ج 10 فروردین 1403 ساعت 04:09

تضاد دیالکتیک و فلسفه ی هگل…/ آدم غلامی

تضاد دیالکتیک و فلسفه ی هگل…/ آدم غلامی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : “خود بودن” ، “خود شدن”، “خود گردیدن”عباراتی است که در ادبیات کهن ، متون فلسفی و عرفانی از جایگاه بلندی برخوردارند. پرسش این است: آیا انسانها باید خود باشند؟ یا باید خود شوند و یا شاید باید به خود تبدیل گردند؟  خود چیست؟ آیا خود مجموعه ای است از […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : “خود بودن” ، “خود شدن”، “خود گردیدن”عباراتی است که در ادبیات کهن ، متون فلسفی و عرفانی از جایگاه بلندی برخوردارند.

پرسش این است: آیا انسانها باید خود باشند؟ یا باید خود شوند و یا شاید باید به خود تبدیل گردند؟ آدم غلامی

خود چیست؟ آیا خود مجموعه ای است از خواستها و تمایلات انسانی که باید آزاد گردند و بروز یابند؟ و یا شاید خود وجود انسانی است که بایستی با کسب معرفت بدست آید؟ و یا شاید انسان بایستی تحت نظر باید و نباید های اخلاقی شکل مناسبی به خود گیرد و یا شاید خود در تضاد دیالکتیک(1) بروز می یابد.

در نگرش چهارم انسانها در رابطه با پدیده ها به آگاهی دست یافته و خود می شوند و خود ، در قدرت فرد و جامعه تجلی پیدا می کند. این نگرش برگرفته از فلسفه ی هگل است. فلسفه ی هگل در گذر زمان شکل می گیرد و از فلسفه ی یونان باستان تا  فلسفه ی کانت و پیروان کانت را از جمله فیشته( فیخته) و شلینگ در بردارد و در واقع آمیخته ایست از فلسفه ی قدیم و جدید.(رجوع شود /جلد هفتم تاریخ فلسفه ی کاپلستون)

 محور اصلی فلسفه ی هگل ، تضاد دیالکتیک(در هم آمیختن) و “شدن” است اینکه: پدیده ها در سیر تاریخی (و یا صرفا در ذهن) در هم آمیزند و از در هم آمیختن پدیده ها چرخ تاریخ به حرکت در آید ، کراندار با بیکران در هم آمیزد و به بی کرانگی برسد ، قدرتمند در ضعیف در هم آمیزد و نیرومند تر شود. در فلسفه ی هگل در هم آمیختن دو ثمر دارد نخست دست یافتن به سطوح و مراتب بالاتر آگاهی  که هگل آن را در “پدیدار شناسی روح” تشریح می کند و دوم تکامل جهان هستی.

بنابراین در فلسفه ی هگل بدون تضاد دیالکتیک نه چرخ تاریخ به حرکت درمی آید و نه آگاهی افزایش می یابد و اوج آگاهی در رسیدن به یگانگی است آنگاه که در اثر تضاد دیالکتیک وجود مردم یکی شود آگاهی در قالب یک “روح واحد” و نیرومند بروز می کند.

در برابر این فلسفه همواره یک چالش بزرگ وجود دارد و آن اینکه در تضاد دیالکتیک نه تنها بی کرانگی روی نداده و وحدت شکل نمی گیرد بلکه چنین روندی نابودی تمدنها را به همراه داشته و نظم اجتماعی را به یک کشمکش درونی تنزل خواهد داد چرا که خودخواهیهای ریز و درشت انسانها همچون جنونی بی پایان و نابودگر همواره تمدنهای بشری را تهدید نموده و یا نابود می کنند و این همان چیزی است که کانت بزرگ نیز در موضوع پایه های اخلاق بدان التفاتی نمی کند.

کانت شرط کافی را برای یک عمل اخلاقی مبرا بودن از هر گونه انگیزه ی درونی می داند و درک اخلاق را امری پیشینی و مشترک در میان تمامی خردمندان می خواند و از این طریق می خواهد به نظم اجتماعی دست یابد(2) اما انگار شرط کافی عمل به وظیفه را در یک لحظه ی زمانی فراموش می کند فراموش می کند که فرآهم آوردن شرط کافی و دوری از انگیزه های خودخواهانه ی درونی امری پیشینی و شناختی مسلم و ضروری برای عموم مردم نیست و اگر شناخت اخلاق و وظیفه ی عمومی پیشینی است شرط آن نیز باید پیشینی باشد و در غیر اینصورت عمل به وظیفه ی اخلاقی ممکن نخواهد بود و درست به همین خاطرست که نظم اجتماعی مورد انتظار کانت بزرگ متزلزل است و عموم مردم نخواهند توانست به وظیفه ی اخلاقی خود عمل نمایند.

شاید به همین خاطر ست سالها پیش اسپینوزا یک فصل کامل از بزرگترین اثر خویش را (کتاب اخلاق) ، به آگاهی از خودخواهیهای پنهان و آشکار درونی انسانها اختصاص می دهد.

راه رهایی از چنین چالشی بازگشت از تضاد دیالکتیک به دیالکتیک(3) است در این صورت دیالکتیک به مرتبه ی گفتگو و چالش برمی گردد اما نباید فراموش کرد که دیالکتیک باید تهی از قدرت گردد و اگر زبان را نمادی از خود انسانی فرض کنیم بایستی گفتگوی زبانی از قدرت تهی باشد در غیر اینصورت یک گفتگوی زبانی همواره به یک تضاد دیالکتیک ختم خواهد شد و ستیز همچنان ادامه خواهد یافت و توافقی حاصل نخواهد شد. در فلسفه از این تضاد پنهانی به “قدرت” یاد می شود و در عرفان و دین به “خودخواهی و منیت” ؛ بنابراین ، دیالکتیک در فضایی محققانه روی می دهد و در این صورت است که می توانیم شاهد “شدنی” پر ثمر باشیم  و “شدن” در این نگاه همان تغییر است و تغییر شامل تأثیر و شکل گیری یک فرآیند است و این همان علیتی است که در جهان هستی جاری است که در آن انرژی نه از بین می رود و نه بوجود می آید بلکه از صورتی به صورت دیگر تبدیل می شود و نظم اجتماعی انسانها نخواهد توانست خارج از قاعده ی انرژی در جهان هستی سامان پذیرد.

پی نوشت:

(1)در هم آمیختن دو پدیده یا دو تصور و یا دو تجربه که الزاما بایستی یکی بر دیگری غلبه کند.

(2)کانت بر این باور است: قواعد اخلاقی را همه ی خردمندان درک می کنند و برای رسیدن به نظم اجتماعی بایستی به این وظیفه عمل نمایند اما در ادای وظیفه ی اخلاقی نبایستی هیچ خودخواهی درونی وجود داشته باشد.

(3)به معنای گفتگو و چالش.

By: ادم غلامی

10 پاسخ برای “تضاد دیالکتیک و فلسفه ی هگل…/ آدم غلامی

  • فلسفه یونان باطل در تاریخ بهمن 13, 1394 گفت:

    جناب ناشناس خداوند عالم مطلق در تمامی اعصار بوده هست و خواهد بود و این خالق عشق خطاب به بنده برگزیده اش می فرماید که از علم خویش تنها اندکی را در اختیارش گمارده چراکه عالم مطلق تنها اوست..!حرکت و تلاش انسان ها من جمله نیوتن در راستای سنت الهی منوط به کشف جهان هستی و مشخص و آشکار کردن حقایقی است که خداوند در کائنات نهاده ست.علم بشری از دو نوع نقص رنج خواهد برد نفص مطلق و نقص نسبی!مطلق بدین معنا که نسبت به پاره ای از مفاهیم و وقایع تا قیام قیامت جاهل خواهد ماند من جمله کیفیت روح!جهان بعد از مرگ و … !و نقص نسبی که شامل نقص انسان امروز به نسبت به دنیای دیروزش می باشد بنابراین جمیع انسان ها با تمامی افکار و مکاتب منتسب شان به خودی خود و بدون تبعیت از برنامه الهی ره به جایی نخواهد برد!!و هر حرکتی با انفصال از منبع وحی باطلی بیش نیست!

    • ناشناس در تاریخ بهمن 13, 1394 گفت:

      بله دقیقا همین طور است هرکسی که ادعا کند همه چیز را بلد است و عالم مطلق می باشد ادعای باطلی است هیچ کدام از فیلسوفان چه اسلامی و چه غربی ادعای علم مطلق نداشته اند اما سعی کرده اند از منظر خود دنیا و اتفاقات آن را شرح دهند که در طی زمان نیز ممکن است بعضی از نظریات اشتباه از آب درآید اما مهم این است که این افراد در این راه گام برداشته اند و عمر خود را صرف کرده اند و دانشی هر چند کم به دانش بشر افزوده اند اینکه همه را باطل بدانیم مقداری بی انصافی است به هر حال از منظر شما قیامت و حساب کتابی وجود دارد پس نظرات هر کسی را مادام که ضرر جانی برای ما نداشته باشد محترم بشماریم و نقد هم بکنیم اما از اساس باطل و بیهوده ندانیم چون به قول خود شما هیچ کس جز خداوند عالم مطلق نیست هم من و هم شما.
      بنده با اطمینان نمی توانم بگویم شما اشتباه می کنید شما هم با اطمینان نمی توانید بگویید بنده اشتباه می کنم.ا

  • ناشناس در تاریخ بهمن 12, 1394 گفت:

    جناب فلسفه یونان باطل
    اولا شما هنوز نمی دانی در فضای مجازی ادعای هویت اصلی ادعای باطلی است.
    اما فقط یک جمله عرض کنم که نیوتون که یکی از بزرگترین متفکرین و دانشمندان شناخته شده می باشد از او در مورد دانشش سوال می کنند در جواب می گوید که “من خود را مانند کودکی می‌بینم که در کنار ساحل سرگرم بازی است و گاه و بیگاه با یافتن سنگ ریزه‌ها و یا گوش ماهیهای زیباتر و صافتر از حد معمول، خوشحال می‌شود؛ حال آنکه اقیانوس بزرگ حقیقت همچنان کشف نشده پیش رویم گسترده است.”
    این نظر کسی است که پایه های فیزیک کلاسیک را بنا نموده .

  • فلسفه یونان باطل در تاریخ بهمن 12, 1394 گفت:

    مادامی که فلسفه های گوناگون یا دیگاه افرادی چون کانت و هگل و امثال اینها که متاسفانه الگوی بسیاری از جاهلان زمان شده اند توسط افرادی چون مختار جباری با اندک مطالعه و سواد دانشگاهی نقد میگردد
    “نظربنده درباره دیدگاه وفلسفه کانت (معلم بزرگ اخلاق) این است که این فلسفه تا حدود زیادی ایده آل گرا وبه دور از واقعیت می نماید ،این که انتظار آن را داشته باشیم همه افراد جامعه بدان درجه ازاخلاق و آگاهی برسند که در تنظیم روابط میان خود از شرط لازم اخلاق بهره جویند بیشتر به افسانه شبیه است تا واقعیت وای کاش چنین می بود” چطور میتوان به این دیدگاه ها و فلاسفه و ادبیاتشان اعتنا و اعتماد نمود؟!!! چگونه میتوان عقل ناقص بشری و تفکر محدود و متناقض انسان را بدون دستگری و تمسک به منبع پاک و لایزال الهی را راهگشای زندگانی انسان دانست؟! کانتی که از دید اقایان جباری و همفکرانشان با صفت معلم بزرگ اخلاق توصیف میگردد سالهای اولیه یادگیری را خو.یش را در کلیسا و در نزد کاهنین فرا گرفته و اگر به قول زیگموند فروید بپذیریم که شخصت کودک در هشت سال اول زندگی هشتاد درصد شخصیتش تشکیل میشود و نقش میبندد باید بگوییم کانت پرورش یافته کلیسای افراطی زمان بود که بعدها در زمینه ریاضی متخصص گردید و جالب اینکه همین تفکر نقدگرایانه و ریاضی وار و عددی خویش را با ورود به فلسفه حفض میکند و فلسفه را بامفهومی کمی میبیند چرا که ذهن ایشان کمی و عددی و انتقادی پرورش یافته بود شاید اینکه در طول عمرش هیچگاه نتوانست همسری برگزیند ناشی از منحصر به فردی و شخصیت ناقص ایشان بوده باشد که تنهایی را بر برگزیدن همکلام و همسر ترجیح میداد!!!!! فلسفه یونان خاستگاه ذهن مسموم و محصور انسان های ان زمان با تمامی نواقص شان بود که به راحتی امروزه و در سایه پیشرفت علم و تکنولوژی و در سایه قران و سنت صحیح میتوان اکثریت این فلسفه و فلاسفه منتسب به آن را چالش کشاند!!!

  • مختارجباری در تاریخ بهمن 12, 1394 گفت:

    بادروود وسپاس خدمت آقای غلامی عزیز
    همان گونه که درمقاله به درستی اشاره شده است ،مفهومی که دیدگاه یا فلسفه هگل را موجب نقصان می سازد درعرصه ی جامعه انسانی انتظار ونتیجه گیری مورد نظر هگل از تضاد دیالکتیک است.به عنوان مثال نمونه ای ازآن رامی توان در روند جهانی شدن اقتصاد مشاهده کرد آنجا که درهر کشور یا جامعه ای این روند روی داده است منجر به نابودی واز اضمحلال وازمیان رفتن اقتصاد کوچکترشده است ویا نمونه ای دیگر ازآن می توان به استعمار واستسمار کشورهای ضعیف توسط استعمارگران دریکی دوقرن گذشته اشاره کرد.اولین هدف وبرنامه ای که استعمارگران به دنبال آن بودند ودرکشورهای مستعمره انجام میدادند تعویض زبان رسمی کشور در راستای بی هویت ساختن آنها وسپس به دیگرمقوله ها مانند آموزش وپرورش ،بروکراسی اداری ،اقتصاد ،روابط اجتماعی وفرهنگ ها وآداب ورسوم سرزمین مستعمره می پرداختند .نظربنده درباره دیدگاه وفلسفه کانت (معلم بزرگ اخلاق) این است که این فلسفه تا حدود زیادی ایده آل گرا وبه دور از واقعیت می نماید ،این که انتظار آن را داشته باشیم همه افراد جامعه بدان درجه ازاخلاق و آگاهی برسند که در تنظیم روابط میان خود از شرط لازم اخلاق بهره جویند بیشتر به افسانه شبیه است تا واقعیت وای کاش چنین می بود.فلسفه ودیدگاه جدید که فیلسوفان جدید و جامعه شناسان ارائه کرده اند آنست که انسان باید به فرهیختگی برسدکه مفهوم عملی آن با مفهوم لغوی آن کمی متفاوت است که درآینده ای نزدیک مطلبی دراین باره ارائه می شود.
    واما درباره نظرات بیان شده از جانب برخی ازکاربران بایدعرض شودکه آنچه درجهان امروز به عنوان علم وتکنولوژی ،مدرنیته ، ریاضیات پیشرفته ،فیزیک ،زیست شناسی ،روان شناسی ،جامعه شناسی …..وهرعلم دیگری که موجبات آسایش وراحتی زندگی نوع بشر را فراهم آورده است ،خواستگاه همه آنها فلسفه ومنطق وریاضیات است،انسان به کمک قوانین ریاضی وفیزیک توانست آنچه در زمین وآسمان وکیهان راکه درحال روی دادن را تشریح کند وبه ماهیت حقیقی پدیده ها پی ببرد.دراین راستاپیشنهاد میکنم که کتاب اصول نیوتن رامطالعه نمایید.
    بادروود ومهر

  • ناشناس در تاریخ بهمن 12, 1394 گفت:

    من از فسلسفه چیزی نمی دانم ولی “نظم اجتماعی انسانها نخواهد توانست خارج از قاعده ی انرژی در جهان هستی سامان پذیرد” نظر می رسد با این نتیجه گیری بعد معنوی و تفکری انسانها را کاملا نادیده گرفته و نگاهی صرفا مادی به موضع نظم اجتماعی که فراگرد نوع تفکرات انسان است دارید. وشاید این موضوع جناب “فسفه یونان باطل” را عصبی نموده باشد. اگر این نتیجه گیری شما درست باشد همه تلاشهای انسان برای سامان دادن به یک نظم اجتماعی که بتواند محیط طبیعی وی را به شکل مناسب سامان دهد ابتر است. این نتیجه گیری نشان می دهد انسان بر تسمه نقاله زمان بدون اختیار و تاثیر گذاری مناسب فقط در جای خود بالا و پایین می پرد. با این نوع تفکر برای انسان یک زندگی خطی غیر قابل تفسیر قائل شده اید.
    در واقع روح و بعد معنوی انسان را که بایستی در این فضای پرتنش دنیا صیقل یابد نادیده گرفته ای…..
    شاید در قرآن برای “شناخت خود” (چیزی که هست و “خود بودن” ، “خود شدن”، “خود گردیدن” سیر در آفاق و انفس و طبیعت را بهترین راهکار معرفی کرده اند. و مباحث کلامی برای کمتر کسی نتیجه بخش هستند.
    اگر مجددا با زبان ادبیات قبلی ناشناسها را خود کسانی نمی پندارید که گفتارشان اجازه ذکر نامشان را نمی دهد.

  • معلم ،دوست. در تاریخ بهمن 12, 1394 گفت:

    برادرمان :ناشناس کاملا”درست میفرمایند شما بااین طرز
    برخورد .فلاسفهءاسلامی ازشیخ اشراق تاعلامه طباطبایی
    راهم بردی زیر سوال فلسفه ء اسلامی وغنای آن به حدی
    گسترده ووسیع است.که حتی یکهزاروچهارصد سال پیش
    تابه امروزدیدگاهی آنچنانی رابرخود واقوالش بروز نداده
    است.که دریکروزنه نوک سوزنی جهانبینی اسلامی راتند
    وصریح ومصرانه تشریح نماید. برادرمن این گونه طرز گفتن
    واریهء نظردادن به قول دوستمان تنگ نظری ونگرشی دور
    از منطق واستبدادی است الحمدالله امروزه سطح سوادوآگاهی
    بالااست ودرعالم گفتمان دین اسلام برترین مراودهء عالم پررمز
    وراز فلسفه است.

  • فلسفه یونان باطل در تاریخ بهمن 12, 1394 گفت:

    جناب ناشناس شما اینقدهم ناشناس نیستین!خیلی ساده میشه حدس زد کی باشین پس نترسین و با هویت اصیل و راستین تان جواب بدید!!!اینکه شما یاد جی میفتین مشکل خودتون هست اینکه چیزی ندیدین در لین نوشتار برخلاف قرآن دلیل بر عدم آگاهی تان از قرآنی ست که شاید برایتان بیگانه باشد!!اولا در مجموع فلسفه یونان و وام داران این فلسفه باطل هستند ثانیا در این متن شما دیدگاه کانت مطرح گردیده که از شروط مورد نیاز یک عمل اخلاقی سخن به میان آورده که باید گفت نه کانت در جایگاهیست که دم از عمل اخلاقی بزند و نه اینکه وظیفه اوست که از شروط یک عمل اخلاقی سخن به میان آورد!!این خداوند خالق انسان هست که مخلوقش را شناخته و به تمامی ریزو درشت این مخلوق واقف است و تنها اوست ک میتواند و میداند چه معیارهایی را بعنوان قبول یا رد یک اخلاق تعیین کند!!

  • ناشناس در تاریخ بهمن 11, 1394 گفت:

    شما چرا عصباني شدي حالا قبول دارم متن يك مقدار سنگين است و افراد داراي مطالعه و تفكر فلسفي تا حدودي مي توانند متوجه موضوع بيان شده باشند بنده در اين نوشتار چيزي نديدم كه خلاف كتاب خدا و رسول باشد يعني اصلا ارتباطي با اين موضوعات نداشت شما اگر تخصص يا مطالعه اي در ضمينه فلسفه نداريد مجبور نيستيد متن را نخوانده نظر بدهيد يعني كلا فلسفه غرب رو برديد زير سوال فلسفه اي كه بسياري از دانشمندان اسلامي قرن هاي گذشته و حاضر آن را خوانده اند و در دانشگاه هاي ممالك اسلامي تدريس مي شود خدا خودش به مردم رحم كنه نمي دونم چرا با خواندن اين نظر ياد گروه تروريستي داعش افتادم

  • فلسفه یونان باطل در تاریخ بهمن 11, 1394 گفت:

    جناب غلامی فلسفه باطل یونان و تفکرات سطحی و محدود و سرشار از خطای افرادی چون هگل و کانت و مابقی متفکرین و فلاسفه گذشته در این دوران و در این عصر روشنگری و در حضور کلام الله تعالی و تبیین محمد بن عبدالله دیگر پشیزی ارزش ندارد!عقل محدود و متاثر از حوادث روزگار قطعا فسلفه و دیدگاهی محدود و ناقص رو بروز خواهد داد! کانت به هردلیلی نظریه ای رو ارائه داده ده نفر از هم صنفایش اورا نقد و دیدگاهش را مردود اعلام داشتند و بالعکس.سردرگمی انسان سبب دستاویز شدن به تفکرات چنین فیسلوفانی میگردد که انسان را به تباهی می کشاند.مادامی که قران کلام الله کلامی که عاری از نواقص بشری و بدور از هرگونه خطا بوده در دسترس ماست چه نیازی ست که به کلام سرشار از نقص و خطای افرادی چون کانت و هگل و افلاطون و مابقی اندیشمندانی شویم که یا به خطای مطلق رفته اند یا اگر هم حرفی درست از انها صادر شده تنها بعدی از ابعاد وسیع علمی و اخلاقی را در برگرفته!!آیا زمان تدبر و تامل فرا نرسیده؟؟!!!!!!