ج 10 فروردین 1403 ساعت 02:19

قدرت و فلسفه ی نیچه…/ آدم غلامی

قدرت و فلسفه ی نیچه…/ آدم غلامی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : فلسفه ی نیچه فلسفه ای واقع گرا بوده و بر قدرت متمرکز است. از آنجا که دست یافتن به یک مفهوم ساده از یک دستگاه فلسفی از طریق نقل جملات و عبارات دشوار و شاید غیر ممکن باشد ناگزیر در ارائه ی دستگاه فلسفی “ویلهلم فریدریش نیچه” به نقل […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : فلسفه ی نیچه فلسفه ای واقع گرا بوده و بر قدرت متمرکز است.

از آنجا که دست یافتن به یک مفهوم ساده از یک دستگاه فلسفی از طریق نقل جملات و عبارات دشوار و شاید غیر ممکن باشد ناگزیر در ارائه ی دستگاه فلسفی “ویلهلم فریدریش نیچه” به نقل مفاهیم و ارائه ی مراجع اکتفا خواهیم نمود.آدم غلامی

از نظر نیچه “نیرو و قدرت” مرکز توجه یک انسان است. بنابراین یا انسان نیرومند است یا توانی در خود نمی بیند آنکه نیرومند است به خود توجه دارد و آنکه ناتوان است توان را در بیرون از خویش جستجو می کند.

آنها که در بیرون از خویش قدرت را می جویند دو گروه هستند گروه اول فرومایگانند. آنها همچون غریقی هستند که هر چه بیشتر تلاش کند بیشتر غرق خواهد شد این گروه هر چه بیشتر در طلب قدرت باشند بر فرومایگی خویش می افزایند و به قدرت دست نخواهند یافت آنچه این گروه از انسانها را پیش خواهد برد روح بردگی است و گروه دوم سرورانند.

سروران دارای قدرتند اما مقتدر نیستند آنها کسانی اند که قدرت را از خشم فرو خورده ی خویش کسب نموده اند و برای تسلط و استیلا از هیچ کاری فرو گذار نخواهند کرد انگیزه ی سروران در کسب قدرت خشم آنهاست خشمی ویرانگر که هدفی جز دست یابی به قدرت ندارد.

اما آنها که نیرومند و توانا هستند در طلب قدرت نیستند آنها نه راه فرومایگی را در پیش می گیرند و نه راه تسلط و استیلا را.

دستگاه فلسفی نیچه در رابطه ی میان انسان و قدرت شکل می گیرد. نیچه امیدوار است تا فیلسوفان آینده راه او را در پیش گیرند و از مطلق گرایی ، طبیعت گرایی و  فهم عمومی به واقع گرایی روی آورند.

مراحل سه گانه ی دستگاه فلسفی “ویلهلم فریدریش نیچه” : 

مرحله ی اول: نیچه از بنیان گذاران روانکاوی نوین است او بر این باورست گذشته ی هزاران ساله همواره در زندگی انسانها تکرار می شود. صدای شلاقی که در هوا می پیچد ناله ای که به گوش می رسد فریادی که سرداده می شود شکمی که در خود فرو رفته است و چشمانی که از سوء تغذیه از حدقه در آمده است خشمی فرو خورده که سراسر وجود را در بر گرفته ، صدای غرش پدر ، همه و همه نمایانگر قدرت هزاران ساله بر زمین می باشد. اکنون فریادها ، ناله ها ، صدای شلاق و گرسنگی های هزاران ساله و خشم های فرو خورده و امر و فرمان پدر که به تاریخ پیوسته است در روان هر نسلی تداعی شده و بازگشت خواهد کرد بازگشتی جاویدان. اینها کابوس بشر و جامعه ی بشری هستند و همراه انسان (از نسلی به نسلی دیگر) منتقل خواهند شد اینها “کهن روان” جامعه ی بشری نام دارند که دوباره و همراه با نسل جدید پا به صحنه ی روزگار گذاشته و از نو متولد می شوند.

مرحله ی دوم: یک دستگاه فلسفی نمی تواند بی توجه به بازگشت جاویدانِ کهن روان جمعی در جامعه ی بشری باشد و توجه به کهن روان جمعی به معنای پالایش آن می باشد و پالایش کابوس هزاران ساله ی بشر جز از طریق روبرو شدن با موضوع “قدرت” میسر نخواهد شد.

مرحله ی سوم: برای پالایش کهن روان جمعی باید به خود توجه نماییم و به خود باز گردیم بازگشت به خویشتن و جستن قدرت در جود خویش ، سایه ها و شبح های درون انسان را ناپدید خواهد کرد درست به همین خاطرست که نیچه امیدوار است فیلسوفان آینده از او پیروی نمایند تا جامعه ی بشری از کابوس هزاران ساله رها گشته و انسانهای توانا و نیرومندی جایگزین نسل ضعیف و ناتوان و خشمگین و ماخولیایی شوند.

نیچه و مکتب های فلسفی در غرب:

 نیچه تلاش دارد تا راه فلسفه را دیگرگون کند و فلسفه را از قالبهای متافیزیکی و اموری صرفا انتزاعی و یا از سطح یک رفتار به لایه های پنهان یک رفتار و یا یک پدیده سوق دهد و فلسفه را از معنی بخشی به روبرو شدن با واقعیات هدایت کند فلسفه ی نیچه فلسفه ای واقع گراست او امیدوار است تا فیلسوفان آینده راه او را ادامه دهند.(اقتباس از فراسوی نیک و بد/نیچه)

 او ضعف و ناتوانی انسان را در برابر زندگی به وضوح می بیند و انسانی را که در برابر زندگی به زهد روی می آورد به باد انتقاد می گیرد به همین خاطر با اینکه در نقادی از شوپنهاور متأثر است اما در پایه های اخلاق ، آرتور شوپنهاور را تجسمی از یک انسان ضعیف و رنجور می بیند که نتوانسته است با زندگی در آمیزد. نیچه متافیزیک و اخلاق اسپینوزا را به باد انتقاد می گیرد منطق دکارت را و ضعف و ناتوانی پاسکال را ، گزاره های پیشینی و عقل عملی(اخلاق) کانت را ، تضاد دیالکتیک هگل را.

نیچه ایده آلیسم قدیم و جدید(1) جوامع بشری را نمادی از ضعف و ناتوانی انسان در برابر زندگی می داند و همین ضعف و ناتوانی را عاملی برای شکل گیری پوچی ، قدرتهای ویرانگر ، خشم ، کینه ، جدال ، دشمنی و بغضهای فروخورده می داند.

نیچه امیدی به حقیقت مطلق افلاطون ، اصالت خیر سقراط و لوح سفید(وجود انسانها) لایپ نیتس و تکامل انواع داروین ندارد. او بر خلاف اسپینوزا ضعف انسان را در انگیزه ها و عاطفه ی او جستجو نمی کند و برای رهایی از آن به تمرین ، ممارست ، فضیلت و معرفت هندسی یا حقیقی متوسل نمی شود و یا همچون دکارت به اراده و خرد پناه نمی برد و با اینکه ذهن نقاد پاسکال را می ستاید اما همچون پاسکال فهم عمومی اجتماع را(بدیهیات) مبنایی برای منطق و فلسفه نمی داند و انقلاب کپرنیکی(2) کانت را تخیلی بیش نمی داند.

مکث نیچه بر فلسفه ی هگل قابل تأمل است شاید در موضوع قدرت میان فلسفه ی خویش و هگل اشتراکاتی می بیند اما توجهی به تضاد دیالکتیک هگل ندارد. از نظر نیچه بنیادهای ضعیف و اراده های سست و ناتوان آینده ی جوامع بشری را با خطر بزرگی روبرو خواهند کرد به همین خاطر جامعه به اراده های استوار و نیرومند نیازمند است و فلسفه و نظام های آموزشی باید راه جدیدی در پیش گیرند. از نظر او نظام های آموزشی هزاره هاست انسانهای نیازمند ، ضعیف و ناتوان را بوجود می آورند بنابراین برای رهایی از این سستی و ضعف باید بنیادهای فلسفی را مورد بازنگری قرار داد و فلسفه ای جدید پایه گذاری نمود.

نیچه برخلاف آنها که پوچ گرایی را معلول دنیای جدید و روی آوردن به مادیات می دانند گرایش به پوچی را از ثمرات معنی گرایی و فضیلت خواهی می داند.

سخن پایانی:

انسانهای والا به فراسوی نیک و بد نظر دارند ” آنها حتی در جستجوی خویش نیستند”(به نقل از گوته به نقل از نیچه در فراسوی نیک و بد) “

“…ما (ابرمردان)جاودانه کنندگان امور که به خود اجازه نوشتن می دهیم چه می نویسیم و چه نقش می کنیم؟ چه نقشی می توانیم دراندازیم؟ آه ، پیوسته تنها نقش همان گُلی که در پی پژمردن و از دست دادن بوی خود است ؛ آه ، پیوسته همان پرندگانی که خسته پرمی کشند و می روند و می توان دستی به آنان برد دست ما تنها به آنچه دیری است دیگر نمی تواند زندگی کند و پربکشد تنها به اموری خسته و فرسوده جاودانگی می بخشیم…”.(فراسوی نیک و بد /نیچه)

این چنین گفت “ویلهلم فریدریش نیچه” روانکاو و فیلسوف قرن نوزدهم میلادی.

پایان

پی نوشت:

 (1)از سقراط افلاطونی تا کانت ، فیخته و شیلینگ که فلسفه را بر پایه ی متافیزیک و حقیقت مطلق پایه ریزی نمودند.

(2) فلسفه ی کانت وامدار فلسفه ی پاسکال است و متافیزیک کانت در بخش مقولات و عقل عملی بر پایه ی بدیهیات عمومی و هندسی پاسکال است. پاسکال استدلال منطقی را از بدیهیات آغاز می کند بعدها همین بدیهیات اساس متافیزیک کانت را تشکیل داد. همچنانکه کپرنیک بر خلاف احساس عموم مردم گفت زمین مرکز عالم نیست و ساکن نبوده بلکه در مدار منظومه ای در حرکت است کانت نیز بر خلاف تصور مردم اعلام نمود که مفاهیم هندسی(کمیت ، کیفیت ، نسبت ، جهت) در وجود انسان پیشینی هستند نه تجربی و انسان بر اساس آنها تجربه کسب می کند.

مراجع

1- تبار شناسی اخلاق/نیچه.

2- اراده معطوف به قدرت(بخشی از دست نوشته های نیچه) به ترجمه محمد باقر هوشیار به سال 1336 که صرفا شامل حدود 400 پاراگراف یا جمله از بیش از هزار صفحه از دست نوشته های نیچه است.

3-چنین گفت زرتشت /نیچه.

4-اندیشه ها و رسالات/پاسکال/لئون برونسویک/ ترجمه مشایخی.

5-تاریخ فلسفه کاپلستون جلد اول تا هفتم(جلد هفتم/ از فیشته تا نیچه).

6-فراسوی نیک و بد/نیچه/ترجمه سعید فیروز آبادی.

10 پاسخ برای “قدرت و فلسفه ی نیچه…/ آدم غلامی

  • آدم غلامی در تاریخ اسفند 16, 1394 گفت:

    با عرض سلام و ادب
    از نظر نگارنده موضوع فلسفه ی نیچه وجود یا عدم وجود خداوند نیست بلکه وقتی خداوند وجود دارد نمی توان آن را انکار کرد و در واقع انکار وجود هیچگاه اثر بخش نخواهد بود بلکه نوعی از خداشناسی را که وسیله ای برای کسب قدرت و یا ستم بر ملت خواهد شد به نقد می کشد محاکم تفتیش عقاید در قرون وسطی نمونه ای از این دست می باشد جردانو برونو محکوم به مرگ شد اسپینوزا تکفیر و تبعید شد و قس علی هذا و اگر نیچه از زن سخن می گوید شخصیت زنی ستم دیده را که در طول تاریخ شکل گرفته در نظر دارد. هدف از این نوشته اصلاح این نگرشهای ناصواب است چرا که نیچه در مقام یک روانکاو و فیلسوف از یک طرف موضوع قدرت را که در جامعه بشری موجب ستم شده است مورد توجه قرار می دهد و از طرف دیگر آنچه را که شکل دهنده ی چنین قدرتی ویرانگر است عاملی روانی می داند و دلیل اینکه نوشته بصورت مفهومی روایت شده است همین است تا از برداشتهای ناصواب حذر نماییم.
    نیچه بر این باورست که برای پالایش قدرت ویرانگر از وجود انسان باید از آن سخن گفت نه اینکه آن را انکار نمود فروید و اریک فروم نیز در پالایش کابوسها و مشکلات روانی انسانها از همین روش استفاده نمودند بنابراین فلسفه نیچه خود پایه گذار روشی برای پالایش آلام و رنجهای روانی است.
    فلسفه نیچه روشی برای مقابله با خود خواهیهای درونی انسان و کنترل خشم درونی و پالایش آن است.
    با سپاس و احترام
    ادم

  • ولدبیگی در تاریخ اسفند 16, 1394 گفت:

    اقای نیچه بجز خود کسی را نمی بیند و همچون بسیاری از فلاسفه دیگر دچار خود بزرگ بینی شدید شده اند و همه را به باد انتقاد می گیرند اقای غلامی بزرگوار نوشته شما که برگرفته از کتابها و نوشته های یک به اصطلاح فیلسوف است فیلسوفی که در تمام کلامش پوچ گرایی , بی اعتمادی, حقارت , کوچک شمردن انسان و انسانیت , و همه را هیچ و خود را برتردانستن که در اینمتن کوتاه که شما انتخاب کرده اید همه این موارد کاملا مشخص هستند
    مثلا ایشان در مثالهای خود و جاهایی که می خواهند.مطلب را شفاف تر کنند تمام واژه هایی که بکار برده اند به نوعی منفی هستند(صدای شلاق, ناله پیچیده در هوا, چشمان از حدقه در امده , شکم به هم چسبیده و گروه فرو مایگان و بسیاری موارد دیگر…) که برای تاثیر منفی بر فکر و روان اجتماع و به بیراهه کشاندن جامعه کافیست…
    در نوشته های اقای نیچه و سایر فیلسوفان( زن) یک موجود فریبکار و فرومایه معرفی می شود که در نوع خود بسیار جالب است
    و در برخی از نوشته های این افراد حتی نشانی از انسانیت یافت نمی شود و متاسفانه با بی شرمی زن و انسان را تا حدی حقیر می کنند که به مرحله ای پست تر حیوان می رسانند
    و بسیاری موارد دیگر

    • آدم غلامی در تاریخ اسفند 19, 1394 گفت:

      فلسفه تفسیر زندگیست و انسان با فلسفه خود را باز می یابد . برای درک فلسفه نیچه بایستی اقلا از روانکاوی و فلسفه غرب و تاریخ فلسفه توشه ای گرفته باشیم .از نظر نگارنده نیچه آخرین فیلسوف و فلسفه نیچه پایانی بر فلسفه غرب است.
      هنوز بدرستی نمی دانم چرا مردم از فلسفه نیچه گریزان یا نگرانند شاید نگرانند مبادا بر باورها و آرزوهای آنان خدشه ای وارد آید اما براستی نیچه با هیچ کس سر ستیز ندارد و اساسا با ستیز مخالف است.
      اگر بخواهیم فلسفه نیچه را در یک جمله خلاصه کنیم می توان چنین گفت از نظر نیچه یک انسان ضعیف همچون یک گل پژمرده است و علت ضعف انسان در خشم وجودی و قدرت طلبی اوست تنها انتظاری که از فلسفه و از یک انسان می رود این است که فلسفه ، انسانی توانا بسازد و انسان ،توانایی را پیشه کند و توانایی و قدرت با ستم و قدرت طلبی مخالف است و در توانا شدن نباید از خشم و تضاد بهره گرفت پس اگر کسی بداند چگونه یک انسان پژمرده و ضعیف را نیرومند و توانا کند او فیلسوف است و کار فیلسوف جز این نخواهد بود و از یک انسان نیز جز این انتظاری نمیرود و سایر انتظارات عجیب و غریب از یک انسان زاییده خیال و یا از آرزوهای قدرت طلبانه اوست.از نظر نیچه هیچ فلسفه ای از زندگی در طول تاریخ نتوانسته است انسانی توانا و بدون خشم بسازد به همین خاطر نیچه فلسفه خود را فلسفه ای مورد نیاز و ضروری برای انسانها می داند.فقط یک مورد را فراموش کردم و آن اینکه نیچه یک حقیقت تلخ را بازگو می کند حقیقتی که کسی تمایلی به شنیدن آن ندارد و آن این است تمام کشمکش و رقابت و ستیز و ستم و ضعف در جامعه بشری از قدرت طلبی انسانها مایه می گیرد و هر قدرت طلبی از خشم درونی و هر خشمی ریشه در تاریخ انسان و جامعه انسانی دارد.
      این چند جمله بیانگر کل فلسفه نیچه است به همین سادگی.حال اگر کسی نیچه را ضد زن و یا ضد انسانیت و یا ضد خدا و یا ستمگر و یا پوچ گرا می داند به جرات می توان گفت آن فرد از فلسفه نیچه جز تابویی ترسناک چیزی درنیافته است و این تصویر شاید بی ارتباط به درون خود فرد نباشد.
      با سپاس
      ادم

  • ولدبیگی. در تاریخ اسفند 16, 1394 گفت:

    اقای غلامی بزرگوار نوشته شما که برگرفته از کتابها و نوشته های یک به اصطلاح فیلسوف است فیلسوفی که در تمام کلامش پوچ گرایی , بی اعتمادی, حقارت , کوچک شمردن انسان و انسانیت , و همه را هیچ و خود را برتردانستن که در اینمتن کوتاه که شما انتخاب کرده اید همه این موارد کاملا مشخص هستند
    مثلا ایشان در مثالهای خود و جاهایی که می خواهند.مطلب را شفاف تر کنند تمام واژه هایی که بکار برده اند به نوعی منفی هستند(صدای شلاق, ناله پیچیده در هوا, چشمان از حدقه در امده , شکم به هم چسبیده و گروه فرو مایگان و بسیاری موارد دیگر…) که برای تاثیر منفی بر فکر و روان اجتماع و به بیراهه کشاندن جامعه کافیست…

  • ناشناس در تاریخ اسفند 16, 1394 گفت:

    …ما (ابرمردان)جاودانه کنندگان امور که به خود اجازه نوشتن می دهیم چه می نویسیم و چه نقش می کنیم؟

  • ناشناس در تاریخ اسفند 15, 1394 گفت:

    یکی از مشکلات این گونه نوشته ها نحوه ترجمه است. نوشته های نیچه به زبان آلمانی است احتمالا این اثر اول به انگلیسی سپس از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است(شاید هم مستقیما از آلمانی به فارسی) بنابر این این وسط چند واژه آن گونه که باید مفهوم خود را نمی رساند حالا شما به این موضوع سنگین بودن مطلب و تخصصی بودن آن را اضافه نمایید که با این تفاسیر خیلی ها ممکن است اصلا متوجه معنی نوشته نشوند واقعا مطالب نیچه بسیار عمیق هستند . اما جا دارد از ایشان برای این مقالات تشکر کنیم . همیشه قرار نیست در مورد سیاست و … صحبت شود

  • ولدبیگی. در تاریخ اسفند 15, 1394 گفت:

    با سلام و تشکر از مدیریت محترم سایت
    سرگردانی, یاس, ناامیدی, و.تمام واژه هایی که بار منفی دارند و انسان را به سوی نیستی سوق می دهند در این نوشتار خودنمایی می کنند و کاملا نمایان هستند و …
    اگه اقای غلامی هدفشون رو از بیان این نکات بفرمایند ممنون خواهیم شد
    و اگر ایشان وقت و انرژی خود را صرف مطالب مفید و نیازمندی های اجتماع بکنند حتما موفقتر خواهند بود
    با تشکر

    • آدم غلامی در تاریخ اسفند 15, 1394 گفت:

      با عرض سلام و ادب
      این نوشته ها صرفا حاوی رویکردی انتقادی در حوزه ی معرفت انسانی است که پیشینه ای هزاران ساله دارد . اما بنده نیز پرسشی از شما دارم و آن اینکه آنچه از یاس و ناامیدی و سرگردانی و بار منفی که بیان فرموده اید مربوط به کدام قسمت از نوشته هاست ؟
      با سپاس و احترام
      ادم

    • ناشناس در تاریخ اسفند 15, 1394 گفت:

      در ادامه پرسش دیگری نیز دارم و آن اینکه آنچه از نظر شما مفید است کدام است و راز موفقیت از نظر شما چیست؟
      متشکرم
      ادم

  • م.ص در تاریخ اسفند 15, 1394 گفت:

    1. مفهوم خدا تاکنون بزرگ‌ترین ضدیت با باشندگی{موجودیت} بوده است. با انکار خدا و با انکار مسؤولیت‌ در برابر خداست که ما جهان را نجات می‌بخشیم “غروب بتها، فریدریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری”.
    2. زن را ژرف می‌انگارند. چرا؟ برای آن که هرگز به درون او نمی‌توان دست یافت. اما واقعیت آن است که زن حتی سطحی هم نیست “غروب بتها، فریدریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری. قطعه 27.”
    مرد را برای جنگیدن باید پرورد و زن را برای دوباره نیرو گرفتن جنگ آوران، جنگ‌آور ،میوه بسیار شیرین دوست نمی‌دارد، از این رو دوستدار زن است!!!”چنین گفت زرتشت، فریدریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری”.
    3. مردم باید دو دسته باشند؛ یکی زبردستان و خواجگان و گروه دیگر زیردستان و بندگان. اصالت و شرف متعلق به زبردستان است و آنها غایت وجودند و زیردستان آلت و وسیله اجرای اغراض ایشان. رأفت و علم و عفو و …. را باید کنار گذاشت و از این راه می‌توان از بردگی و بندگی‌ رها شد و این آغاز خواجگی و رهایی از بندگی است.”سیر حکمت در اروپا، محمدعلی فروغی.”
    از مدیریت سایت خواهشمندم نویسنده را در پاسخگویی به ابهامات و نظرات مخاطبین دعوت کنند!
    جناب غلامی نیچه ابله و پوچ گرا رو که وجود خدا رو انکار!زن را ابزاری برای شهوت مرد و مرد را پرواری برای جنگیدن میداند و مردم طبقه پایین رابرده و آلت دست قدرتمندان مینداند در این عصر و دوره جایی برای نشر افکارش باقی میماند؟!! به خیال خودتون با کپی پست اراجیف افراد ظاله و گمراهی چون نیچه برچسب روشنفکری و اهل علم و مطاله بودن رو میخورید؟!! به نظر بنده افتادن دنبال اراجیف و موهومات افرادی چون نیچه جز ضلالت و بیفکری هیچ تعریف و توصیفی ندارد!!!