پ 09 فروردین 1403 ساعت 20:18

یک انتخاب درست…/ آدم غلامی

یک انتخاب درست…/ آدم غلامی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : “یک انتخاب اصلح” ، “یک انتخاب طبیعی” ، “یک انتخاب تاریخی”،”یک انتخاب اخلاقی” همه و همه می توانند مصداق یک انتخاب باشند اما کدامیک از اینها می تواند یک انتخاب درست باشد؟ فردریک چارلز کاپلستون در فصل شانزدهم تاریخ فلسفه (جلد چهارم/فصل شانزدهم /فلسفه ی لایپ نیتس)  تفاوت میان […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : “یک انتخاب اصلح” ، “یک انتخاب طبیعی” ، “یک انتخاب تاریخی”،”یک انتخاب اخلاقی” همه و همه می توانند مصداق یک انتخاب باشند اما کدامیک از اینها می تواند یک انتخاب درست باشد؟

فردریک چارلز کاپلستون در فصل شانزدهم تاریخ فلسفه (جلد چهارم/فصل شانزدهم /فلسفه ی لایپ نیتس)  تفاوت میان ضرورت های عقلانی را با واقعیتها بازنگری آدم غلامیمی کند. ضرورت های عقلانی شامل معرفت پیشینی است که یا خود بدیهی است و یا از بدیهیات بدست آمده است(مثلا یک مثلث متساوی الساقین همواره مثلث است و نمی تواند نقیض خود را در خود داشته باشد و یا اینکه اگر با جزء جزء کردن یک گزاره به بدیهیات برسیم آن گزاره نیز درست است) اما وجود واقعیتها و پدیده ها و یا قواعد آنها و یا حالات آنها در حوزه ی امکان هستند به عبارت دیگر ممکن است وجود داشته باشند و یا وجود نداشته باشند و ممکن است به این حالت باشند و ممکن است به این حالت نباشند مثلا ممکن است ماده این خاصیت را داشته باشد یا نداشته باشد یا به این شکل  باشد و یا به شکل دیگری باشد.

 موضوع انتخاب نیز در فلسفه ی لایپ نیتس و کاپلستون در حوزه ی امکان قرار دارد و شامل ضرورتها و امور بدیهی نخواهد بود.موضوع دیگری که کاپلستون در رابطه با ضرورت و امکان به آن توجه می کند اینست که ضرورتهای عقلانی نیازی به اثبات ندارند بلکه با صرف دیدن برای هر فردی قابل پذیرش هستند(مقصود یک جامعه مشخص است ) اما حوزه های طبیعی یا علیت بر آنها حاکم است (که شامل یک قانون طبیعی است) و یا برای اثبات و یا انتخاب به دلایل کافی نیاز دارند.

بنابراین یک انتخاب به معنای یک امکان است که می تواند بی نهایت گزینه را شامل شود اما برای یک انتخاب درست از میان بی نهایت امکان ، بایستی دلایل کافی برای اثبات انتخاب ما وجود داشته باشند و مقصود از دلایل کافی توجیه آن و یا مجموعه ای از باورها و یا حدس و گمان نیست بلکه مقصود دلایلی است که بتوانند موجب یک دانش درست باشند.

در نظریه ی داروین ، تکامل یک انتخاب طبیعی و یا یک انتخاب اصلح است و انتخاب طبیعی به معنای جایگزینی نوعی به جای نوعی دیگر و یا گونه ای به جای گونه ای دیگر است اما چه تضمینی وجود دارد که این انتخاب یک انتخاب درست باشد مثلا آیا جایگزین شدن مارمولکها به جای دایناسورها (هر چند یک انتخاب طبیعی باشد) می تواند یک انتخاب درست باشد؟ آیا دایناسوها فقط بخاطر شرایط زیستی منقرض شده اند یا تنازع بقا و ستیزهای میان گروهی آنها را به نابودی کشانده است؟

در فلسفه ی هگل یک انتخاب طبیعی ، ضرورتی تاریخی خوانده می شود و آنکه قدرت بیشتری داشته باشد جایگزین کسی یا گروهی که قدرت کمتری داشته باشد می شود اما آیا غلبه و استیلا می تواند یک انتخاب درست را به همراه داشته باشد و آیا جایگزین شدن فردی قدرتمند بجای فردی دانشمند یک انتخاب درست است؟

در نظریه ی مارکس طبقات مختلف اجتماعی به مرور زمان جایگزین خواهند شد اما آیا جایگزین شدن یک طبقه به جای طبقه ای دیگر (مثلا کارگران به جای ثروتمندان) می تواند یک انتخاب درست باشد؟

در فلسفه ی افلاطون بالاترین مرتبه ی معرفت از آن فیلسوفانی است که به دانش “مثل” و حقیقت رسیده باشند اما آیا انتخاب یک فیلسوف برای اداره ی امور می تواند یک انتخاب درست باشد؟

در فلسفه ی نیچه قدرت و اصالت شاخصهای یک انتخاب طبیعی هستند اما آیا انتخاب ابر مرد نیچه برای اداره ی امور می تواند یک انتخاب درست باشد؟ نیچه در “چنین گفت زرتشت” ظهور ابرمرد را بسیار زود می داند چرا که هنوز زمان ظهور آن فرا نرسیده است و ظهور ابرمرد بایستی با یک انتخاب طبیعی انجام شود.

و قس علی هذا.

در حوزه های طبیعی یا علیت حاکم است یا تاریخ  اما آیا علیت و تاریخ یک انتخاب درست را فراهم می آورند؟ علیت همچون یک قانون و فرایندی از تغییر است اما آیا قانون حاکم بر تغییرات ماده بهترین گزینه و یک انتخاب درست است مثلا آیا اگر آب بجای دمای صد درجه در دمای 60 درجه به جوش می آمد بهتر نبود و قس علی هذا.

اگر تشکیل حکومت قاجار یک ضرورت تاریخی و یک انتخاب طبیعی باشد آیا تشکیل قاجاریه یک انتخاب درست است؟ اگر قاجاریه از تاریخ حذف می شد و تشکیل نمی شد آیا حکومتی که به جای آن تشکیل می شد با قاجاریه تفاوت داشت؟ آیا در دوره های زمانی متفاوت یک روح کلی بر جامعه حاکم است که چنان روندی را گریز ناپذیر می کند؟ (رجوع کنید. مقدمه ای بر فلسفه ی هگل /ژان هیپولیت)

اگر انتخاب ما نهایتا یک انتخاب طبیعی است و ضرورت های عقلانی بر اصلاحات حاکم نیست و جامعه همواره از یک انتخاب طبیعی (علی یا تاریخی) پیروی می کند موضوع انتخاب درست و یا اصلاحات و یا دلیل کافی چه معنایی می تواند داشته باشد؟

در این صورت دلایل ما برای یک انتخاب همواره مجموعه ای از توجیهات خواهد بود.

آیا می توان به جای یک انتخاب طبیعی به یک انتخاب درست اندیشید؟

پایان

5 پاسخ برای “یک انتخاب درست…/ آدم غلامی

  • ادم در تاریخ بهمن 8, 1394 گفت:

    جناب جباری دوست گرامی و جناب کریمی کاربر عزیز
    از اظهار لطف شما صمیمانه سپاسگذارم
    این نوشته ها شاید برایند رنجی است که از واقع گرایی برمی خیزد آنگاه که تلخیها بر ته دهان جای می گیرند ناگزیر نوک زبان به حرکت درمی آید رنج نداشتن رفاه اجتماعی، رنج از دوگانگیها، رنج از سطوح آگاهی، رنج از تصورات کاربرانی که بیانشان قابلیت معرفی آنها را نمی دهد و همواره ناشناس باقی مانده و بغضهای فروخورده را بر سر دیگران آوار می کنند رنج از آنچه بر خود روا می داریم و تاریخ بر ما روا می دارد و … از طرف دیگر حاصل امیدی فلسفی ست که سوسوهایی از حقیقت در وجود می افکند.
    هر چند دل خوشی از واژه های سنگین و کلمات و عبارات نه چندان روشن از قبیل دموکراسی و آزادی و عدالت و جامعه مدنی و ریالیسم و ایده آلیسم و رمانتیسم و ناتورالیسم و از این قبیل ایسم ها ندارم و امیدوارم قدرت بیان ما آنچنان افزون گردد که برای هر سخنی از این مخازن گرانبها اما نه چندان روشن عاریه نگیریم اما ناگزیر باید از اینها عبور کرد و پرتوی برآنها افکند.
    واقعا هدفم از بیان فلسفی صرفا و صرفا جستجوی حقیقت است حقیقتی که چندان روشن نیست اما مطمینا از جنس توهم نیست. براستی بسیاری از آنچه بدان دل خوش می داریم چندان پیوندی با حقیقت ندارد و بسیاری از آنچه از آن گریزانیم دور از حقیقت نیست و براستی سرزنش و نکوهش خود یا دیگری گرهی از کار نخواهد گشود بلکه حرکت از یک نقطه گره گشاست حرکتی بسیار ساده و بی تکلف همچون حرکت یک مورچه که چندان جلب توجه نمی کند.
    با سپاس و احترام/ادم

    • مختارجباری در تاریخ بهمن 9, 1394 گفت:

      کاک آدم عزیزم،به نقل از کلیله ودمنه ،درسدادوپاکی وامانت وراستی تو ریبت وشبهتی نیست ونتواند بودوماگفتارتورا مصدق میداریم وکردارتورا به امضا میرسانیم،دوست گرامی اینکه بر یادداشت های شما نقدی یا مطلبی ذکر شوددر راستای رد یاحتی تاییدنظریات بیان شده ازجانب شما نمی باشد بلکه درراستای برداشت فکری خودازمطلب بیان شده ازجانب شما ویا هرمحقق دیگری می باشدوشاید هم اصلا منظور ومقصود شما را ازمطلب ارائه شده در نیافته باشم اما من این راوظیفه اخلاقی خود ،حداقل در راستای قدردانی وسپاس از تلاش هاومطالعات صورت گرفته ازجانب شما که همانا درپی یافتن حقیقت درراستای روشنگری واصلاح جامعه میدانم.
      به نظر بنده هنریک فیلسوف یاحداقل آموخته فلسفه آنست که مطالب مشکل وپیچیده فلسفه را البته زمانی که مخاطب آن عموم جامعه باشدبه زبان ساده وقابل فهم بیان نماید تاعموم جامعه هدف نویسنده از مطلب مطرح شده رادریابند نه اینکه مطالب ساده اجتماعی را به زبان مشکل وکمترقابل فهم فلسفه برای عموم جامعه بیان کند.نمونه بارز آن البته در ادبیات سعدی شیرازاست آنجا که می فرماید (فرشته ای که وکیل است به خزائن باد — چه غم خورد که بمیرد چراغ بیوه زنی)سعدی با همین یک بیت ساده یک مطلب فلسفی عمیق را که آیا خداوند درجزئیات زندگی انسان دخالتی داردیا نه ومایه بسیاری ازبحث وجدل های فلسفی تاریخی نزد فیلسوفان ومتکلمان قبل وبعداز زمان او بوده وهست راحل کرده البته منظور بنده این نیست که سعدی حقیقت را دریافته بلکه منظور بیان ساده وقابل فهم سعدی برای همگان است ویا مولانادرجایی دیگرمی فرماید (شب نگرددروشن ازذکرچراغ–نام فروردین نیاردگل به باغ —- تاقیامت صوفی گر می می کند —– تاننوشد باده مستی کی کند) ویا خیام بزرگ دریک رباعی می فرماید (آنان محیط فضل وآداب شده اند—درجمع کمال شمع اصحاب شده اند —- ره زین شب تاریک نبردند به روز —- گفتند فسانه ای و درخواب شده اند)ویا برتراندرال درجمله مشهوری میگوید (مشکل دنیا آنست که احمق ها سرشاراز یقیین هستنداما دانایان دچار تردیدند)
      (امیرکبیردر زمان تبعید: ابتدا فکرمی کردم مملکت وزیردانامیخواهد،بعدا فکرکردم شاید شاه دانا میخواهد اما اکنون میفهمم که ملت دانا میخواهد.)
      آگاهی کلید گسستن زنجیر های جهل است ،جهلی که ریشه ی آن را باید درترس طمع وفقر یافت
      باردیگراز تلاش ها وزحمات شما درراستای روشنگری وهدف والایتان که همانا یافتن حقیقت است سپاس گزارم وامیدوارم مصمم تراز قبل به تلاش وکوشش تان ادامه دهید ودر رنجی که نتیجه آگاهی است متحمل آن می شوید بنده رانیز شریک خود بدانید
      به هرمیزان تفکر، آگاهی ودرک شما بیشتر شود طبیعتا میزان رنج وناراحتی شما نیز بیشتر خواهد شد
      با سپاس ومهر

  • مختارجباری در تاریخ بهمن 7, 1394 گفت:

    بادروودخدمت دوست عزیزم جناب آقای غلامی ،مانندهمیشه مفیدومختصر
    آیزایا برلین یکی از پرکارترین فیلسوفان سیاسی قرن بیستم است که از او آثار متعددی در زمینه‌های پژوهشی متنوعی از موسیقی و ادبیات گرفته تا سیاست و شاخه‌های گوناگون فلسفه بر جای مانده است. وحدت موضوعی آثار برلین از تمرکز مستمر او بر آنچه خطای اصلی روشنگری می‌دانست، ریشه می‌گرفت: به گمان برلین لغزش اصلی اندیشهٔ روشنگری باور به این بود که حقیقت یکی است و آمال بشر در رویارویی با یکدیگر قرار نمی‌گیرند. او از ویکو، هردر و رمانتیک‌های آلمان این اندیشه را فراگرفته بود که بعضی از اهداف انسان‌ها با هم ناسازگار و بی‌تناسب است؛ برای مثال: عدالت و رستگاری، یا آزادی و برابری با هم جمع نمی‌آیند و در علوم انسانی بینشی که بتواند این تناقض را حل کند، وجود ندارد. او نیک گفته است که معرفت نمی‌تواند ما را از دوراهه‌های پیش رویمان برهاند. «ما مجبور به انتخاب هستیم و هر انتخابی ممکن است ضایعه‌ای جبران ناپدیر باشد. مدینه فاضله نه تنها تحقق ناپذیر است، که مفهومی ناسامان‌مند هم هست و تلاش برای ساختن بهشت روی زمین، ناگزیر به جباریت می‌انجامد. آرمان‌ها و اصول اخلاقی بسیارند اما نهایتی دارند و باید در افق توانایی‌های انسان قرار داشته باشند».[۴] برلین معتقد بود خودفریبی است اگر باور کنیم برابری می‌تواند با آزادی در آشتی باشد. کثرت‌گرایی برلین، لیبرالیسم را از باور ساده‌لوحانه به پیشرفت و کمال‌گرایی جدا می‌کند. او اعتقاد دارد که کمال‌گرایی در هر نظامی منجر به توتالیتاریسم می‌شود. برلین اعتقاد دارد انسان نمی‌تواند به کمال خود برسد، از این رو هیچ‌گاه پیش‌بینی پذیر نیست. انسان خطاپذیر است، ترکیب پیچیده‌ای از تضادهاست که برخی را می‌توان هماهنگ ساخت و برخی را نه.
    مفهوم آزادی
    معروف‌ترین کار برلین در نظریه سیاسی، فرقی است که او در نوشته‌ای به نام «دو مفهوم آزادی»در سال ۱۹۵۸ میان آزادی منفی و آزادی مثبت می‌گذارد. بر طبق تعریف برلین، آزادی منفی (یا آزادی از)، به معنای تحمیل نکردن مانع و محدودیت از طرف دیگران است و آزادی مثبت (یا آزادی برای)، از سویی به معنای توان تعقیب و رسیدن به هدف و از سوی دیگر به معنای استقلال یا خودفرمانی در مقابل وابستگی به دیگران است. برلین آزادی منفی را به مکتب سنتی لیبرالیسم مربوط می‌داند که از قرن هفدهم تا قرن نوزدهم در بریتانیا و فرانسه پدید آمد. اما آزادی مثبت از نگاه او، هم مفهومی مبهم است و هم دستخوش تحریف شده است. در این رابطه او معتقد است دستیابی به استقلال از راه ترک خواست‌هایی که دیگران را بر بشر مسلط می‌کند، ممکن است کاری خوب باشد و در بعضی اوقات بهترین چاره، اما در واقع از آزادی انسان می‌کاهد و محدودیت‌هایی درونی و بیرونی پدید می‌آورد که در نهایت با آزادی فرد در تعارض‌اند.این نوشته در تجدید علاقهٔ جهان انگلیسی زبان به سیاسیت نظری، تأثیری بسزا داشت؛ و هنوز یکی از مهم‌ترین متون در حوزهٔ آزادی است. منتقدان معترفند که تمایزی که برلین بین دو مفهم آزادی منفی و مثبت گذاشت، همچنان نقطهٔ آغازی برای بحث دربارهٔ معنا و مفهوم آزادی است. آزادی مثبت (آزادی برای) یعنی صاحب اختیار بودن و نظارت بر ان آزادی مثبت در نظر برلین چند معنا دارد ۱؛ ازادی به معنای خود مختاری فردی ۲؛ ازادی به مفهوم عمل بر حسب مقتضیات عقل ۳؛ ازادی به معنای حق مشارکت در قدرت عمومی
    منبع : ویکی پدیا

  • کریمی در تاریخ بهمن 7, 1394 گفت:

    باسپاسی فراوان عرض خسته نباشید خدمت آقای غلامی و تشکر از سایت سلام پاوه جهت این رویکرد. در عصر نیچه وهگل و باقدمتی بیشتر در عصر افلاطون انباشتگی سیاسی و تضادهای طبقاتی وهمچنین سیطره دولتها بر تمام سلولهای زندگی اجتماعی آحاد یک جامعه سیطره مضاعف نیافته بود و تفاوت حق انتخاب در فلسفه مارکس ومدینه فاضله افلاطون وانتخاب طبیعی در فلسفه هگل وسیر این اندیشه از حکومتهای قاجار و… آیا پی توان گفت که ضرورتهای عقلانی بر اصلاحات سیطره پیدا کرده یا اینکه مادری که در نهضت مشروطه آبستن فرزندی از جدس آزادی و دمکراسی بود هنوز فا رغ نشده

  • سردرگم در تاریخ بهمن 7, 1394 گفت:

    در انتخاب یک موضوع یا هرچیزی که در واقع نوعی به منصه عمل رساندنیک قصد است که خود ناشی از نگرش ها و ارزشها و شرایط اجتماعی (نرم ها) و مکان کنترل درونی و بیرونی فرد و توانایی انتخاب و شناخت و دانش و بسیاری از چیزهای دیگر است, مهم آن است که دامنه انتخاب چقدر باشد. وقتی دامنه انتخاب محدود گردد قطعا انتخاب به نوعی سخت چرا حق انتخاب محدود است و به نوعی آسان است چون تنوع ها کم است. اما باید مطالعه شود چه چیزی انتخابها را برای مردم آسان می سازند و معیار انتخاب ها چه هستند. بنظر می رسد آدم وقتی وارد گل فروشی شود سعی خواهد کرد بهترین گل را انتخاب نماید . این نوع انتخاب به جهت وجود عامل محدود کننده ای مانند پول انتخابی آزادانه نیست. ولی اگر در یک مزرعه پرورش گل یا طبیعت قدم نهید و اجازه برداشت یک دسته گل را داشته باشید قطعا همه ملاک ها و معیارهای خود را لحاظ می فرمایید.
    گرچه به جهت موثر بودن نوعی انتخابها در سرنوشت انسان انتخاب به آسانی تهیه دسته گل نیست. مثلا در انتخاب نماینده عوامل متعددی موثر هستند و یکی از مهمترین عوامل شناخت کامل افراد و نیت درونی دواطلبان است. که بدون شناخت این دو عامل, انتخاب همچون انتخاب شکاکانه هندوانه است. ور دراین راستا نقش هندوانه فروش یا اطرافیان بسیار تاثیر گذار است……………………. هنداونه فروش که کار خود را کرده است و اینبار نوبت هنجارهای اجتماعی و تاثیر اطرافیان خواهد بود. حال اگر فردی هندوانه مورد نظر نتواند انتخاب نماید نوعی یاس و سرخوردگی به او دست داه و ممکن است از خرید امتناع ورزد…………..

پاسخ دادن به ادم لغو پاسخ