ج 10 فروردین 1403 ساعت 15:33

فلسفه پاسکال…/ آدم غلامی

فلسفه پاسکال…/ آدم غلامی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : چرا از فلسفه سخن به میان می آوریم؟ مردم چه نیازی به فلسفه دارند؟ در پاسخ به این پرسش فقط می توان گفت: می توانیم از فلسفه سخنی به میان نیاوریم و حتی می توان نیاز جامعه به فلسفه را انکار کرد تصمیم با شماست از آن سخن گویید […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : چرا از فلسفه سخن به میان می آوریم؟ مردم چه نیازی به فلسفه دارند؟

در پاسخ به این پرسش فقط می توان گفت: می توانیم از فلسفه سخنی به میان نیاوریم و حتی می توان نیاز جامعه به فلسفه را انکار کرد تصمیم با شماست از آن آدم غلامیسخن گویید یا وجود آن را نادیده گیرید.

حدود 20 سال پیش مرحوم علامه محمد تقی جعفری در سالن آمفی تأتر دانشگاه تبریز در مورد معنای فلسفه چنین گفتند : فلسفه از “فیلا سوفیا” گرفته شده به معنی دوست دار حکمت و دانایی.

می توان از حکمت زندگی سخن گفت و می توان زندگی کرد و از حکمت سخنی به میان نیاورد. علارغم آنها که پرسش را آغاز گر فلسفه می دانند باید گفت فلسفه نه از پرسش آغاز می شود و نه به دنبال موضوعات گنگ و نامفهوم است بلکه از نظر نگارنده حکمت در جریان زندگیست چه ما از آن سخن گوییم چه آن را انکار نماییم بنابراین فلسفه در جستجوی حکمت نیست همچنانکه به دنبال معرفت نیست و حتی به دنبال حقیقت نیست بلکه فلسفه شاهد بر زندگیست آنچه می گذرد مقصود فلسفه است.

دستگاه فلسفی بلز پاسکال(1):

آنچه در خصوص فلسفه ی پاسکال می آوریم صرفا برداشت نگارنده از آخرین دست نوشته های پاسکال است که توسط لئون برونسویک منتشر شده است.

از نظر نگارنده فلسفه ی پاسکال شامل دو بخش کاملا مجزا و شاید متناقض است: بخشی از فهم هندسی او شکل می گیرد و بخشی دیگر از نگرش انتقادیش. دلیل توجه به فلسفه ی پاسکال به این خاطر است که از نظر نگارنده یک چهارم فلسفه ی جامعه ی بشری را باید نزد پاسکال یافت(2) همان که امروز در خاور و باختر رایج است. مقایسه و تشابه ، استدلال منطقی ، بدیهیات مورد توافق انسانها ، انتخاب و دموکراسی همه و همه محصولی از درک هندسی انسان است حتی آنچه را که مردم قومیت و قبیله گرایی می نامند می توان مفهومی هندسی نامید چرا که بخشی از افراد جامعه بنا به تشابه و قیاس پیوندی بیش از دیگران میان خود می یابند بنابراین چنین درکی از زندگی ذاتا مذموم نیست بلکه باید دید آیا اولا تشابه و قیاس مذکور درست است؟ و ثانیا چرا چنان پیوندی را میان خود و دیگران نمی یابند؟

پاسکال جهان را میان دو بی نهایت فرض می کند (بی نهایت کوچک و بی نهایت بزرگ همان فضا زمان هندسه است). از نظر او تمامی انسانها قادرند این فضای کران دار را درک نمایند و حتی فراتر از آن قادرند بی نهایت مطلق و سکوت مطلق را درک نمایند هر چند از ماهیت آن آگاه نباشند و با همین دلیل وجود خداوند را قابل اثبات می داند. از آنجا که هندسه بر پایه ی بدیهیاتی چون فضا، زمان، مکان، حرکت، تغییر، نقطه ، خط و … پایه گذاری می شود و بدیهیات از فهم عمومی انسانها صادر می شود و همین فهم عمومی را می توان از حد مفاهیمی چون زمان ، مکان و فضا به بخش های مختلف اجتماع تسری داد بنابراین یک فهم هندسی می تواند پایه گذار یک دستگاه فلسفی باشد به عبارت ساده تر تصورات عمومی و مشترک مردم در این دستگاه فلسفی می توانند مبنای روابط و نظم اجتماعی قرار گیرند آنچنانکه کانت درک مشترک مردم را از گزاره های اخلاقی پایه و اساس اعتبار امر اخلاقی می داند.

نکته ای که باید بدان توجه نمود این است که مبنای فهم هندسی به درک مشترک تمامی انسانهایی که در یک مجموعه قرار می گیرند برمی گردد به عبارت دیگر اگر در یک موضوع تمام انسانها(در یک مجموعه و یا زیر مجموعه ای از انسانها) درک واحدی داشته باشند آن موضوع برای آنها قابل پذیرش است. از این موضوع می توان دو نتیجه گرفت:

اول اینکه پذیرش نظر اکثریت در دموکراسی نمی تواند مفهومی هندسی باشد هر چند خود دموکراسی مفهومی هندسی است به عبارت دیگر ما نمی توانیم بگوییم دو مثلث به احتمال 60 درصد متشابه هستند بلکه باید گفت دو مثلث صد در صد متشابهند.

دوم اینکه قومیت و قبیله گرایی و یا تعصب که به معنای پیوند میان اعضای گروه و یا یک مجموعه است دارای مفهومی هندسی بوده و قابل پذیرش است مگر اینکه اثبات شود قیاس و تشابه بکار گرفته شده در پیوند میان اعضا نادرست بوده است و بتوان ثابت کرد همین پیوند میان آن گروه و سایر گروهها و زیر مجموعه های جامعه ی بشری وجود دارد.

بخش دوم فلسفه ی پاسکال شامل رویکرد انتقادی اوست به جامعه و انسان و جهان هستی. نیچه در این بخش از پاسکال متأثر است.

سخن پایانی:

چالشی که پیش روی چنین فلسفه ای است این است:

چگونه می توان ثابت کرد درک عمومی مردم درست است؟ تا زمان کپرنیک مردم احساس می کردند زمین ثابت است و مرکز عالم اما کپرنیک اعلام نمود زمین سیاره ای است از منظومه شمی که به دور ستاره ای درخشان در گردش است.

پایان

پی نوشت:

(1) بلز پاسکال/ فرانسوی/ دارای پیشه در زمینه ریاضیات، فیزیک، فلسفه/1623-1662.

(2) از نظر نگارنده تاریخ فلسفه را می توان به چهار بخش تقسیم کرد: اول فیلسوفان حقیقت گرا و یا مطلق گرا همچون افلاطون و اسپینوزا  دوم فیلسوفان طبیعت گرا همچون هگل و سوم فیلسوفان هندسه گرا همچون پاسکال و شاید کانت و چهارم فیلسوفان واقع گرا همچون نیچه و شاید بخشی از فلسفه ی پاسکال.

مرجع:

بلز پاسکال/اندیشه ها و رسالات/ متن و تفسیر از لئون برونسویک/ترجمه مشایخی.

6 پاسخ برای “فلسفه پاسکال…/ آدم غلامی

  • دکترمرموز در تاریخ اسفند 13, 1394 گفت:

    باسلام دکترقرقوز که ازنامت پیداست که مرموزی واین خود عین فلسفه است.
    پس اندیشه فلسفی دیگران را زیر سوال نبر

  • محمد عرفان صالحی در تاریخ اسفند 12, 1394 گفت:

    با سلام
    دوست عزیز جناب اقای مهندس غلامی، بنده از نوشته ی شیرین و مغزدار شما کمال استفاده را بردم و همچون شما معتقدم که زیربنای هر پیشرفتی، داشتن پشتوانه ای فلسفی است، و ضعف گفتمان فلسفی در جامعه ی ما موجبات عدم درک صحیح مشکلات و کمبودهای موجود در حوزه ی علوم انسانی شده است. بسیار مطلب به جا و خوبی نوشته بودید. امیدوارم از این سری مطالب در اختیار کاربران سایت قرار دهید.
    قلم تان استوار و زندگی تان پربار باد.
    مخاطبان شما حتی اگر یک نفر باشد کفایت می کند.
    سپاسگزارم

  • دکتر قرقوز بلواردی در تاریخ اسفند 12, 1394 گفت:

    سیاره سرس ( ceres ) در سال 1801 توسط یک منجم ایتالیایی برای نخستین بار در آسمان مشاهده شد . اما رصد کردن آن مشکل و پیش بینی جای دقیق آن دشوار بود تا اینکه مدار آن توسط گاوس ( معروف به شاهزاده ریاضیات ) محاسبه شد و منجمان توانستند سیاره سرس را درست در همان نقطه ای که محاسبات دقیق و مفصل و استادانه گاوس جوان معین کرده بود باز یابند.
    لیکن طبق یکی از مسخره آمیزترین داوریهایی که تا امروز طی محاکمه طویل تجربه بر علیه تجرید انجام گرفته است کشتف سیاره سرس درست مصادف با انتشار انتقادی تمسخر آمیز بود که از جانب فیلسوف مشهور ویلهلم فریدریش هگل بر علیه ادعای پر جسارت منجمان برای کشف هشمتمن سیاره انجام گرفت هگل اظهار می داشت: ” اگر اینان کمترین توجهی به فلسفه می کردند بلافاصله متوجه می شدند که فقط هفت سیاره ممکن است وجود داشته باشد و بس ، نه یکی بیشتر و نه یکی کمتر”. بنابراین بنظر او تجسساتی از این قبیل اتلاف وقت احمقانه ای بیش نبوده است : بدون ترتید بسیاری از مریدان هگل کوشش کردند این خبط استاد را ، خوب یا بد ، بصورتی توضیح دهند ، لیکن هیچیک از ایشان قدرت آن نداشته است که صدهای سیاره کوچکی را که به دور خورشید می چرخند و بر ریش لعن و تکفیر او می خندند از صفحه جهان محو سازند!!!

    بر گرفته از کتاب ” ریاضیدانان نامی ” نوشته ” اریک تمپل بل ” ترجمه “حسن صفاری”
    در جواب سوال جناب آقای غلامی بزرگوار که : مردم چه نیازی به فلسفه دارند ؟؟

    • محمد عرفان صالحی در تاریخ اسفند 12, 1394 گفت:

      شما فلسفه نخوانید، ولی تبلیغ هم نکنید که فلسفه به درد مردم نمی خورد، زیرا این گونه سخن راندن دقیقا نشانگر عدم شناخت شما از فلسفه است، دوست عزیز با ذکر یک نمونه از یک فیلسوف نمی توان کل فلسفه را زیر سوال برد، در ضمن اگر فلسفه کاربردی نمی داشت، حتما تاکنون منسوخ شده بود.
      اما من با اینکه معتقدم که فلسفه مهمترین و اساسی ترین دست آورد بشر است، به شما توصیه می کنم فلسفه نخوانید.

      • ناشناس در تاریخ اسفند 13, 1394 گفت:

        دوست عزیز همانگونه که خود نیز اشاره کرده اید این فقط اعتقاد شماست که ” فلسفه مهمترین دستاورد بشریت است ” من این جایگاه را به ریاضیات اختصاص می دهم هر چند که ناتمامیت ریاضیات هم به اثبات رسیده است.
        البته روی سخن اریک تمپل بل با کسانی است که از توصیف ریاضی جهان عاجزند و به فلسفه روی می آورند و نه ریاضیدان و عارف! بزرگی مانند بلز پاسکال.
        در مورد توصیه شما هم فکر می کنم !!!!

  • ناشناس در تاریخ اسفند 11, 1394 گفت:

    چرا به دیگران متوسل می شوی اینجاست در هرخانه ای :
    يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿۱۳﴾