ج 10 فروردین 1403 ساعت 01:34

از دویدن های پار تا دویدن های حال / حبیب اله مستوفی

از دویدن های پار تا دویدن های حال / حبیب اله مستوفی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : در این یادداشت کوتاه تنها به نکته ای که خود را بارها برمن آشکار نموده و هر بار به دلایلی از آن درگذشته ام اشاره می کنم . آشکار است که بیان این نکته را به صورت جزئی وتولد متن را در کل، برآمده از نوشته(، نقاشی وتابلوی گویا […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : در این یادداشت کوتاه تنها به نکته ای که خود را بارها برمن آشکار نموده و هر بار به دلایلی از آن درگذشته ام اشاره می کنم . آشکار است که بیان این نکته را به صورت جزئی وتولد متن را در کل، برآمده از نوشته(، نقاشی وتابلوی گویا به تعبیراین کمینه معلم) همکار عزیز و فرهنگی خوش ذوق کاک فایق لطفی می دانم و سپاسگزار ایشانم.حبیب اله مستوفی

پار برای پاسداشت و برداشت ، همیشه یارو یاور حال است و شرح مشروح تلاش نامبرداران پاکبازِ دور از نام و جاهِ دیروز، عصا و نور راههای پرسنگلاخ امروز است وچه بسا می تواند پاره ای از شاخ های گستاخی ما را نیز درهم شکند.

من عصا و نور بگرفته بدست         شاخ گستاخی تو خواهم شکست   (مولانا )

بیان خاطرات و شرح کوشش ها و جوشش های بی دریغ برآمده از بینش های های صحیح گذشته وانتشار آن به یُمن در دسترس بودن امکانات پرپهنای شبکه های اجتماعی و فضای مجازی حال، زیباترین سرودِ شایسته تکرار امروز است . تَرنُم مُدام این سرود اگرچه لازم است، اما کافی نیست. لاجرم باید آنچه را در گذشته بوده و رُخ نموده با آنچه امروز هست و خویش را می نمایاند، هر از چند ، گاهی مقابل هم نشاند و با در نظر گرفتن ظرف زمان ومکان مورد ارزیابی قرار داد . براین باورم که این کار ، امری است دشوار و سزاوار دقت بسیار.

تعبیر شاخ گستاخی درعشق نامه وقرآن بی بدیل پارسی (مثنوی) تأمل بر انگیز است . شاخ های گستاخی امروز کدامند؟که در برابرتلاش سترگ مردان دیروز(عصا و نور ) تاب مقاومت نداشته و پذیرای شکست می شوند.

براستی شکایت های امروز و گله مندی های جاری و توجیهات آنچنانی وجستجوی گریزگاه های قانونی وغیر قانونی در سیستم های اداری،آموزشی و اجرایی در انجام امور(ازجوان تازه استخدام شده تا افراد در آستانه اتمام خدمت ) در ترازو ومقابل مرارت های دیروز چه وزنی را به خود اختصاص می دهند؟ حلقه مفقود­ه­ی امروز در خدمت به مردم و سرزمین ،تعلیم وتربیت،جامعه و….. کدام است ؟ حلقه ای که دیروز خوش می درخشید و امروز کم سو شدنش آشکار واسباب زحمت است. بازهم بر این باورم که این حلقه بود که نوجوان تازه فارغ التحصیل شده از دانشسرای مقدماتی (چونان آقای لطفی و سایرین قبل وبعد از او) را روانه روستاهای دور افتاده کرده و زندگی کردن با روستائیان را رزق روحشان می کرد وبه همین دلیل جسمشان را فرو نمی کاست واز زحمت ورنج خَم به اَبرو نیاورده و گره برجَبین نمی زدند و با مَردُم­وچون مَردُم زنده بودند و زندگی ­وخدمت می کردند.

برای خود یا برای سلطان دویدن ؟

نقل است که سلطانی فرمان قتل باغبان قصر خودرا صادر کرد. وزیرش پرسید چرا؟ سلطان گفت چندین بار است گروهی وارد باغ شده و فرار می کنند و باغبان هر بار در پی آنها می رود وبه من می گوید هرچه دویدم به آنها نرسیدم حال من مشکوکم که شریک آنها باشد . وزیر می گوید قربان نه این باغبان و نه هیچ باغبان دیگر­ی به آنها نمی رسد . چرا که آنها برای خود می دوند و باغبان برای شما ( حاکم )

اداره فرهنگ پاوه و اورامانات تاقبل از استقرار در ساختمان دولتی در ساختمان های کوچک استیجاری در محلات مختلف شهر مستقر بود وبا چند نفرکارمند(کم تعدادِتأثیرگذار) تعلیم و تربیت را از “هانه گرمله “تا “شابگار” از سویی و از سوی دیگرتا “گِرده نو” نزدیک سرپل ذهاب یعنی مجموع مناطق نوسود، نودشه،باینگان،روانسر،جوانرود وثلاث باباجانی پوشش داده ومدیریت می کرد. براستی این مدیریت و نظارت چگونه انجام می شد؟ جواب من به عنوان یک معلمِ اندک آشنا با مدیریت ونظارت، این است که معلمان و کارمندان وکارگزاران پاکبازِ آن زمان برای خود می دویدند نه برای رئیس فرهنگ . این برای خود دویدن همان “احساس تعلق” یعنی حلقه مفقوده امروز است وهمان نکته ای که مدت هاست در کارم با آن درپیچیده ام واز بیانش باز مانده ام. پیشرفت های کنونی در سخت افزار وبهبود زیر ساخت­ها برهمه آشکار است اما جایگاه احساس تعلق دیروز و امروز چگونه است ؟

برآن نیستم که تلاش های صادقانه تک ستاره هایی را نادیده گیرم اما به جرئت می توان گفت:

میان ماه من تا ماه گردون    تفاوت از زمین تا آسمان است .

چرا از آن فراز به این فرود رسیده ایم . براستی که خمیر مایه اصلی خدمت مردان دیروز چیزی جز احساس تعلق و وابسته نکردن کار به نحوه معیشت نبود. حلقه ی مفقوده ای که امروز باید با تب و تاب ویژه ای به جستجویش برآییم و عوامل کاهنده و راههای افزایش دهنده اش رادر تمامی رفتارهای اداری،اجتماعی،فرهنگی وسیاسی خویش بشناسیم.  بِعَونِکَ یا لطیف

7 پاسخ برای “از دویدن های پار تا دویدن های حال / حبیب اله مستوفی

  • محله ،هاله . در تاریخ دی 22, 1394 گفت:

    احسنت بردوست دلسوز وعزیزصاحب کامنت.
    (منهم میخواستم معلم باشم)واقعا”زیبا ومختصرومفید
    بیان نموده واشارهءلازم وتشخیص موضوع رابازبان ساده
    وصریح فرمودید.ایکاش همکاران بزرگوارمعلمین همیشه
    بنا به وظیفهء شغلی ووجدانی صراحت لهجه وبیان واقع
    رابرترازملاحظاتیکه ازروی توااضع نشان داده همانندشما
    عمل نموده وحتم دارم که جنابعالی هرشعل وپیشه ای را
    دارید.بازهم معلم لایقی هستید.این نظر من بود.
    وآقایان مستوفی وخسروی دومعلم بزرگوار وشایسته و
    مورداحترامندکهباب سخن رابدین شکل فتح نموده بلکه ما
    نباید به آنان پریده وخرده بگیریم لذا باید.به یاری آنان شتافته
    وهمراهشان نیز باشیم.تابه این امید بیماری غفلت درفرهنگ
    این دیارمعالجه گردد.

  • معلم در تاریخ دی 22, 1394 گفت:

    با تشکر از آقای مستوفی
    باید به عرض برسانم در نظام آموزشی که نمونه بودن معلمان به عواملی بستگی دارد که کمترین نقش را در تعلیم وتربیت مخلصانه دارد دیگر چه امیدی برای آن دسته از معلمان که عاشقانه شغل مقدس معلمی را انتخاب کرده باقی می گزارد.با نگاهی به عوامل امتیاز آور درفرمهای انتخاب معلمان نمونه این امر به روشنی نمایان است.

  • من هم می خواستم معلم باشم در تاریخ دی 22, 1394 گفت:

    به عنوان کسی که از نزدیک با وضعیت آموزش و پرورش آشنا هستم خدمت آقا یمستوفی عرض می کنم که ما در طی مسیر یک جاههایی راه را اشتباه رفتیم و برگشت به مسیر اصلی دشوار شد همان جا که هر کس خواست معلم شد بدون آنکه واقعا معلم باشد آنجا که معلمی به شغل درجه چندم اجتماع تنزل کرد بدون اینکه کسی را ککی بگزد آنجا که سیاست با آموزش و پرورش عجین شد.آنجا که انتخابات بر آموزش و پرورش اثر گذاشت آنجا تک و توکی معلم دلسوز اگر داشتیم از بس زجر دادیم که از کرده پشیمان شدند آنجا که معلمین ما نمره را نوعی ابزار دیدند آنجا که ارزش علم را پایین آوردیم .معیشت یک اصل انکار ناپذیر است اما باور کنیم در کنار بحران های سرسام آور اقتصادی که گریبانگیر معلمان شده است دست هایی هم نا خواسته و نا آگاهانه آموزش و پرورش را به سوی پرتگاههای مخوف سوق دادند و امروز همانی می شود که کمتر کسی غم آموزش دارد و آنانی هم که اذعان می کنند هنوز معلمند و بر آرمان خود پایبندند مجالی ندارند چرا که عده ای زمام کار را به دست گرفته اند که جز سردرگمی و بلاتکلیفی رهاوردی برایشان نیاورده اند……..

  • غلامی در تاریخ دی 21, 1394 گفت:

    با عرض سلام
    ظاهرا تمرکز بر «برای خود دویدن یا برای دیگری دویدن» است
    برای خود دویدن چه معنایی دارد و چرا نگارنده آن را برتر از برای دیگری دویدن می داند ؟گاه رمان نویسهای بزرگ نیز چنین می نویسند مثلا صادق هدایت در بوف کور می نویسد من برای سایه ی خودم می نویسم در حالیکه در هند ۵۰ پلو کپی تهیه کرده و برای دوستانش ارسال می کند.
    نمی دانم این عبارت تا چه اندازه بنیاد فلسفی دارد و تا چه اندازه می تواند حقیقت داشته باشد؟شاید نوع فعل اصالتی را در وجود نهان می دارد.
    هم آنها که برای خود می دوند و هم دیگران هر دو مزد بگیرند بنابراین چنین پرسشی اساسا در نظام آموزشی امروز موضوعیت ندارد و طرح آن نوستالژیک به نظر می رسد.
    شاید اساس فعالیت اجتماعی برای دیگری دویدن باشد پس چه جای آنست تا دویدن کسی را برای خود و دیگری را برای دیگری بنامیم در حالیکه ماهیت هر دو نوع دویدن یکی است کسی دزد است و می دود تا متاعی بدست آورد و آن دیگری در برابر دویدن مزد می گیرد .
    با سپاس و احترام
    غلامی

  • ناشناس در تاریخ دی 21, 1394 گفت:

    خدمت استاد عزیزم عرض ادب و احترام دارم ، به راستی که خیلی از امورات مان صرفا در حد رفع تکلیف است و خالی از اینده نگری ، مشارکت اجتماعی مان در دنیای مجازی قوی است ولی در عمل نه ، …

  • رستمی تبار در تاریخ دی 21, 1394 گفت:

    سلام علیکم
    این تحلیل نوعی ارزیابی از سیستمی است که جناب مستوفی عزیز در آن زحمت میکشند. یک نوع ارزشیابی ناامید کننده که در صورت درست بودن ,می توان آنرا به جهت زیر بنا بودن نظام آموزش و پروش یک فاجعه قلمداد نمود. بهرحال این تحلیل بیانگر یک نوع بی تفاوتی اجتماعی است که با اجازه آقای مستوفی باید آن را به همه سطوح جامعه تعیمم دهیم. یکی از مهمترین علل آن عدم رعایت معیارهای مطلوب و استاندارد بکارگیری افراد در مشاغل است. علت دیگر آن مشکلات اقتصادی است که جناب خسروی در نقد خود بر این مطلب ارائه نموده است. اما ضمن احترام به جناب خسروی به عرض می رساند ضعف اقتصادی مهم است و بیشتر آحاد جامعه ما با آن روبرو هستند.
    اما مسئولیت پذیر نبودن آحاد جامعه و شاغلان هر بخش علت دیگر آن است. ضعف در نظام نظارتی کشور و ادرات نیز عاملی دیگر می باشد.
    در جامعه امروز ما خیلی از مسائل دست بدست هم داده تا موجب بی تفاوتی همه جانبه اجتماعی می گردد. بنظر می رسد انقطاع از خدا و دور شدن از حوزه تعلیمات دینی, نبود روحیه مسئولیت پذیری, ضعف اقتصادی و تامین معیشت , گاها بالا بودن سطح در آمد و وجود کانالهای مجوز دار و بدون مجوز درآمد زایی و عدم احساس نیاز به پذیرش مسئولیت اجتماعی, تضعیف شدن ارتباطات اجتماعی, بعضا تبعیضات درون حکومتی و سیاسی و اجتماعی, تقویت یا تضعیف مکان های کنترل درون فردی و خارجی همه و همه دست بدست هم داده تا این وضعیت تاسف بار رخ دهد.
    البته فراموش نکینم سنجیدن همه چیز با معیار مادی و وجود نگرشی داد و ستدی و حسابگرانه موجب تشدید این وضعیت می گردد. بعضی مشاغل نیازمند انگیزه و روحیه فداکاری و ایثار هستند. و ایثارگری و فداکاری گاها اگر مقصود و منظور از آن به خوبی درک نشود و به منشاء پرعظمتی همچون خدا متصل نگردد خود موجب یاس و نامیدی است.
    آنچه واقیت دارد مدیریت سیستمی نداریم و قوانین و مدیران و معیارها بدون گذشت زمان لازم تغییر می کنند و در این وادی تغییرات زود هنگام آنگاه که قوانین هم درست رعایت نشوند آن می شود که جناب مستوفی فرموده اند و بگذریم از آنچه که وجدان خوانیمش.
    و نکته آخر آنکه می توان آگاهی و رسانه را به نوعی متهم سازیم . چرا که بسیاری بعلت عدم برخورداری از یک رفاه اجتماعی نسبی و حداقلی و مقایسه خود با پیشرفته ترین کشورها بعلت ارتباطات آنی و زود هنگام و زندگی در یک دهکده کوچک به لحاظ خبررسانی آنلاین یک نوع فاصله طبقاتی فاصله دار مابین انسانها – در همه نقلط جهان – مشاهده نموده و این خود سبب جنب و جوشهای فراوانی برای رسیدن به آرمانی ترین نوع زندگی موجود شده و همین امر موجب بی نظمی های اجتماعی وگاها یاس و نا امیدی و موجب جلای وطن و رها نمودن خود از قید وطن دوستی و در نتیجه فداکردن جان خود برای آن می شود.
    امید است با یک مطالعه علمی و دقیق و در قالب پایان نامه و مقاله فرضیه “غلط بودن اظهارات جناب مستوفی” تایید شود.

  • سرحد در تاریخ دی 21, 1394 گفت:

    با سلام خدمت جناب مستوفی استاد بنده،
    البته بی ادبی است دهن گشودن خدمت استاد، با چند سوال جواب شما را می خواهم بدهم،۱_ آیا شرایط حقوقی و شرایط اجتماعی آن دوران که خود بنده شاگرد شما بوده ام با حال یکی است؟
    ۲_ استاد بزرگوار، در آن زمان مدیر ، مدیر کل و وزیر آ پ تمام هم و غمشان این بود که از لحاظ آموزشی و پرورشی به معنای خود کلمه اداره ا پ زیر سوال نرود و باعث برکناری آنها نشود ، اما حال چی تمام غم و فکرشان رضایت و خشنودی کسانی است که آنها را در آن پستها گذاشته اند،

پاسخ دادن به من هم می خواستم معلم باشم لغو پاسخ