پ 09 فروردین 1403 ساعت 11:28

سخنگاه طبیعت و انسان / حبیب اله مستوفی

سخنگاه طبیعت و انسان / حبیب اله مستوفی

به گزارش سلام پاوه : متن سخنان ارائه شده در نشست هم اندیشی دوستداران گردشگری و محیط زیست در بخش باینگان با عنوان سخنگاه طبیعت و انسان  از آقای حبیب اله مستوفی می باشد که بسیار جالب توجه است : به نام خدا وند خرد بخش بخرد نواز سلام برمهمانان  خردمند  سرزمین  سپند  هورامان  و […]

به گزارش سلام پاوه : متن سخنان ارائه شده در نشست هم اندیشی دوستداران گردشگری و محیط زیست در بخش باینگان با عنوان سخنگاه طبیعت و انسان  از آقای حبیب اله مستوفی می باشد که بسیار جالب توجه است :

به نام خدا وند خرد بخش بخرد نواز

سلام برمهمانان  خردمند  سرزمین  سپند  هورامان  و یکی  از نگین های زیبایش منطقه باینگان. خانم ها و آقایان  محترمی  که مراکز  را لَختی وانهاده  و به پیرامون  مستوفیومرز  آمده اند ، هواداران پاسداشت طبیعت و همچنین  مسئولین  گرامی . قدم هایتان  را ارج می نهیم و امیدواریم دیروزاز طاق  بستان و قوری قلعه  تا ساتیاری ، زردویی و مرخیل را هم باچشم سَر ونیز  با چشم سِر به نظاره  نشسته  واز این  بازدید ها  مبتهج و مسرور باشید . به عنوان  کمینه  معلمی  از این  دیار در خدمت  شما  هستم و آنچه عرض  خواهم کرد نه  تخصصی است  ونه  حاصل پژوهش  میدانی  تنها   دغدغه ای است  وبس. دیروز  روز بزرگداشت  خواجه  شمس الدین  محمد حافظ  شیرازی بود  اجازه دهید ابیاتی از او را  بر پیشانی  سخن بنشانم و با اجازه او این کهن بوم وبر آباء واجداد ی خود(هورامان ) را مخاطب   قرار دهم:

عشق تو در درونم  و مهر تو در دلم       باشیر  اندرون  شد وبا جان  بدرشود
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال        با که گویم  که در این پرده  چه ها می بینم ؟
کس ندید است زمشک ختن ونافه چین        آنچه  من هر سحر از  باد  صبا می بینم

عزیزان شما مهمان  سر زمینی هستید که به باور ما بهترین سخنگاه  طبیعت و انسان است .
چگونه می توان در هورامان زندگی کرد و با طبیعت  مانوس  نشد ؟ مگر ممکن است در این سرزمین  چشم ها  را بر صلابت  ستیغ های فراز مند شاهو، دلانی، آتشگاه ، ماکوان ، کوسالان،زاز،زاوه لی و پیرروسه م بست وهم آغوشی  آنها با آسمان  آبی  را ندید و از آنها سخن  نگفت و نیاموخت ؟ چگونه می توان از  مه هه ر، برکی ، سه ردانی ، وزه پوچ ، رشکه پی ، که نه ،  دوده ، وزه ر، گذشت ؟ کدامین  روح بیدار  است  که  با جوشش  چشمه های روشن  از قلب  صُلب  و سخت کوهساران و قلل  حله  پوش به خروش  نیابد  و همراه جویباران  زلال  در پیچ و خم ها و نشیب  و فرازها جاری  نشود ؟ آیا سکوت پر معنای دره های عمیق فهمیدنی نیست ؟  براستی  که ییلاق های  زیبای کراویه دول، ئاویسه ر ، گولی ، ویراش ، ویمیر ،  که ریسان ، پیاز دول ، نه مراو، گه  رده ، ویراژ، شه ویسه ر و هه یشور  و……. بهترین  سخنگاه های انسان  و طبیعتند و علاوه  بر تفرج ، تفکر  آفرینند .

روان شاد باد ، نویسنده  نامبردار و کُردتبار مرحوم  رشید  یاسمی  که صلا سر می داد :

هر ذره ای که جنبد با وی  کنم نشاط           هر قطره ای که غلتد باوی شوم روان
با شاخ در سرورَم وبا باد  در سماع            با ابر  در خروشم و با سنگ در  فغان

سماع  باد  در باغ ها و چمن زاران  و سرور  وپای کوپی درختان  در جشن تولد  دو باره ی خود ، رُعب  رَعد  و شکایت سنگ های  سیلی  خورده  از سرما و تَف دیده  در گرمای دوران را در این دیار باید دید  و همراه  صائب گفت :

چشم  در صُنع الهی  بازکن  لب را ببند           بهتر از خواندن ، بود ، دیدن خط استاد را

بر ژرف  کاوان نکته سنج  پوشیده  نیست  که این  لب  فرو بستن  عین  سخن  گفتن  و آن  دیدن ، دیدن  با چشمی  دیگر است  پس  چشم ها را باید شست .
هورامان بهترین  مکان  نجوای  انسان  و طبیعت  است . براستی در کتار  هر چشمه ای  و در امتداد  هر رود خانه ای ، بر فراز  هر تخته سنگی  ودر فراخنای  هر مرغزاری  ویا در عمق  تحیر زای  دره ای پر سکوت  ودر اوج زیبای  قله های  با شکوه می توان دیالوگی را سامان  داد دیالوگ زیبای  انسان  و طبیعت .

اما دوستان عزیز همه ما بر بزرگی کتاب جغرافیا وتأثیرات بزرگتر آن آگاهیم، دوستی می گفت من هروقت از گردنه پلنگانه به طرف کرمانشاه می روم یا بلعکس  به سوی  پاوه  می آیم  دو احساس  متفاوت  دارم تا جائیکه گاهی منش وکُنش  هایم را تحت تاثیر قرار می دهد . در سراشیبی  پلنگانه  به سوی  کرمانشاه  وقتی دشت ها و گندم  زارها با سرعت  از مقابل  چشمانم  می گذرند کمتر در خود فرو می روم  و نوعی  آسان گیری  را در خود حس می کنم و از  ملاحظه و مراقبه به سوی مسامحه  و مسابقه  می روم  اما  آن گاه  که بر می گردم  و پیچ وخم های جاده  را در  دامنه های  کوهستانی  در آغوش  گرفته  بر شاهو و آتشگاه  سلام  می دهم  در خود نوعی خود کاوی و دقت در روش  و ملاحظه در منش  را حس می کنم . به نظر می رسد  که همگی  ما در بسیاری  از موارد  چغرافیا زده ایم
جغرافیا چون  یک رسن ( فرصت  و تهدید )

رسن یا همان  طناب  راه ِرفتن  به ته چاه  و لاجرم راه بیرون  آمدن  از آن است  ودر انجام  این  دو امر  کاملا متضاد  ومنجر  به نتایج  متفاوت  در هیچ  دادگاهی  به عنوان  مقصر  محاکمه نمی شود  بلکه  تمام  مسئولیت  بر  عهده ی کسی است که رسن را در دست  گرفته  و تصمیم  می گیرد  که آیا سودای  سر بالا دارد ؟ یا به ماندن در چاه  عادت کرده و شاید  به آن عشق  نیز می ورزد .

تو درون چاه رفتستی زکاخ  //  چه گنه دارد جهان های فراخ
مر رسن را نیست جرمی ای عنود //  چون ترا سودای سربالا نبود   (مولانا)

مردان و زنان  کوهستان نشین  همیشه صلابت  و قار را از قله  های در اوج  و تامل را از دره های  عمیق  وپر سکوت  آموخته اند زیستن  مسالمت آمیز و تحمل  دشواری و رویش و پویش  در سختی نیز آموزه ی  آنها از گل  سنگ ها ، ریواس ،لاله های  واژگون و صخره های کم عبور  کوهساران  است و این همه یعنی استفاده از جغرافیا بعنوان  یک فرصت اما تهدید ها کدامند ؟

کوه  می تواند بجای  صلابت  ، سکون  و ماندگاری  و دره ، تنگ اندیشی  را بیاموزند . محصور ماندن در میانه  نشیب و فراز ها می تواند نوعی خودبسندگی منجر به  ایستایی ایجاد نماید وبا القای رفتار هایی کلیشه ای مانع  از تعامل و تبادل افکار  گردد و این همان تهدید دامن گیر از جانب جغرافیا  است .
جغرافیابه عنوان  یک فرصت موجبات بکر ماندن این سرزمین  اهورایی را فراهم  آورده و آن را بعنوان  مخزنی سرشار از آداب و رسوم  و خصلت  های نیکو  سامان  داده است پای فشردن  بر محصور داشتن  هر آنچه  دراین منطقه  وجود دارد  و نگاهی  یک سویه به آن  و به کار  گیری  امکانات  نرم افزاری  و سخت  افزاری  در این مسیر  در ایده  آل  ترین شرایط ،این سرزمین را  به موزه ای  بزرگ  تبدیل  خواهد کرد ویا نگاه  به آن  را به سمت  و سوی  نگرشی  موزه ای می کشاند. عزیزان  موزه  بسیار ارزشمند  است اما  موزه ای که دیوار های ستبری  گرداگردش  را  فرا گرفته  باشند  و آن  را  از دید بازدیدکنندگان  دور نگهدارد  زیبنده ی این منطقه نیست .

حرکت در جهت غیر  قابل  نفوذ  نمودن این دیوار  حتی  با توجیه  پاس داشت  فرهنگ و آداب و رسوم پسندیده  نیست و البته به تخریب دیوار  هم  نمی  توان  فتوا داد  تراوا بودن  این دیوار بایسته و شایسته ی امروز هورامان است . هیچ  مجموعه ویا سیستمی بدون ورودی  و خروجی  و داده  وستانده  سر زنده و بالنده  نمی ماند . مهم آن است  که این  داد و ستد  را بتوان  مدیریت کرد .

قریب 70 سال  پیش  ملک الشعرای بهار صلا سر داد

هر که را مهر وطن  در دل  نباشد کافر است     معنی  حُب الوطن  فرموده پیغمبر است

ساکنان  این منطقه  در جدال  با صخره و سنگ  سالیان  دراز  وطن  خواه و دین مدار  بوده اند . اما   هزار نکته باریکتر زمو اینجاست . عزیزان روستای زیبای  ساتیاری  که خود  شاهد  شب زیبا یش  بودید و ان شاء الله خاطره اش  بعدا هم زیباتر  خواهد بود  تعداد  دانش آموزانش  در سال 1337 بسیار بیشتر از امروز  بوده  در روستای زردویی ، تمام  مقاطع  تحصیلی  را با جمعیت بالای  دانش آموزی داشتیم  در خود شهر باینگان 3 دبیرستان  دایر بود .اما  اینک در اکثر  روستاها  مدارس  چند پایه  داریم . شیخ اجل سعدی شیرازی قریب 600 سال قبل از ملک الشعرای بهار  حدیثی  دیگر از وطن برای ما نقل  می کند او می گوید :

سعدیا  حب الوطن  گرچه  حدیثی  است درست  //   نتوان  مُرد به زاری که من  اینجا زاده ام

به این سرزمین  موزه  وار نگریستن و چون  و یتریتی آراسته با آن  برخورد کردن راهگشا نیست  وباو رهای غلطی را دامن  خواهد زد از آن جمله است  شعار  اینکه:  می خواهی  موفق باشی  باید  در این منطقه نباشی  واین بُن مایه  پدیده  مهاجرت  ها و خالی شدن  روستاهاست اما چاره  چیست ؟

1-آنچه  بایسته  ما باشندگان  در منطقه  است
2- آنچه وظیفه مسئولین و کارگزاران است

هم ما وهم مسئولین  باید  چشم  ها را بشوئیم وجور دیکر بنگریم ما ساکنان  این سرزمین  بِکر باید  قدر دان  این موهبت  خدا دادی  باشیم و بسان  ماهی بی خبر از آب به علت غوطه ور بودن  در آن ، قدر  ناشناس  این سرمایه  عظیم  نباشیم  .

یکی از بزرگان  این منطقه(آقای دکتر سلطانی) چند سال بسیاردرتوصیف این منطقه با صلابت گفتند:

نخستین سر گزارم بر دردرگاه پاکانت
سرشک  گرم ریزم برمزار  جمله نیکانت
بود فخر قرمسین طاق بستان و نمی دادند
که اینجا  بکر مانده  صد هزاران طاق بستانت
سویس و نیس هاوایی، حقیقت  را اگر خواهی
تو همچون نو عروس و جملگی  آینه گردانت

اما در بند  روایت  ماندن  روا نیست  باید  رعایت  ها را  افزایش دهیم  ومسئولین  در مورد  این  منطقه  هم باید  با چشم دیگر بنگرند  و طبیعت بکر منطقه  را  نه برای  زینت  سمینارها  بلکه  ضرورتی  اجرایی بدانند .

در این حوزه مدیریت ها را باید  از چوپانی  به باغبانی  تغییر  دهیم  تا گل ها  شاداب و میوه ها ناب  به دست  آید .

کوتا سخن اینکه :

از نماد و نمودهای  این سرزمین  بسیار  پرده برداری  شده و اینک زمان  بهره بردارای  است

موفق  وموید  در پناه  حق باشید                            مه ی گوری  مهرماه 94

3 پاسخ برای “سخنگاه طبیعت و انسان / حبیب اله مستوفی

  • قاضی زادە در تاریخ مهر 26, 1394 گفت:

    جانا سخن از دل مردمان آن سامان گفتی؛ و چە زیبا و ادیبانە آن را آراستی. امید کە بر دلها نشستە و صاحبان تصمیم و اندیشە را بە تکاپو در بهرەوری شایستە از جغرافیای پر رمز و راز اورامانات واداشتە و مصمم گرداناد.

  • شهروند شهر باینگان در تاریخ مهر 25, 1394 گفت:

    برادر گرانقدر مستوفی جای صحبت برای کسی نگذاشتند احسنت باد برای تک تک کلمات مخصوصا پدیده شوم مهاجرت

  • کیهان انفرادی در تاریخ مهر 25, 1394 گفت:

    باسلام دل نوشته های جناب آقای مستوفی مضمون هرچه از دل برآید لاجرم بردل نشیند است واقعا زینده سخنگاه طبیعت وانسان اورامانات بود چرا که به گفته آقای مستوفی:((از نماد و نمودهای این سرزمین بسیار پرده برداری شده و اینک زمان بهره بردارای است)) ومسئولین باید با نگاه ودیدی متفاوت تر ازگذشته این منطقه را نگریسته ونسبت به سرمایه گذاری وبهره برداری در جهت رونق بخشیدن وجلوگیری از مهاجرت های بی رویه سعی وتلاش نمایند/