ج 10 فروردین 1403 ساعت 04:52

اخلاق و اجتماع / آدم غلامی

اخلاق و اجتماع / آدم غلامی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : چیستی و چگونگی اخلاق و کارکردآن در اجتماع گام اول در تشخیص نقش اخلاق در اجتماع است. در این رابطه به نوشته های باروخ اسپینوزا(فیلسوف هلندی) و امانوئل کانت(فیلسوف آلمانی) مراجعه می کنیم باشد که بتوانیم به شناختی مشخص از آن دست یابیم بهره ما در این راستا محدود […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : چیستی و چگونگی اخلاق و کارکردآن در اجتماع گام اول در تشخیص نقش اخلاق در اجتماع است. در این رابطه به نوشته های باروخ اسپینوزا(فیلسوف هلندی) و امانوئل کانت(فیلسوف آلمانی) مراجعه می کنیم باشد که بتوانیم به شناختی مشخص از آن دست یابیم بهره ما در این راستا محدود به کتاب اخلاق  باروخ اسپینوزا و کتاب مابعدالطبیعه اخلاق و یا گفتاری در حکمت کردار امانوئل کانت است.

پیش فرض ما در مبنای اخلاق به دو موضوع بر می گردد: اول عاطفه است و دوم خرد.آدم غلامی

اخلاق بر مبنای عاطفه:

مقصود از اخلاق عاطفی دستورها و تکالیف و الزام و اجباری است که از عاطفه انسان سرچشمه می گیرد و عاطفه انسان شامل سه بخش آرزو(میل) ، لذت و رنج(الم) است. اخلاقی که بر عاطفه بنا شده باشد اخلاق انگیزه هاست که به ادراک از طبیعت برمی گردد.  پدر و مادر به فرزند دستور می دهند : این کار را بکن آن کار را نکن اینها همه از سر خیر خواهی و دلسوزی است و بخاطر خودت می گوییم”. معلم به دانش آموزان می گوید باید چنین باشید و چنان نباشید این کار را بکنید و آن کار را نکنید روانشناس در سخن رانی خویش همین گونه عمل می کند و دستورهای جدیدی تجویز می کند در کوچه و خیابان و محل کار نیز همچنین. اگر سر به زیر باشی انسان خوبی هستی و گرنه نیستی اگر هم رنگ جماعت باشی خوبی و گرنه خوب نیستی و قس علی هذا. در این تقسیم بندی چنین دستورهایی در رده دستورهای عاطفی قرار می گیرند که محصولی از تجربه و احساس بشر هستند؟ اما آیا چنین فرامینی می توانند ارزشمند و خوب باشند؟

عاطفه از نظر اسپینوزا “حال انفعالی نفس نامیده می شود و تصوری است مبهم که نفس بوسیله آن برای بدن خود و یا جزئی از بدن خود قدرت بودن بیشتر یا کمتر از آنچه را که قبلا بوده تصدیق می کند ….”

 اسپینوزا عاطفه را متشکل از خواهش ( میل) ،اَلم و لذت می داند. ایشان مواردی از قبیل شادی ، افسوس ، دلسوزی ، غمخواری ، لطف ، قهر ، استعظام ، استحقار ، حسد ، فروتنی ، پشیمانی ، استکبار ، تذلل ، سربلندی ، شرمساری ، حسرت ، رقابت ، سپاسگذاری ، خیر خواهی ، خشم ، انتقام ، قساوت ، جبن ، جرأت ، بزدلی ، بهت ، ادب ، شهرت طلبی ، شکم پرستی ، میگساری ، آز ، شهوترانی و … همه و همه  را ناشی از عاطفه می داند.(اخلاق/اباروخ اسپینوزا

اخلاق مبتنی بر عاطفه و تجربیات بشری و درک و احساس انسان از طبیعت به انگیزه ها و آرزوها و امیال نامحدود درونی فرد گره خورده است در این حالت برآیند کردار انسان به یک نقطه منتهی خواهد شد و آن حفظ قلمرو خود فرد نصیحت گر و تثبیت خودخواهیهای اوست. در چنین روندی اخلاق تماما خادم فرد انسانی بوده و راه را برای طغیان درونی هموار می کند پس تعجب نکنیم اگر استکبار و استحقار و استعباد به معنای واقعی در چنان اجتماعی شکل گیرد و افراد بشر برای دست یافتن به انگیزه های پنهان خویش و در ارضای خودخواهی درونی با پوششی از کردار، انسانیت خویش را فرو گذارند تا مورد تحسین اجتماع واقع شده و نردبان ترقی اجتماع را پله به پله بالا روند. فرد آرزو می کند فروتن باشد و فروتنی را همچون امری اخلاقی مورد توجه قرار می دهد دیگران را به فروتنی فرا می خواهند از خود رفتاری متواضعانه بروز می دهد اما شما چند لحظه همین فرد را مورد آزمون قرار دهید و قدری سر به سرش بگذارید آیا باز هم فروتن خواهد ماند یا برای مقابله با شما به خشونت متوسل خواهد شد؟! فرد بخشش را آرزو می کند و به بخشش می خواند اما از او مالی بخواهید آیا به شما خواهد داد؟! و یا شجاعت را و قس علی هذا. به فرض فردی بتواند فروتن گردد آیا همزمان می تواند شجاع ، بخشنده ، حکیم و … گردد.

از نظر روانی آرزوها سرابی دست نیافتنی و حاصل انگیزه های خودخواهانه درونی هستند که در نهایت منجر به سرخوردگی و تناقضات اجتماعی خواهند شد. در راستای آرزوهای نامحدود انسان ، تابوهایی از سعادت ، شجاعت ، فروتنی ، بذل ، حسادت، کینه ، طمع ، بزدلی و غیره و غیره در برابر هم صف آرایی کرده و نمادهای تضاد را در انسان شکل خواهد داد تا جاییکه در برابر بت پرست، بت شکن قرار می گیرد و عاملی مؤثر در رقابت، مقایسه و تقابل خواهد شد. تقابل خیر و شر نمود بارز آن است.

اخلاق برگرفته از خرد:

 – فلسفه یونان باستان دارای سه بخش بوده است اول دانش طبیعی ، دوم دانش اخلاق و سوم دانش منطق.

اخلاق مجموعه قوانین موجودات خردمند می باشد.

-هر موجود خردمند مجموعه قوانین اخلاقی را خوب و ارزشمند می داند.

– مجموعه قوانین اخلاقی توسط اراده آزاد انسان پایه گذاری و کشف می شوند.

-قوانین اخلاقی همچون قوانین طبیعی وجود دارند و هر موجود خردمندی قادر است تا آنها را کشف کند.

-در مجموعه قوانین اخلاقی هیچ انگیزه درونی و عاطفی راه ندارد.

– آنچه که به کمترین اندازه و حتی اگر نسبت به یک انگیزه بر بنیاد تجربه تکیه زند هر چند قاعده ای عملی نیز باشد اما نمی تواند نام قانون اخلاق به خود گیرد و قوانین اخلاقی مقدم بر تجربه و غیر متأثر از تجربیات طبیعی هستند و تمامی فلسفه اخلاق بر بخش غیر تجربی استوار است چنین قوانینی حتی از شناخت انسان نیز مایه نمی گیرند بلکه این قوانین بر خاسته از خرد ناب و مختص تمامی خردمندان هستند.

– هر خردمندی بر اساس خرد ناب خویش که متأثر از محیط نیست می تواند فرامین اخلاقی را بشناسد به همین خاطر است که کانت اخلاق عمومی مورد پسند خرد ناب را مقبول فلسفه ناب می داند. به این تعبیر اخلاق برخاسته از خرد و اراده آزاد انسان است که در آن هیچگونه انگیزه  عاطفی راه ندارد.

– خرد در وجود انسان به دنبال سعادت نخواهد بود زیرا غریزه در این راستا فعالیت می کند و در این خصوص نیازی به دخالت عقل در کار غریزه نیست و کار عقل برآوردن نیازهای بشر نیست. هدف راستین عقل می بایست پدید آوردن خواستی باشد که در ذات خود خوب است و نه وسیله ای برای رسیدن به غایت و آرزوهای بشر و این خوبی برترین خوبی است.

قاعده کلی فرامین اخلاقی:

به گفته کانت برای آنکه بدانیم چه کنیم تا خواستمان اخلاقی باشد نیاز به تیز هوشی بسیاری ندارد فقط کافی است از خود بپرسیم :آیا می پسندی که آیین رفتارت قانونی سراسری برای انسانها باشد و همه بدان عمل کنند؟اگر نمی پسندم باید آن را رد کنم. از نظر کانت دلیل رد چنان آیینی به سود و زیان آن برنمی گردد بلکه به ارزش و فضیلت چنان قاعده ای برمی گردد که همه خردمندان آن را خوب می دانند.

اخلاق و جبروت خداوند:

کانت بر این باورست که بنای اخلاق  بر  جلال و جبروت خداوند و یا از خوف مکافات  آشکارا ضد اخلاقی و مملو از انگیزه های درونی است بنابراین اراده ای مورد نظر است که در راستای دستورهای اخلاقی مستقل و غیر وابسته به فرد انسانی و یا سود ، زیان ، ترس ، طمع و سایر انگیزه های درونی او باشد.

خرد ناب و فرامین آن:

– خرد ناب هر چند دارای ماهیتی ناشناخته اما پایه گذار اخلاق است. خردمندان به صرف خردمند بودن (و نه به مقتضای انسان بودن و یا بخشی از طبیعت بودن )و داشتن خرد فرامینی صادر می کنند فرامینی برتر که همه آن را خوب می دانند فرامینی که برخاسته از اراده آزاد انسان است.

– پیرو قانون بودن به تنهایی نشانه والا منشی فرد انسانی نیست بلکه نیت و اراده او در رابطه با قانون و احترام برای قانون نشانه والا منشی است و احترام ما نه بخاطر انگیزه های درونی بلکه به خاطر پیروی از مشترکات انسانی است. به گفته کانت شرف انسان درست در همین توانایی وضع قوانین عمومی است قوانینی که خود از آنها پیروی می کند و ادای وظیفه می کند وظیفه ای که ارتباطی به عواطف و تجربیات ما ندارد. این باید اخلاقی مستقل از خواست و انگیزه های فردی بوده و با ارزش است و همواره خوب است. مطابق آنچه کانت در نظر دارد عباراتی همچون”اگر می خواهم آبرویم را نگاه دارم نباید دروغ بگویم” از جمله باید های عاطفی و وابسته به خودخواهیها و ترسها و طمع های درونی است و ارزش اخلاقی ندارد بلکه یک باید اخلاقی خردمندانه چنین است” نباید دروغ بگویم” و این باید دارای ارزشی والاست.

– نیت پاک لازمه عمل اخلاقی است. نیتی که اساسا ارتباطی به سود و زیان و عاقبت عمل ندارد. نیت پاک و بی آلایش زمانی شکل می گیرد که بر حسب وظیفه به مشترکات جمعی و توافقات عقلانی گردن نهیم.

در دستورهای دینی بر نیت انسان تأکید شده است : إنما الأعمال بالنیات” و خلوص در نیت را مورد توجه قرار داده است اما در ادامه اخلاقی مبتنی بر عاطفه مورد توجه قرار گرفته است و بلکه هدف بر انگیزه ها غالب گشته و غایت اندیشی و ترس از مکافات و امید به پاداش و قهرمان پروری و اسطوره گرایی و … مورد پذیرش واقع شده است و شاید نیت خوب در نگرش دینی آن است که منتهی به خداوند و پیامبر گردد آنچنانکه در ادامه حدیث آمده است:” …فمن کانت هجرته إلی الله و رسوله فهجرته … و من کانت هجرته لدنیا یصیبها أو …”.

نتیجه:

1- دل خوش داشتن به تابوی اخلاق فردی با یک عالمه انگیزه های درونی و خودخواهانه و تکیه بر مبانی عاطفی و آسودگی پیشه نمودن ذره ای از مشکلات و تنشها و بحرانهای پیش رو را نخواهد کاست بنابراین بایستی بسیار جدی موضوع فرد و اجتماع را و حوزه آزادیها و خواستها و تمایلات فردی را مورد بررسی قرار دهیم و روابط و مناسبات اجتماعی را از نو پایه ریزی نماییم.

2-جهت برقرای نظم عمومی ضرورت دارد تا مناسبات درونی انسان با مناسبات اجتماعی همسویی پیدا کند به عبارتی بایستی میان اهداف و نیازمندیهای درونی و اجتماعی انطباق صورت پذیرد و این همان چیزی است که کانت با زبان فلسفه می جوید.

3-بهره بردن از تابوهای عاطفی از قبیل تواضع و فروتنی ، سپاسگذاری ، شرمساری ، جرأت ، بزدلی ، استکبار ، ادب ، شهرت ، شهوترانی ، رقابت ، حسرت  و … نمی تواند در ساختارهای اجتماعی مفید واقع شوند و چنین تابوهایی نخواهند توانست ذهن کودکانمان را هدایت نمایند بلکه برعکس از همان ابتدا با چنین تابوهایی ذهن کودکان مکدر شده و رفتار های تصنعی را برایشان به ارمغان خواهد آورد.

4-قوانین و فرامین اجتماعی ضرورتا بایستی با اخلاق عمومی متناسب باشد مثلا اخلاق عمومی خشونت را نمی پسندد پس قوانین نیز نباید خشن باشند و قانون خشن نمی تواند اخلاقی باشد چرا که خشونت ذاتا خوب نیست. از نظر کانت اخلاق مورد پسند عامه مبنایی مناسب دارد کافی است خرد انسانها را در رابطه با کرداری به داوری بخوانیم هر خردمندی آنچه را که بر خود روا نمی دارد نباید بر دیگران روا دارد و انسان خردمند خشونت را بر خود روا نمی دارد بنابراین خشونت نمی تواند ذاتا خوب باشد و خشونت همزاد نفرت است و نفرت نمی تواند خیر باشد. باروخ اسپینوزا می نویسد: “هرگز ممکن نیست که نفرت خیر باشد”قضیه 45.

 5-کردار مبتنی بر عاطفه و مملو از انگیزه های درونی نمی تواند ارزشمند باشد و نه تنها نمی تواند در سامان دهی اجتماع ما را یاری دهد بلکه اجتماع را گرفتار تابوها و رفتارهای تصنعی و تکالیفی آلوده به ریا می گرداند و انسانها را از وظایف اجتماعی خویش باز می دارد. در کنترل چنین روندی انسان ناگزیر به خشونت متوسل می شود و از ابزار قدرت در مهار فرد انسانی یاری می طلبد چرا که بدنه اجتماع دچار نوعی ترس درونی و پارانویای شخصیتی در رابطه با خود و محیط پیرامون شده و زمینه بروز سرکوب و خشونت و تندی و جنگ کاملا فراهم است.

6-در رویکرد مبتنی بر خرد ، قدرت کمرنگ خواهد شد و روابط و مناسبات بر اساس مشارکت عمومی و اعتماد و احترام به قانون شکل خواهد گرفت. در رسیدن به چنین امری بایستی حوزه آزادیهای فردی را وسیع تر گردانیم و بیش از پیش به انسان و نقش او در اجتماع اعتماد نماییم و در راستای ایفای نقش از ابزار آموزش کمک بگیریم.

7-انسان زمانی به پالایش درونی و نظم روانی خواهد رسید که بدور از خط قرمزها و سرخوردگیها و نمادهای قدرت روابط خود را تنظیم نماید در این رابطه بجای بهره گیری از قدرت که همزاد خشونت است می توان به آموزش تکیه نمود آموزش نیز به مطالعه و پژوهش نیاز دارد تا بتوان از این میان به تئوریهای مناسبی دست یافت و در راستای آن برنامه ریزی نمود.

8-کسانی چون “صادق هدایت” و “فرانس کافکا” رنجهای عمیق فردی و اجتماعی و تسلط عواطف را بر وجود انسان انکار ناپذیر و داستانی تمام شده می یابند جمله متداول زیر را در نظر بگیرید :” من فرزندم را دوست دارم” آیا انسان با اطمینان می تواند چنین سخنی را به زبان آورد؟ اگر این فرزند سرنوشت “گرگوار” را در رمان “مسخ”(اثر کافکا) پیدا کند و تبدیل به یک سوسک شاخدار گنده شود آیا باز هم او را دوست خواهیم داشت؟! فلسفه کانت و نوشته های انتقادی او  در خصوص رهایی اخلاق از عواطف راهگشا به نظر می رسد و نوید می دهد که می توان با تکیه بر خرد ناب و بهره بردن از اخلاقی عامه پسند (آنهم بدور از تجارب و انگیزه های درونی) نظم عمومی را برپا کرد.

9- الزام و اجبار و تکالیف بی پایانی که انسانهای عاطفی بر هم تحمیل و  یا در قالب نصیحت گوشزد می کنند محصول انگیزه های درونی و در راستای حفظ و توسعه قلمرو آنهاست و نمی تواند ارزشمند باشد.

10- باز نگری در بنیادهای آموزشی ، اخلاقی و اجتماعی گریز ناپذیر می نماید

 11- فلانی انسان مؤدبی است پس برای فلان مسولیت مناسب است. فلانی انسان فروتنی است. فلانی انسان قدر شناسی است و قس علی هذا.

مطابق آنچه”باروخ اسپینوزا” بیان می دارد این موارد از جمله عواطف انسانی محسوب می شوند که نمی توانند الزاما تحت هدایت عقل بوده و در راستای بسترهای مناسب اجتماعی و آزادی درونی فرد باشند و اساسا چه ضرورتی دارد تا معیار انتخاب ما و گزینش افراد و مبنای روابط اجتماعی ما چنین پارامترهای عاطفی اخلاقی باشد ؟

چرا تصور می کنیم اگر کسی از خود فروتنی نشان داد دیگر دچار خشونت نمی شود ؛ اگر کسی آداب را مراعات نمود بی ادب نیست؟ چرا تصور می کنیم اگر کسی در امور خیریه مشارکت جست قابل اعتماد است و بالعکس.

 چرا آنهایی را که به عواطف ما پاسخ مثبت می دهند و یا در گروه ما قرار دارند در رده خوبان و دیگران را در مرتبه پایین تری می نشانیم؟  و اساسا چرا اینهمه عاطفه را ملاک انتخاب و گزینش افراد و حتی روابط اجتماعی خود قرار می دهیم؟

 آیا چنین روشی توانسته است گره از کار اجتماع ما بگشاید؟ آیا بهره گیری از عاطفه در سامان دهی اجتماع تأکید بر قهرمان پروری و غفلت از مشارکت عمومی و دست شستن از آن نخواهد بود؟ آیا چنین اندیشه ای می تواند در اجتماع جدید بشری مورد قبول واقع شود؟ به نظر می رسد تأکید بر عاطفه تلاش انسان برای بقای خویش است اما تا چه اندازه می توان بر این عواطف اتکا نمود؟ این عواطف که ضامن حفظ و بقای فرد و ضامن سلسه مراتب اجتماعی با یک دنیا تبعیضات درونی است تا چه اندازه می تواند اجتماعهای نوین بشری را هدایت کند؟

ما نگران چه هستیم؟ اینهمه شعار مشارکت عمومی به چه کار می آید؟ آیا مشارکت عمومی را فقط زمانی باور داریم که در راستای عواطف درونی ما و خواستهای پنهان و ریشه دار ناخوداگاه ما باشد؟ آیا اساسا مشارکت عمومی و اشتراک در حیات اجتماعی را باور داریم یا خیر چنین بیانی را پرده ای بر خشونتها و تمایلات درونی و استکبار و استعظام خویش و استحقار دیگران گردانده و شخصیت واقعی خود را در لابلای این نیزارِ عواطف پنهان نموده ایم؟!

 پرسش آخر : چرا انتخاب و آرای عمومی را مصداق مشارکت عمومی می دانیم؟ مگر نه اینکه عاطفه مبنای انتخاب را فراهم می آورد و چرا بستری مناسب برای انتخاب فراهم نکنیم بستری که در آن انتخاب نه امری انفعالی(عاطفی) بلکه بالذات متعلق به تک تک افراد اجتماع شود و آن زمانی است که دیگر انتخابی در کار نباشد(از طریق پالایش درون و ایجاد بستر مناسب اجتماعی و رشد آگاهی عمومی و خرد ورزی) و قرار گرفتن هر یک از افراد جامعه در فلان مکان زمان امری طبیعی باشد و نه یک کارزار و چالشی پیش رو.

در پایان به جملات قصاری از “باروخ اسپینوزا” بسنده می کنیم:

“اگر انسانها آزاد متولد می شدند تا وقتی که آزاد بودند تصوری از خیر و شر نمی داشتند.اخلاق/باروخ اسپینوزا /ترجمه محسن جهانگیری/مرکز نشر دانشگاهی چاپ پنجم به سال 92″قضیه 68

“کسی که تحت هدایت عقل زندگی می کند حتی الامکان می کوشد تا نفرت ، خشم یا بی اعتنایی دیگران را نسبت به خود با عشق و کرامت پاداش دهد.”قضیه 46

“ممکن نیست عواطف امید و ترس به ذات خود خیر باشند.”قضیه 47

“عواطف استعظام و استحقار همواره شرند”قضیه 48

“استعظام به آسانی شخص مورد استعظام را مستکبر می سازد”قضیه 49

“دلسوزی در کسی که تحت هدایت عقل زندگی می کند به ذات خود شر و بی فایده است”قضیه 50

“لطف مخالف عقل نیست بلکه ممکن است موافق آن باشد و از آن ناشی شود”قضیه 51

“فروتنی فضیلت نیست یعنی از عقل ناشی نمی شود”قضیه 53

“پشیمانی فضیلت نیست یعنی از عقل ناشی نمی شود بلکه انسانی که از کرده خود پشیمان می شود دو چندان بدبخت یا ناتوان است” قضیه 54

منتهای تکبر یا تذلل منتهای غفلت انسان از خویش است”قضیه 55

منتهای تکبر یا تذلل بر منتهای ضعف نفس دلالت می کند.”قضیه 56

“آدم متکبر به حضور کاسه لیسان و چاپلوسان عشق می ورزد و از حضور اشخاص شریف تنفر دارد”قضیه 57

“کسی که تحت تأثیر ترس عمل می کند و برای اجتناب از شر عمل خیر انجام می دهد تحت هدایت عقل نیست”قضیه63

” کمال و نقص ناشی از ادبیات و تصورات و قیاس ذهنی انسانهاست که نمی تواند حقیقت محض باشد همچنین خیر و شر حالات فکر است که از مقایسه انسانها بوجود آمده اند خیر و شر یقین به مفید یا مضر بودن اشیا است. ”

یک پاسخ برای “اخلاق و اجتماع / آدم غلامی

  • کسی در این شهر در تاریخ آبان 10, 1394 گفت:

    زحمت افتادید. تجمیع افکار تاثیرگذار جهان در یک مقاله کاری شایسته و مهم است. دست مریزاد.
    چند روز پیش که شما را دیدم، احساس کردم که سخنانی آماده گفتن دارید (با توجه به صحبت کوتاهی که با هم کردیم) اکنون که میبینم حدسم درست بوده خوشحالم و آن زمان که نوشته تان را به صورت مکتوب دیدم، لذت وافری بردم از این دست سخنان، (که گاها با هم به صورت گپی میان ما رد و بدل میشود.)