ج 31 فروردین 1403 ساعت 22:22

چند قصه چند نمایش / آدم غلامی

چند قصه چند نمایش / آدم غلامی

  پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : هنوز بدرستی نمی دانم آنهایی که تحصیلاتی در زمینه ی نمایش ، قصه و داستان ندارند آیا می توانند در این حوزه ورود نمایند؟ من نیز از این دسته ام و شاید هیچگاه به ذهنم نرسیده باشد که بخواهم به سالن تآتر رفته و نمایشی را از نزدیک […]

 

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : هنوز بدرستی نمی دانم آنهایی که تحصیلاتی در زمینه ی نمایش ، قصه و داستان ندارند آیا می توانند در این حوزه ورود نمایند؟ من نیز از این دسته ام و شاید هیچگاه به ذهنم نرسیده باشد که بخواهم به سالن تآتر رفته و نمایشی را از نزدیک ببینم و شاید این عذری بدتر از گناه برای کسی چون من باشد که بخواهد در خصوص داستان چند سطری بنویسد.

 با این وصف تصمیم گرفتم چند سطری در این خصوص بنگارم نه از آن جهت که مخاطبی بیابم بلکه از آن جهت که برای خود باز گفته باشم.آدم-غلامی

چندی پیش شنیدم دکتر قطب الدین صادقی نمایشی را با نام “عکس یادگاری” آماده ی اجرا دارد و یا شاید اجرا نموده است به همین خاطر کنجکاو شدم و با جستجو در اینترنت خلاصه ای از نمایش را خواندم بلافاصله پس از خواندن ، داستان “مسخ”  اثر کافکا را به خاطر آوردم و همزمان “بوف کور” اثر صادق هدایت را و “اتلو” اثر شکسپیر را و “گالیله” اثر برتولت برشت را.

“عکس یادگاری” روایت عکاسی است که در زمان شکست صدام ، صندلی او را دزدیده و از طریق آن امرار معاش می کند و اقشار مختلف مردم برای گرفتن عکس یادگاری بر صندلی تمایل نشان می دهند و ….

نمایشی به ظاهر ساده اما تلخ و اثر گذار.

 نکته ای که چنین نمایشی را به “اتلو” ، “مسخ” و “بوف کور” و “گالیله” پیوند می دهد نگرش نویسنده و کارگردان به موضوع نمایش “عکس یادگاری”  و احساسی است که خواننده و یا بیننده در خود می یابد. در جایی خواندم کارگردان(همان نویسنده) تلاش دارد تا در نمایش نه شخص خاصی را مورد توجه قرار دهد و نه احساس مخاطب را برانگیزد چرا که نمایش در خصوص یک انسان است انسانی که تمایل به قدرت طلبی دارد. با اینکه نوشته بودند در این نمایش به هیچ عنوان انسان سرزنش نمی شود بلکه نمایش تلاش دارد تا بیان کند انسان در رابطه با صندلی قدرت است که متمایل به قدرت طلبی می شود و نمایش جنبه ای اجتماعی پیدا می کند اما هنوز بدرستی نمی دانم نویسنده تا چه اندازه جنبه ی اجتماعی موضوع و تا چه اندازه  جنبه ی فردی قدرت طلبی را مورد توجه قرار می دهد و چنین مضمونی تا چه اندازه به آثار نیچه نزدیک است.

آیا چنین نمایشی در رابطه با یک انسان تاریخی موضوعیت پیدا می کند یا نمایشی است تلخ از ذات یک انسان؟ 

  چنین اثری را می توان با مسخ ، بوف کور ، اتلو و گالیله مقایسه نمود اما این مقایسه از جهت ارزش گذاری یا سبک ادبی نیست  همین را می دانم احساسی که به مخاطب “مسخ” دست می دهد همان احساسی است که به مخاطب “اتلو” دست می دهد و این همان احساسی است که به مخاطب “بوف کور” دست می دهد و شاید “عکس یادگاری” بسیار شبیه “مسخ” است.

 در کمال ناباوری و در یک لحظه ی زمانی تمام عشق یک مادر به فرزند دلبند فروکش کرده و آن زمانی است که گرگوار(فرزند) ، مسخ گشته و از هیئت یک انسان به یک سوسک شاخدار گنده تبدیل شده است درست در همین زمان  به احتمال زیاد مخاطب دچار تب و تلخ کامی  چند روزه و یا شاید چند ماهه و یا شاید همیشگی خواهد شد و در اعماق وجودش چنین فریادی می شنود:” انسان همین است”. لفظ “انسان همین است” و یا “انسان آنک انسان” و یا انسان زیاده انسانی” در آثار بزرگان ادب مشاهده می شود چنین عبارتی تلنگری است اثرگذار تا یک بار دیگر انسان را باز شناسیم.

در نمایش “عکس یادگاری” نیز تلخی بر وجود سایه می افکند و خواننده در کمال ناباوری زیر لب زمزمه می کند :”بله انسان همین است و توقعی بیش از این نمی رود”. در نمایش صادق هدایت وقتی هدایت نمی تواند با زندگی در آمیزد و رجاله هایی را می بیند که در کمال سرمستی با دنیا در آمیخته اند خواننده دچار مکثی طولانی می شود و پس از سپری شدن چند روز و یا چند ماه و یا به گفته ی هدایت (اگر اشتباه نکنم) بعد از دو سال و چهار ماه در کمال ناباوری و تلخ کامی زیر لب چنین زمزمه می کند: “انسان همین است”. وقتی اتلو حقیقت را نمی بیند و مرتکب چنان جنایتی می شود با پدیدار شدن حقیقت باز زیر لب حکایت تلخ زندگی زمزمه می شود.

براستی نمی توان باور کرد شکسپیر و یا کافکا و یا هدایت و یا صادقی بر اساس یک سبک ادبی چنان آثاری را به یادگار گذاشته باشند چرا که این آثار تماما حکایاتی تلخ از زندگی انسان و جوامع بشری را به نمایش می گذارند به تلخی ته خیار آن گونه که هدایت می گوید.

در همین رابطه می توان به نمایش ” گالیله ” اثر برتولت برشت نیز اشاره نمود . او تماما تلاش دارد تا قدسیت را از شخصیت گالیله ی بزرگ بزداید تلاش دارد تا جامعه بپذیرد گالیله و امثال گالیله کتک خوردن را و شکنجه را تاب نمی آورند درست همچون بلز پاسکال.

پاسکال در تنهایی خویش آنگاه که آخرین نوشته هایش را بریده بریده  بر کاغذ می آورد کسانی را که از انسان یک قهرمان ساخته اند به سخره می گیرد همانها را که توقع دارند تا انسان در برابر قدرت بیاستد.

چنین نوشته هایی تلاش دارند تا انسان را آنگونه که هست بپذیریم نه اینکه از او یک قهرمان افسانه ای بسازیم.