نوري و كاكابرايي) ارادت ويژه دارم . خدمات آموزشي و فرهنگي اين عزيزان ستودني است به عنوان يك دانش آموز سالهاي 68-71 دبيرستان شهدا و يك همكار فرهنگي امروز ،جديت و عزم راسخشان را مايه موفقيت هاي خود در زندگي مي دانم . به ياد دارم آقاي نوري عزيز با تدريس خوب و قشنگ درس عربي موجب شد اين درس سخت برايمان خيلي آسان شود به طوري كه در امتحان نهاي نمره عالي گرفتيم و در كنكور سراسري بيشتر دانش آموزان بالاي 70 درصد زدند.آرزوي موفقيت و طول عمر با عزت براي اساتيد محترم دارم.

  • صفر ولدبیگی (عباس) در تاریخ اردیبهشت 16, 1395 گفت:

    نوشتن و قضاوت و ارزیابی درباره مدیرانی که تا مخ استخوان خود را وقف خدمت و پرورش نسل آینده اورامانات کردند و به کار خود ایمان داشتند واقعا” آسان نیست، اما شهادت دادن برای دلسوزی آن بزرگان وظیفه ای وجدانی است. کاک عبدالله کاکابرایی مدیر دبیرستانهای شهدا و معلم در سال 74 چنان تمام وقت و زندگی خود را وقف خدمت برای تربیت و تحصیل دانش آموزان کرده بود که دانش آموزان فکر می کردند آقای کاکابرایی در مدرسه می خوابد. نظم و ابهت و صلابت و تخصص و شفقت و مردانگی و کوردایه تی و خنده های زیبا … در رفتار و گفتار و کردار ایشان مثل دریا موج می زد. دارای وقارت و حجب و فروتنی بی نظیری بود و در نهایت صاحب شخصیت و شکوه و عظمتی کاریزماتیک بود که زمین زیر پایش از حرمت ایشان افتخار میکرد. با معلمان بی مسئولیت و دانش آموزان مزاحم با آخریت قدرت برخورد میکرد. ساختمان و امکانات مدرسه را مثل خانه خودش محافظت می کرد. مخالف تبعیض و نژاد پرستی و طبقه بندی اجتماعی بود. حرمت مدرسه و کلاس را تا پای جان رعایت می کرد. (سال 74 از نهادهای امنیتی برای بازداشت چند دانش آموز آمدند بودند ایشان گفت تا من مدیر هستم اجازه نمی دهم دانش آموزی از سر کلاس بیرون ببرید مگر حکم اخراج من را با خود بیاورید). برای دانش آموزان مستمند و روستایی و مستاجر مانند برادر بزرگتر آنها را مورد لطف قرار می داد و در آغوش میکشید. و بدون منت از جیب خود هزینه میکرد و فقط خدا خبر داشت. با دانش آموزان اهل حس ناسیونالیستی بسیار دوست و پشتیبان بود. صدای دلنشین مظهر خالقی از بلندگوی مدرسه را هیچکس فراموش نمی کند. برگزاری همایش آواهای سرزمین مادری در سال 74 با شرکت گروههای از تمام مناطق کوردنشین از یادگاریهای شالوده شکن ایشان هستند. دوباره شدن و ساختن یک کاکابرایی دیگر اگر غیر ممکن نباشد اما جزء محالات است. با احترام برای جامعه فرهنگی و مدیریتی، از 40 سال گذشته تا حالا و با توجه به وضعیت موجود که جامعه دچار تشتت و از هم پاشیدگی شده است ما تا پایان قرن معاصر هیچ وقت نخواهیم توانست مدیر و فرهنگی و شخصیتی اینچنین زبده ببینیم. آقای کاکابرایی سرمشق و الگوی دانش آموزان دهه 60 و 70 بود که برای دانشگاه درس خواندن و موفق شدند و امروزه بدنه فرهنگ و معارف و خدمت و مدیریت اورامانات را تشکیل می دهند. کاک عبدالله عزیز شما از نامهربانی های روزگار و دوستان و مدیران دلگیر نشو و خم به صورت مهربانت نیاور شما در دل ملت زندگی می کنی شما که در خیابان قدم می زنی اطرافت همه به شما نگاه می کنند و تحسینت می کنند. کاکابرایی و رسول آبادی شدن و بودن سخت نیست فقط صداقت و شهامت و جسارت و مردانگی و گذشت و مردمداری و کوردایه تی می خواهد. سر کلاس فارسی صحبت نکنیم هر جلسه یک بیت شعر کوردی تفسیر کنیم و کلاس ها را به نام فرهیختگان کورد معرفی کنیم، دارای اراده باشیم و اعتماد به نفس در دانش آموزان درست کنیم و بزرگترین خدمت کرده ایم. (هفته معلم بر معلمان دلسوز و صادق و کوردپرور مبارک باد)

  • پاوه ای در تاریخ اردیبهشت 16, 1395 گفت:

    خیلی اموزنده و مفید بود

  • فرهنگی در تاریخ اردیبهشت 16, 1395 گفت:

    خدمت آقای نوری عرض کنم امروزه اکثرمعلمان واموزگاران ما باکتاب ومطالعه(غیردرسی )بیگانه اند بنده معلمانی رامیشناسم که حتی یک جلد کتاب خوب در خانه اشان ندارند وکلا باخواندن ومطالعه میانه ایی ندارند دیگرچه انتظاری از دانش آموزان است؟؟اموزگارانی که بزرگترین دغدغه اشان ساخت وساز وخرید وفروش ملک وماشین است چه انتظاری از محصلانشان باید داشته باشیم؟بعد ظهرهای میدان فرمانداری وچهاردستگاه رابرید ببینید متاسفانه مملو از فرهنگیانی است که بجای حضور درکتابخانه وانجمنهای فرهنگی(که میتواند خود معلمان انراتشکیل دهند )وقت گرانبهای خود راانجاتلف میکنند نمونه اخیر انهم افتتاح نمایشگاه کتاب تهران است که میبینیم فرهنگیان پاوه آنچنان ازآن استقبال نمیکنند وحضورشان چشمگیرنیست!وسرانجام اینکه محصلان متفکر وخلاق رااموزگاران متفکر وخلاق پدید می اورند

پاسخ دادن به محمدزاهدخالدی لغو پاسخ