ج 10 فروردین 1403 ساعت 00:32

فرهیختگی و رابطه آن با ساختار وجودی انسان / مختار جباری

فرهیختگی و رابطه آن با ساختار وجودی انسان / مختار جباری

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : برکسی پوشیده نیست که وجود انسان از دو بخش جسم و روح تشکیل شده است .علوم زیست شناسی ،عصب شناسی و روانشناسی به ما می آموزد بدن انسان دارای سیستم عصبی بسیار پیچیده وقوی است وانسان با پنج حس بینایی ،شنوایی،چشایی،شنوایی ولامسه اطلاعات فراوانی دریافت می کند اما در […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : برکسی پوشیده نیست که وجود انسان از دو بخش جسم و روح تشکیل شده است .علوم زیست شناسی ،عصب شناسی و روانشناسی به ما می آموزد بدن انسان دارای سیستم عصبی بسیار پیچیده وقوی است وانسان با پنج حس بینایی ،شنوایی،چشایی،شنوایی ولامسه اطلاعات فراوانی دریافت می کند اما در کنار این پنج حس اصلی بعضی کارکردهای دیگر را تضمین میکند همانند؛رطوبت سنجی ،حرارت سنجی ، فشارسنجی ، موقعیت سنجی و در نهایتدرد سنجی و این مورد آخری در مورد بحث ما اهمیت ویژه ای دارد زیرا به واسطه این احساس است که انسان درد را می فهمد.مختار جباری

گیرنده های حسی انسان به طور عادی هیچ پیامی را به مغز مخابره نمیکنند مگر زمانی که یک عامل خارجی آنها را تحریک کند و باعث واکنش گیرنده ها در سیستم عصبی بدن و نهایتا پیام درد را به مغز مخابره کنند و انسان درد را احساس می کند به همین دلیل کمترین حد از خشونت جسمی انسان را دچار آسیب وضعف می سازد و وارد کردن آزار و درد برجسم انسان بسیار آسان است و آنچه پدیده هایی مانند آزار جسمی و روحی و شکنجه می تواند با بدن انسان کند بسیار تخریب گر است.

انسان از یک سو درخود،درجه بالایی ازشکنندگی وضعف جسمی را دریافته است اما از سوی دیگر عظمتی بی پایان در اندیشه ورزی ،احساس ،خلاقیت،نوآوری و توانایی های ذهنی خود را نیز دریافته که در این باب هیچ محدودیتی برخودقائل نیست و این ترکیب از وی موجودی منحصربفرد می سازد به غایت خلاق و متعالی که می تواند مسیرهای غیرقابل باور را در عرصه شناخت، شعور،احساس وعاطفه را طی نماید.

از شکنندگی و لطافت جسم انسان از یک سو و قدرت واستحکام و دیرپایی روح از سوی دیگر می توان نتیجه گرفت که انسان جمع متضادین است.همه انسان ها از بخش اول یاضعف جسمی خود آگاهند اماهمه آنها به بخش دوم قضیه یاقدرت و توان روحی و مخیله خودآگاه نیستند و یا کمتر بدان توجه می کنند.

انسان به طور طبیعی و باتجربه از ضعف جسمی خودآگاه است اما جهت شناخت ضعف روحی خودنیاز به خودآگاهی دارد،آنچه دراین میان نیاز به توجه دارد رابطه دیالکتیک(پیوندمتقابل علت ومعلولی)این دو می باشد یعنی درهم تنیدگی و تاثیر متقابل این دوجنبه ی ضعف جسمانی و قدرت روحی بر روی یکدیگر و توجه به این واقعیت که انسان موجودی است مرکب و جدایی ناپذیر از این دو وجه که به صورت زنده و پویادر کنش متقابل با یکدیگر قرار دارد.

با تکیه براین دو مفهوم آسیب پذیری جسمی از یک سو و قدرت روحی از سوی دیگر مفهومی ارائه می گردد با عنوان “فرهیختگی”نوع برخورد،چگونگی پرداختن و نوع بهره وری ازاین دووجه انسانی رامی توان معیاری برای سنجش فرهیختگی انسان دانست .به بیان دیگر : هرچه فرد درروابط خودباانسان ها بیشتر از وجه شکننده جسمی آنها بهره برد نافرهیخته تر و  هرچه فردگرایش داشته باشد تادرروابط خودبا انسان ها بیشترازقدرت فکری آنها بهره برد فرهیخته تراست .

به بیان دیگر :هرچه فرد تلاش و تاکید بیشتری بر استفاده از جنبه آسیب پذیر انسان ها جهت همراه کردن و استفاده ابزاری از آنها کند نافرهیخته تر و هر چه فرد تلاش و تاکید بیشتری بر استفاده از جنبه ی اندیشه ورزی انسان ها داشته باشد تا آنها را با خود همراه سازد فرهیخته تر است. پس در این چهارچوب معیار فرهیختگی برای افراد ،برخلاف تصوری که از معنای این واژه در ذهن عامه است ،سطح سواد ، تحصیلات و عنوان آکادمیک نیست که تعیین کننده میزان فرهیختگی فرد می باشد بلکه به میزان توجه او به هرکدام ازدو بخش وجود انسان است که میزان فرهیختگی او رامشخص می کند . بر این اساس،انسان نافرهیخته کسی است که به سوی ابزارهایی مانند ترساندن ،تهدید کردن ،تطمیع کردن ،تنبیه کردن ،ضرب وجرح ،مجازات کردن و شکنجه کردن روی می آورد و در نقطه مقابل انسان فرهیخته به ابزارهایی مانند بحث وگفتگو ،استدلال ،منطق برهان توضیح نقد متقاعد سازی تشریح تعریف و تفسیر وامثال آن تمسک می جوید.

با این نگرش هر فرد می تواند در دادگاه شخصی و در برابر وجدانش میزان فرهیختگی خود را تخمین زند که آیا در جبهه فرهیختگان است یا خیر ،شایان ذکر است در بحث اخلاق حدمیانی بی معنی است بدین معنی که نمی توان هم فرهیخته بود وهم نافرهیخته هم با اخلاق بود وهم بی اخلاق به عنوان مثال یک زن یا حامله است یا حامله نیست انتخاب سومی وجود ندارد.

 

8 پاسخ برای “فرهیختگی و رابطه آن با ساختار وجودی انسان / مختار جباری

  • مختارجباری در تاریخ بهمن 14, 1394 گفت:

    بادروود خدمت تمامی دوستان وصاحب نظران عزیزم
    ضمن سپاس از تمام دوستان وازاینکه این یادداشت بنده راموردنظر مطالعه ونقد قراردادیدوشایدبه عقیده برخی از دوستان ناقص ونا مفهوم یا بااستنتاج های غلط باشدوشاید هم تا حدی حق با شماست شایدبدان سان آنچه که موردنظرم بوده را نتوانستم به مخاطب انتقال دهم .منظور اینجانب ازفرد دریک مفهوم کلی (فردصاحب قدرت ) است درهرزمان ومکانی وهر جایگاهی باشد شاید سرپرست خانواده مدیر مدرسه رییس اداره یا شرکتی یک استاندار یا و رییس جمهور و حاکم یا هر فردی دیگری که فرد یاافراد یا اجتماع ونهایتا جامعه ای درزیر نظر واعمال قدرت او باشند وبنده هم نه ادعایی فیلسوفی نه جامعه شناسی ونه روانپزشکی دارم ونه روان شناس هستم ونه جامعه شناس اما به عنوان یک شهروند عادی از این جامعه این حق رابرخود قائل هستم آنچه را که مشاهدات ومطالعات خود دریافته ام بیان کنم وهیچ ادعایی در باره صحت یا عدم صحت آن ندارم امایک پدیده را که می فهمم وآن را حس می کنم درد است دردی که ناشی عدم عدالت اجتماعی وضعیت نابه سامان اقتصادی فقر بیکاری رکود تورم افسردگی وفشار عصبی پرخاشگری عدم تحمل دیگری که ناشی ازساختار اجتماعی سیاسی فرهنگی وتربیتی جامعه ایرانی است واین سردرگمی وروان پریشی وبدون تعارف چند شخصیتی وچندچهرگی ومصلحت اندیشی که همه ما ایرانیان دچارآن هستیم .براساس آمار رسمی وزارت کارورفاه اجتماعی خط فقردرشهرهای ایران 1250000 درسال جاری اعلام گردید وبراساس اعلام مرکز آمار هزینه جاری یک خانواده شهری را در بهارامسال1822000 هزارتومان وخط فقر در شهرتهران 000 300 2 هزارتومان اعلام گردیده است که البته همه ما می دانیم هزینه جاری یک خانواده شهری درماه بسیار بیشتراز این اعداوارقام رسمی است با این حساب چنددرصد ازجامعه ی ایران در زیرخط وحشتناک ومهلک فقر قرار میگیردویا اگربنا به آماررسمی به میزان آمار بیکاری توجه شود بیش ازده میلیون جوان تحصیل کرده وکارگربیکاردراین کشور وجودداردوشاید هم تعدادشان بسیار بیشتراز این باشد وبه گفته معاون وزیر بهداشت بیش یازده میلیون ازجمعیت کشورراحاشیه نشین ها تشکیل میدهند که از کمترین امکانات رفاهی برخوردارنیستندو بیش از 50%در صدکارخانجات کارگاه های تولیدی صنایع سبک وسنگین تعطیل شده اندو30تا35%مابقی به حالت نیمه تعطیل ویا نهایتا با تولیدی 15تا20%مشغول به فعالیت اند .به طورروزمره یکصد تا دویست نفر ازکارگران ایرانی ازکار بیکار می شوندکارگرانی که بعضی از آنها چندین ماه حقوق نگرفته اند وبنده این آمار رااز خود اختراع نکرده ام ومی توانید به مراجع اسناد ورسانه های رسمی کشورمراجعه کنید البته شاید این واقعیت هابرکسی پوشیده نباشدوبه طور روزمره این واقعیات را با رگ وپوست وخون واستخوان خویش احساس کنیم ومن از تمامی دوستان وصاحب نظران که اظهار نظر فرموده اند یک سوال اساسی را مطرح می کنم وامیدوارم همه دوستان بدون حاشیه روی یا مصلحت اندیشی بدان پاسخی صریح وروشن وقابل فهم ارائه نمایند ((ازدیدگاه شما ریشه این همه مشکلات اجتماعی اقتصادی وناهنجاری ها که جامعه امروز ایران با آن درگیراست در چیست ))بنده را نیز دراین رابطه از نظرتان آگاه نماییداز شما بسیارسپاس گذارم شایدمن به خطا رفته ام.
    نمونه ای بارز از نا فرهیختگی راکه می توان بدان اشاره کردوهمه مامشاهده کردیم وهمچنان درحال روی دادن است بهار عربی بود آنجا که ملت های ستم دیده ومورد ظلم واقع شده خاورمیانه توسط حاکمان نافرهیخته خود ودرراستای پایمال شدن حقوق طبیعی وانسانی خوددرطی دهه هاودربرابر ظلم ونابرابری دست به اعتراضات مدنی راه پیمایی تجمع وتحسن نمودند توسط همین حاکمان وپادشاهان نافرهیخته خود که تمام ابزارشان ایجادرعب و وحشت تهدید خشونت سرکوب قتل تجاوز ترور وخفه کردن مطالبات بر حق مردم توسط ابزارهایی مانند اسلحه توپ وتانک ولشکرکشی خیابانی پاسخ داده شد .این حق را چه کسی به این حاکم یا پادشاه داده است که هرمیزان ازنافرهیختگی وخشونت که می تواندازخودبروزدهدو جامعه زیر دست خودرا سرکوب نماید چگونه است در کشورهای استبدادزده یک شخص (سرهنگ ،خانواده ،آل یا حزبی )به طورمیانگین چهل تاپنجاه سال شایدهم بیشتر می تواند برکشوری حکم برانند وبه احدی پاسخگو نباشدوکوچکترین ارزشی برای جان وکرامت انسان قائل نباشدوحتی تا جایی پیش رود که کل کشور را به نام خانوادگی خود ثبت بزند به طور مثال (اردن هاشمی یا عربستان سعودی) این نه آن است که این حکام مستبد جهت تداوم حکومت وسلطنت خودبه ابزاهایی مانند اختناق تهدید ایجاد رعب ووحشت سرکوب دستگیری شکنجه تجاوز قتل وترورواعدام تمسک می جویند آیا این گونه سیستم های استبدادی کوچکترین اجازه ای به فرهیختگان جامعه ی خودجهت پیگیری ومطالبات شان که تمام ابزارشان فرهیختگی مدنیت بحث وگفتگو استدلال علم برهان قلم بیان دیدگاه ونهایتا مطبوعات مستقل حزب وسندیکای کارگری است را میدهند آیا یک حاکم مستبد نمیداند که تنهابا تکیه برهمین بعد نافرهیختگی شخصیت خود است که می تواند برکشوری به مدت سالیان وحتی دهه ها حکم رانی کند و دراین راستابه بسیاری از نافرهیختگان ضعیف تراز خودجهت پیشبرد اهداف خویش در جامعه نیاز مند است.
    واما درراستای بعضی از نظرات بیان شده ازجانب دوستان عزیز لازم میدانم چند نکته را عرض کنم
    1-آقای رستمی تبار گرامی ضمن سپاس از شما،اینکه شما به قرآن استناد فرموده اید شاید مفهوم ومنظورقرآن همان روح آدمی است نه عضو قلب وبه این دلیل ساده که امروزه درعالم پزشکی عمل پیوند قلب به آسانی صورت می گیرد واگر قلب مرکزکنترل تفکروفرماندهی انسان به جای مغز همان پس باید بعداز به هوش آمدن فرد موردعمل قرارگرفته او شخصیت وروح دیگری متعلق به قلب جدید میداشت وخوشبختانه دانشمندان درصدد آنند که برای نخستین بار عمل پیوندمغز را انجام دهند وپس ازآن ماهیت واقعی مغزازلحاظ علمی برهمگان آشکار می شود البته بایدامیدواربود
    2-دوست گرامی :من دریادداشتم عرض کردم که وجودانسان ازدو بخش تشکیل شده است نه اینکه ازیکدیگرمجزا هستند واتفاقا درادامه بدان نیز اشاره شده است که این دوجنبه ی وجودی بریکدیگرتاثیر متقابل میگذارند ومنظور بنده از فرد فرهیخته ،نحوه ی رابطه فردقدرتمند (صاحب قدرت)در هرجایگاهی ازقدرت با اجتماع وافرادزیردست خوداست اینکه در این روابط تاچه میزان به بعد انسانی وکرامت وحقوق آنها توجه دارد ویاتاچه میزان در تنظیم این روابط به نافرهیختگی وابزارهای آن متوسل می شود نه رابطه ی جنسی یک مرد یا زن با همسرخویش که بنا بریک امرغریزی وبا رضایت طرفین صورت می پذیرد .شایدحق با شما ست می بایست به زبان روشن تر وواضح تری منظورخودرا بیان می کردم .واین حق طبیعی وذاتی هرانسانی است که ازجان وناموس وخاک وشرف ومالکیت وحقوق وکرامت خویش دفاع کند واتفاقادر منشورحقوق بشر سازمان ملل نیز این حق برای هر انسانی درهرکجای این کره خاکی می زیدبه رسمیت شناخته شده است شما ازهیچ فردی درحوزه فردی یاهیچ کشوری انتظار ندارید زمانی که مورد تعرض وتجاوز وحمله نظامی قرار گیرد از خود دفاع نکند وبخواهد که ازوجود خودبا بحث وگفتگوواستدلال صیانت کند.
    3-دوست گرامی آقای غلامی عزیزم ضمن سپاس از نقد منصفانه شما ،بایدعرض کنم که بخشی از هدف من ازاین یادداشت آن بود که حداقل معیاری جهت سنجش میزان فرهیختگی فرد نزد خود ارائه نمایم واینکه آیا فرد تاچه میزان در روابط اجتماعی خود با دیگران تمایل به برقراری رابطه ای با جنبه ی انسانی واحترام به حقوق دیگران درچهارچوب وراستای اهداف خودتوجه دارد وتاچه میزان حقوق انسانی دیگران رامحترم می شمارد دو دیگر آنکه نمی خواستم متن زیاد طولانی وکسل آورشوداگر در بیان مفهوم خودموفق بودم ازشما وتمامی دوستان پوزش می طلبم وبه نظر بنده هرشخصی اگر بخواهد ومصلحت اندیش نباشدودر پی تحقق خواسته های خود به هر قیمتی ویاابزارهای نافرهیختگی متوسل نشود میتواند به فرهیختگی حداقلی برسد واما چراچنین نمیشود چون نوع انسان اساسا طماع ومنفعت طلب است ،فرهیختگی یا نا فرهیختگی امری ذاتی نیست بلکه اکتسابی است که به عوامل متعددی چون تربیت خانوادگی آموزش و پرورش محیط اجتماعی وضع معیشت ،آگاهی و….بسیاری عوامل دیگر بستگی دارد
    4-ذره بین گرامی با سپاس ازشما که وقت گران بهای خود راصرف کرده واین یادداشت بنده را مطالعه نمودید . حق با شماست باید منبع خود را معرفی میکردم .این نظریه زاییده فکر بنده نیست بلکه برگرفته از نظر یک جامعه شناس است
    باردیگر ازتمامی دوستان گرامی که نظر خودرابیان نمودند کمال سپاس وقدردانی را دارم

    گفت دانایی که: گرگی خیره سر،
    هست پنهان در نهاد هر بشر!
    —————
    لاجرم جاری است پیکاری سترگ
    روز و شب، مابین این انسان و گرگ
    —————
    زور بازو چاره ی این گرگ نیست
    صاحب اندیشه داند چاره چیست
    —————
    ای بسا انسان رنجور پریش
    سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
    —————
    وی بسا زور آفرین مرد دلیر
    هست در چنگال گرگ خود اسیر
    —————
    هر که گرگش را در اندازد به خاک
    رفته رفته می شود انسان پاک
    —————
    وآنکه از گرگش خورد هردم شکست
    گرچه انسان می نماید گرگ هست
    —————
    وآن که با گرگش مدارا می کند
    خلق و خوی گرگ پیدا می کند
    —————
    در جوانی جان گرگت را بگیر!
    وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
    —————
    روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
    ناتوانی در مصاف گرگ پیر
    —————
    مردمان گر یکدگر را می درند
    گرگ هاشان رهنما و رهبرند
    —————
    اینکه انسان هست این سان دردمند
    گرگ ها فرمانروایی می کنند
    —————
    وآن ستمکاران که با هم محرم اند
    گرگ هاشان آشنایان هم اند
    —————
    گرگ ها همراه و انسان ها غریب
    با که باید گفت این حال عجیب؟…
    زنده یاد فریدون مشیری

  • ذره بین در تاریخ بهمن 13, 1394 گفت:

    سلام خدمت مدیر محترم سایت سلام پاوه

    چرا نظر من رو حذف کردید واقعا برام سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    اگه می شود همچوان که مطمن این کار رو انجام می دهید نظر من رو به ایمیل اقای جباری بفرستید من از شما به عنوان مدیر این تقاضا رو دارم “

  • ذره بین در تاریخ بهمن 13, 1394 گفت:

    سلام خدمت مهندس و عرض ادب

    مطلب شما به دو دلیل از فیلتر های جامعه عبور نمی کند
    1- مطلب شما در یک سطر خواست است جنبه های شخصیتی رو به تعریف بذارید که جامعه ما در حدی مطلب رو باور و اعتقاد و شاید سو گرایی به سمت دیدگاه شما دارد که اولا متاسفم برای خودم که واقعا وقت بذارم و این مطلب رو بخونم اقای مهندس شما اصلا منابع رو جهت سوالاتی که برای خواننده مطلب پیش میارد رو اصلا بهش اشاره نکردید و اگه من شاکرد شما بودم واقعا به علم خودم شک می کردم ببخشید خدای نکرده قصد تخریب و یا افکار فکنی رو مطلب شما رو ندارم اما ایا شما این نوع مطلب رو که گذاشتید قبول دارید اخه ما فرار مغز ها رو داشتیم که هیچ کشوری در دنیا نتوانسته است هم چون ما ادعا کند که با سند که در جامعه وجود دارد قابل بیان است
    من یک سوال دارم ایا افکار ناخوادگاه شما این مطلب رو نوشته است که من بعید میدانم چون ما که حافظ شیرازی نیستیم امیدوارم که توانسته باشم مطلب رو برسونم.

    ودوما بحث شما اصلا سمت به خصوصی نداشته است و واقعا دوستان ارائه مطلب بدون منابع در یک کلام مثل…………. و خواهشا بگید که کدام تحصیلات روانشناسی یا روانشناختی و یا روانپزشکی رو دارید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    با تشکر

  • ادم در تاریخ بهمن 13, 1394 گفت:

    جناب جباری دوست گرامی
    با سلام و احترام
    به نظرم میان مقدمه و نتیجه فاصله بسیار اندک است و فرضیات ارایه شده به اندازه ی کافی توضیح داده نشده اند بهتر بود از نظر پزشکی برای رابطه ی حواس انسان و عملکرد او اقلا( بصورت مستند) از مراجع فیزیولوژی پزشکی مانند گایتون بهره می گرفتید و یا در موضوع پیش فرضهای خود در قسمت مقولات از دستگاه فلسفی -منطقی ارسطو و یا مقولات چهارگانه زمانی- مکانی کانت بهره می بردید و یا در مقام مقایسه ، این دستگاه فکری را با مراتب معرفت افلاطون یا اسپینوزا مقایسه می کردید.
    در بخش دیالکتیک آنچه بیان فرموده اید به تضاد دیالکتیک شبیه است تضادی که در وجود انسان جریان دارد همان که صادق هدایت بیان می کند هدایت در بوک کور فاصله ای عمیق را همواره میان پیرمرد قوز و دختر اثیری به نمایش می گذارد .
    به نظر می رسد قسمت نتایج نیز انسجام کاملی ندارد .
    هر چند کلیت موضوع مبارک و میمون است اما عرضه دنیایی از رازها بدون مقدمات و موخرات کافی پایه های دانش را سست می گرداند شاید همین موضوع به ظاهر ساده بهتر است اقلا در ده مقاله عرضه شود.
    اما جدای از مفهوم و چهار چوب نوشتاری شما به نظرم چالشی جدی در میان است و آن اینکه آیا در یک اجتماع بشری مردم بایستی مدنی و شهروند باشند یا بنا به گفته شما فرهیخته؟ و کسب مراتب معرفت برای عموم چه اندازه نیاز است؟
    با سپاس و احترام

  • ناشناس در تاریخ بهمن 13, 1394 گفت:

    با سلام به نظر شما نبایدمقالات صاحب نظران را در این سایت بگذارید

  • عبدالرحمن در تاریخ بهمن 13, 1394 گفت:

    باسلام آقای نگارنمده انسان را فقط به حواس پنجگانه محدود کرده اند در حالی که حیوانات هم دارای این پنج حواس می باشند چیزی که انسان را از حیوانات وبقیه موجودات جدا می کند دو مسئله هست 1- علم 2- اراده که آقای جباری از آن غافل بوده . با تشکر

  • دوست در تاریخ بهمن 13, 1394 گفت:

    تفسیم نمودن انسان به دو شق یکی جسم ضعیف پ آسیب پذیرو دیگری روح قدرتمند و مستحکم تنها نظر شخصی نگارنده بوده و بس.به نظر من ضعف و زبونی انسان کلی و غیر قابل تفکیک هست همچنانکه جسم آسیب پذیربوده روح هم شدیدا اسیپ پذیر و حتی میتوان گفت شکننده تر از جسم میباشد.واقعا تک تک کلمات این نوشته محل مناقشه هست مثلا بهره بردن از قدرت روحی دیگران را با فرهیختگی و استفاده ازضعف جسمی دیگران را مصداق فرهیختگی میدانید بسیار بسیار تصور خطایی ست.اصلا چه کسی میتواند این دو بعد را ازهم سوا کند؟!!زن و مردی که از جسم هم بهره میبرند ایا به ضعف جسمی شان برمیگردد(فرهیختگی)یا به قدرت روحی(فرهیختگی)شان!!!گاها انسان برای صیانت نفس و حفظ جان و ناموس خویش و سرزمینش متمسک به جنگ و خونریزی میشود که بر خلاف تقسیم بندی شما در اینجا باید این حرکت را مصداق کامل فرهیختگی برشمرد و گاها تعامل و گفتمان و توسل به مذاکره که به قول شما نمودی از فرهیختگی ست میتواند مظهر ذلیلی و بندگی و بی عزتی حساب گردد!!!پس به راستی این نوشته محلی از اعراب ندارد!

  • رستمی تبار در تاریخ بهمن 13, 1394 گفت:

    تعریف شما از فرهیخته و غیر فرهیخته جالب است.
    یکی از شکستهایی که امروزه در حوزه روانشناسی وجود دارد عدم تشخیص موقعیت مرکز کنترل انسان است. مثلا آنها بجای آنکه پا که ابزار راه رفتن است برای رفع نقص راه رفتن دست را مداوا می سازند. انسان تاکنون و علیرغم توجهات و تاکیدات مکرر قرآن برای درمان مشکلات روحی و روانی و همین نوع فرهیختگی جناب جباری به سراغ مغز رفته اند . گویا گمان می کنند این مغز انسان است که مرکز تفکر و تعقل است. در حالیکه اخیرا اثبات گردیده است این قلب است و همان مکان کنترل واقعی انسان که در فرهنگ عامیانه دل می نامیم که کنترل کنند تفکرات انسان است. مسئله ای که در زبان عوام هم بسیار وجود دارد,از دل آزردگی تا دل شکستن …………..
    خداوند در قرآن می فرماید :
    افلم يسيروا في الارض فتكون لهم قلوب يعقلون
    افلا يتدبرون القرءان ام علي قلوب اقفالها
    كذلك يطبع الله علي قلوب الذين لا يعلمون
    ولقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن والانس لهم قلوب لا يفقهون بها
    و……………………………….
    بنظر می رسد یک نوع تجدید نظر زیر بنایی در حوزه علوم روانشاختی و روانپزشکی ضروری بنظر برسد و زابطه مغز و قلب (دل) بررسی و بازاندیشی گردد. آیا قلب نرم افزار این رابطه است و مغز سخت افزار آن؟ بررسی این موضع می تواند انقلابی در زندگی بشر و روانشناسی انسانی باشد.
    Thinking with the heart besides the brain has been proven by modern technology, but some scientist still criticise, of course, this is natural due to the “Shockingly” new finding of the neurons etc.

پاسخ دادن به دوست لغو پاسخ