پ 30 فروردین 1403 ساعت 04:03

معرفت شناسی و فلسفه کانت…/آدم غلامی

معرفت شناسی و فلسفه کانت…/آدم غلامی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : فلسفه ی امانوئل کانت(1) در حوزه ی معرفت شناسی است و پرسش نهایی در فلسفه ی کانت این است :”انسان چگونه به شناخت دست پیدا می کند و مرز شناخت انسان کجاست؟” در فلسفه ی کانت معرفت انسان تماما به دستگاه ادراکی او وابسته است و ممکن است آنچه […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : فلسفه ی امانوئل کانت(1) در حوزه ی معرفت شناسی است و پرسش نهایی در فلسفه ی کانت این است :”انسان چگونه به شناخت دست پیدا می کند و مرز شناخت انسان کجاست؟”آدم غلامی

در فلسفه ی کانت معرفت انسان تماما به دستگاه ادراکی او وابسته است و ممکن است آنچه انسان درک می کند با واقعیت جهان منطبق نباشد. انسان برخی چیزها را از پیش می داند و به برخی دیگر به مرور زمان آگاهی می یابد و به آنچه که خارج از ادراک اوست نمی تواند شناخت پیدا کند.

 با کمی دقت ملاحظه می کنیم که همین مفهوم را می توان در دستگاه فلسفی “بلز پاسکال” یافت و آنچه کانت بر آن افزوده است شاید صرفا موضوع انقلاب کپرنیکی کانت(2) و موضوع رابطه ی ذهن انسان و پدیده هاست.

از نظر نگارنده کانت پایه گذار یک دستگاه فلسفی و یا پایه گذار فلسفه ای انتقادی نیست بلکه فلسفه ی کانت حاوی دسته بندی مرزهای شناخت یک انسان است.

 پاسکال در اندیشه ها و رسالات (قریحه هندسی)خویش چنین می آورد: انسان در میان دو بی نهایت به درک جهان هستی می پردازد و قادر است تا بی نهایت بزرگ و بی نهایت کوچک را درک کند و حتی قادر است سکوت مطلق و بی نهایت مطلق را که خداوند است نیز درک کند هر چند از ماهیت آن آگاه نباشد و مبنای معرفت انسان بر پایه ی بدیهیات است و بدیهیات به آن چیزی گفته می شود که فهم عمومی مردم در آنها مشترک باشد همچون مفهوم فضا ، زمان ، مکان و قس علی هذا که پرداختن به ماهیت آنها نیاز نیست و درک کلی از آنها کفایت می کند و از این قبیل.

 بنابراین فلسفه ی کانت تماما وامدار فلسفه ی پاسکال است اما تعجب من از این است که “چارلز کاپلستون” در بخش فلسفه ی کانت (جلد ششم تاریخ فلسفه) نامی از “پاسکال” نمی برد و از اعتراف کانت و متأثر شدن او از “هیوم” و یا دنباله روی او از “ولف” و “لاک” سخن به میان می آورد در حالیکه چهارچوب فلسفی کانت تماما همان نظام فلسفی – هندسی پاسکال است جز اینکه “کانت” ذهن انسان را در فضا – زمان زاینده ی درک او از پدیده ها و بدیهیات را زاییده ی همین فهم مشترک انسانها از پدیده ها می داند بنابراین اگر واقعا کانت فلسفه خود را از پاسکال نگرفته باشد باید گفت دلیل شباهت فلسفه ی کانت به فلسفه ی پاسکال ذهن هندسی اوست و دو نفر اگر همدیگر را نبینند اما هر دو بر پایه ی هندسه و بدیهیات به شناخت دست یابند دارای شناخت مشترکی از جهان خواهند شد.

از نظر نگارنده “کانت” و “پاسکال” دو تفاوت اساسی دارند:

 اول اینکه آخرین دست نوشته های پاسکال نامنظم اما بسیار ساده بیان شده اند و “پاسکال” تمایلی به دسته بندی و منظم نمودن آنها نداشت اما برعکس نظم کانت بیش از هر چیزی مشهور است بنابراین “کانت” همین یافته های هندسی را به نظم در آورد و البته همین نظم نه تنها به ساده کردن درک هندسی انسان منتهی نشد بلکه مفاهیم بسیار ساده ی هندسی را به کلمات و عبارات گنگ و نامفهوم (اقلا برای عموم مردم) تبدیل نمود. کانت در مهمترین آثار خویش( “نقد خرد ناب” و “نقد خرد عملی” و “نقد قوه ی حکم” ) تنها و تنها هندسه و مفاهیم هندسی را پیچیده نمود حال آنکه مفهوم ساده ی این عبارات همان درک هندسی انسان از جهان پیرامون است که “پاسکال” بسیار ساده و بی پرده  از آنها سخن می گوید.

دوم اینکه “پاسکال” تماما دارای رویکردی انتقادی است اما فلسفه ی کانت صرفا در حوزه ی معرفت شناسی و دسته بندی معرفت انسانی است. هر چند معمولا فلسفه ی کانت را انتقادی می خوانند اما از نظر نگارنده فلسفه ی کانت انتقادی نبوده و دستاورد کانت شامل دسته بندی و مرز بندی در حوزه ی معرفت انسانی است اینکه یک انسان چگونه پدیده های جهان را درک می کند ؟ و چه چیزهایی را می تواند درک کند؟ اینکه درک انسان از یک پدیده با شناخت او متفاوت است و اگر ما چیزی را درک کردیم به معنای دست یافتن به ماهیت آن نخواهد بود و قس علی هذا.

بنابراین می توان گفت:”کانت” هیچگاه همچون “پاسکال” و یا “نیچه” رویکردی انتقادی در حوزه ی اجتماع خویش نداشت.

پایان 

(1)امانوئل کانت در سال 1724 در کونیسبرگ ، پروس(کالینینگراد کنونی در روسیه) به دنیا آمد.

(2)همچنانکه کپرنیک بر خلاف احساس عموم مردم گفت زمین مرکز عالم نیست و ساکن نبوده بلکه در مدار منظومه ای در حرکت است کانت نیز بر خلاف تصور مردم اعلام نمود که مفاهیم هندسی(کمیت ، کیفیت ، نسبت ، جهت) در وجود انسان پیشینی هستند نه تجربی و انسان بر اساس آنها تجربه کسب می کند.