ج 10 فروردین 1403 ساعت 00:52

پشت آیینه ها…/ نرمین گیوچی

پشت آیینه ها…/ نرمین گیوچی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : سردی آبی که به صورتم زدم انگار یک مشت پر زندگی را در آیینه روبرویم پاشید اما مطمئن نبودم این من بودم این صورت این چشم ها این لبخند که انگار لب هایم را دو دست نامرئی به زور می کشند تا آیینه از شومی بی باوریم به اصالت […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : سردی آبی که به صورتم زدم انگار یک مشت پر زندگی را در آیینه روبرویم پاشید اما مطمئن نبودم این من بودم این صورت این چشم ها این لبخند که انگار لب هایم را دو دست نامرئی به زور می کشند تا آیینه از شومی بی باوریم به اصالت تصویرم ترک برندارد.نرمین گیوچی

بار دیگر به نیت دیده شدن ، مشت هایم را پر از آب کردم و به آیینه ها پاشیدم اما بی محابا آب را پس داد هزار بار از خودم پرسیدم مگر می شود تا خود آیینه و من خدا اندازه فاصله باشد دستی به آیینه مالیدم که شاید ماسک صورتم حداقل در آیینه محو شود اما کابوس صورتم دستم را زخمی کرد و با همان تصویر مرده برای صورت مسخ شده ام زبان درازی می کرد صدای اعتراض مادرم پشت در دستشویی که مدام می گفت با چشم و ابروی خودت انقدر ور نرو شگون ندارد و آیینه را دیوانه می کند.

شکم به تصویرم را مضاعف می کرد کدام کاستی در صورتم باعث دیوانگی می شد تحمل نگاههای من برای چشمای آیینه وار اطراف جنون را فریاد می زد نمی دانستم آیینه را بشکنم تا دیگر نبینم و یا ماسک تازه ای از انکار به صورتم بزنم اما می خواستم خودم باشم با اینکه عاشق موی کوتاه بودم به آرزوی پدرم موهایم بلند به روی شانه هایم افتاده بود پیراهن تنم به تمامیت قامتم زار می زد از بس گشاد بود، چون مادرم مناسب زن بیوه می دانست خاکی که بین من و شوهرم فاصله انداخته بود در همان نزدیکی مزار شوهرم زندگی مرا تنگ به آغوش گرفته بود اما بخار نفسم به روی آیینه حکایت از میل به بودن میکرد ناخودآگاه قیچی کنار آیینه را برداشتم خیلی خیلی خوش دست بودن پدرم برای مرتب کردن سبیل های مردانه اش ازش کار کشیده بود و من خیلی دقیق موهایم را از قفس روسریم آزاد کردم جسورانه روسریم افتاد دیگر نقشش را برای محافظت از موهایم از دست داد.

سرم سبک شده بود پیراهن گشاد تنم خوراک قیچی حریص آیینه کردم و هزار تکه به پایین پاهایم سقوط کرد همزمان برجستگی های تنم شو زنده ای از زنانگی را برای آیینه به نمایش گذاشت گریه امانم را بریده بود آیینه دیوانه شده بود و به من و گریه هایم می خندید اما خود من پیدا شده بود انگار سالها آیینه آبستن من بوده و در این لحظه من زن جلوی چشمانم در دستان تیز قیچی متولد شده بودم انگار آیینه های فاحشه در چهار دیواری دستشوی های این شهر سالهاست جنین حاملگی تصویرهای زنانه را به کول می کشیدن تا تصویری کذایی خودشان را نشان بدهند از آزادی کوچک در جهار چوب دستشویی داشتم سرمستانه لذت می بردم و به هر طرف نعره می زدم که با ورود بدون اجازه پدرم با همان سبیل های وحشتناک مرتب سیاه و ابهت مردانه اش میخکوب شدم با همان قیچی خوش دست تنها آیینه راست گوی شهر را شکست و من همراه آیینه هزار تکه شدم.

نگارنده :  نرمین گیوچی

10 پاسخ برای “پشت آیینه ها…/ نرمین گیوچی

  • احمدی در تاریخ اسفند 26, 1394 گفت:

    آقای ذره بین منم دوست داشتم شما هم خودتونو معرفی میکردید منم میکروسکوپ هستم در خدمتم

    • ذره بین در تاریخ اسفند 28, 1394 گفت:

      سلام احمدی بزرگوار
      ببخشید 2 بار نظر دادن در کلام اول نقد و در کلام دو تخریب( زبان مزاح) پسندیده جامعه نیست

      فرض کن من بگم محمد اکبری خوب دانشمند در باب فعل شما چه تاثیری دارد یا بگم ما مدیر یا همان نویسنده هستم که بنرم رو یا فلکه فرمانداری زدن یا میدان مولوی …..؟؟؟؟؟؟

      و در کلام اخر اگه به دنبال کشف هستی تو هم برای ما کریستف کلمپ همون که قاره امریکا رو کشف کردی هستی اقای احمدی
      چون ادب رو در اینجا وظیفه میدانم همچون کلام شما من فوق لیسانس روانشناسی بالینی … ببخشید ما دانشگاه پیام نور نبودیم و شرمندی …. ما رو به فال نیک بگیرید در مکتب همچون اساتیدی نبودم و امسال تازه دکترا قبول شدم و برای خود متاسفم که در جامعه 3 تا مقاله ی ای اس ای دارم چون خود در قبال جامعه ادم بی سواد میدانم …

      و کامل مشتقال بودم که خانم گیوه چی … زبان از سر خود باز میکرد تا برای سوالات ما نااقل جواب ، دست و پای شکسته داشتیم

  • احمدی در تاریخ اسفند 26, 1394 گفت:

    آقای منتقد اگر شما یک منتقد واقعی بودید باید با اسم حقیقی نقد میکردید تا آنجا که من سئال کردم ومیدانم ترجمه هورامی این داستان در دومین همایش داستان کوتاه هورامی در دانشگاه پیام نور مریوان که بر گذار شد اثر برتر و اول این همایش بوده است به داوری و اظهار نظر اهل فن و صاحب قلمان آن همایش دیگر قضاوت با خود شما که قصد نقد یا تخریب دارید

  • منتقد در تاریخ اسفند 26, 1394 گفت:

    نوشته زیبایی بود اما داستان آنچنان خوبی نبود میتوانست داستان باشد اما خوب به هر حال نشد. آقا یا خانم احمدی!! کدام عناصر داستانی در این نوشته بودند که ما ندیدیم؟ کاش تحلیل میکردید ما هم میفهمیدیم.

  • محمد عرفان صالحى در تاریخ اسفند 26, 1394 گفت:

    بسيار زيبا بود، قلمى توانا و نثرى شيوا.
    سپاسگزارم

  • ناهيد در تاریخ اسفند 25, 1394 گفت:

    رمان خوبي بود دست درست

  • هانه در تاریخ اسفند 25, 1394 گفت:

    خاتو نرمین گیان ده وه ش سپاست که رو

  • احمدی در تاریخ اسفند 25, 1394 گفت:

    داستان فوق العاده ای بودوتمام اصول داستان نویسی وعناصر داستان کوتاه در آن رعایت شده بود وداستان به روز و نو بود ووزه اورامانات باید قلمی اینگونه در دست بگیرد قوی رسا وگویا وحرفه ای

    • ذره بین در تاریخ اسفند 26, 1394 گفت:

      تمام اصول داستان نویسی و عناصر داستان کوتاه در ان رعایت شده است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

      سلام اقای احمدی یا خانم احمدی
      شما هم مثل بقیه یا به خاطر ادای احترام با یک تشکر ساده ابراز بیان میکردید یا خواهشا اول خودتان در کدام مکتب و با کدوم قلمی این سبک رمان نویسی را تایید و کلمات که بیان نمودید واقعا از دید گاه نویسندگان مورد انتقاد میباشد چون اول خودتان رو معرفی کنید چون برای ما هم مشخص شود از کدام قلمی این مطلب رو تایید فرمودید و دوما رمان با ( داستان کوتاه) دو خط به سختی می توان ادا کرد که رعایت کلمات و عناصر به کار رفته در ان رعایت شده است؟؟؟؟؟؟؟؟

      و در اینجا به خاطر احترام به قلم خانم گیوه چی ازشون تشکر میکنم بخاطر توانایی که دارد در نگارش مطالب و از شماخواهشا مندم بیان فرمایید چرا کوتاه مطالب خود رو بیان میکنید و دلایل کوتاه بودن نگارش مطلب به کار بردید رو برای ما هم بیان فرمایید که بتوانیم در مکتب شما هم یک شاگرد ناقل حساب شویم با تشکر

  • سید رضا در تاریخ اسفند 25, 1394 گفت:

    دست نوشته نسبتا زیبایی بود انشاءالله خانم گیوه چی و امثال ایشان به همین قوت به کارهای فرهنگیشان ادامه بدهند

پاسخ دادن به ناهيد لغو پاسخ