ج 10 فروردین 1403 ساعت 17:42

داستان :یادداشتی،به مناسبت استخدام آموزش وپرورش / محمد غریب معاذی نژاد

داستان :یادداشتی،به مناسبت استخدام آموزش وپرورش / محمد غریب معاذی نژاد

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : جوانان جویای کار  امروز، همان کودکان و فرزندان دیروزند .دخترانی کوچک که با مقنعه های سفید وروپوش های سبز وآبی راهی مدرسه ها  بودند ، ایام مهر و مدرسه  که فرا  می رسید   دختران وپسران معصوم ودوست داشتنی با چشمان خسته ونگران وگاها مضطرب از حوادث پیش بینی نشده […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : جوانان جویای کار  امروز، همان کودکان و فرزندان دیروزند .دخترانی کوچک که با مقنعه های سفید وروپوش های سبز وآبی راهی مدرسه ها  بودند ، ایام مهر و مدرسه  که فرا  می رسید   دختران وپسران معصوم ودوست داشتنی با چشمان خسته ونگران وگاها مضطرب از حوادث پیش بینی نشده مدرسه .گاه  منظم وگاها با اذیت همدیگر خود را به محوطه، مدرسه های  شلوغ آنزمان ، محمد غریب معاذی نژادیعنی  دهه های شصت وهفتاد می رساندند  وبا شیطنت های کودکانه در حیات مدرسه بدون دغدغه های فکری  وبا آرامش کامل منتظر زنگ کلاس و گذر زمان و فرداهای بهتری بودند ،، خواهر وبرادر گرامی ، خود را در آن موقعیت وفضا ها  ی دیروزی  قرار دهید ، تفاوت طبقاتی  در نوع لباس وروپوش  ونوع خوراکی ها به خوبی نمایان بود ، بچه هایی با لباسهای مرتب وشیک  وتعدادی هم به دلیل فقر مالی لباسهایشان  چند رنگ بوده وبا کفشهای پلاستیکی وقوزک های بیرون افتاده  وبرنزه  شده  از شلوارهای محلی (پانتول ) را به یاد اورید ، بعضی ها   در زنگ های تفریح قدرت خرید یک کلوچه  نا قابل را نداشتند ودریغ از یک (قواله نان خالی) در محیط مدرسه  . زنگ  ورود به کلاس  به صدا در می آید  ، با همهمه وشلوغ و فشار به در ورودی  وارد کلاس خانم یا آقای معلم  می شویم ، مبصر مرتبا  به سمت دفتر سر می کشد و صدای راه رفتن  معلم خود را می شناسد ،دانش اموزان را خبر می کند دانش اموزان  به صورت تصنعی ، دست به سینه  با بر پای مبصر،  با غرش وصرف همه انرژی های نهفته ، جملات مخصوص به ورود خانم ویا آقای معلم را با نظم ترتیب خاصی بیان می دارند  ، معلم !! بعد از احوال پرسی ،  بچه ها  چی داریم   اجازه   انشا  ، چه خوب ،… بچه ها موضوع انشا چی بود ، اجازه ،،، (می خواهید چکاره شوید ) ، کلاس به جنب وجوش خاصی می افتد ،تعداد بیشتری که احساس مسولیت نموده ،انشای خود را از قبل بر روی میز گذاشته وعد ه ای  از دانش اموزان( لژ نشین کلاس ) با  اصرار وگاها تهدید ، از دوستانشان می خواهند  انشای هفته های قبل  را به انها بدهند وچیزی را سر هم کنند تا مورد  سرزنش معلمشان قرار نگیرند  به صورت تصادفی  تعدادی  از دانش اموزان انشا ها ی خود را خوانده اند  ، ، یکی ار  دانش آموزان که مرتبا دستش را بالا می برد  انشا یی را که پدرش کلمه به کلمه انرا برایش گفته است با اعتماد به نفس کامل  پای تخته  ، می رود ،  وبا  نگاهی به  همه دانش اموزان ونیم نگاهی به معلم خود ، شروع به خواندن انشا می نماید .اجازه   موضوع انشا .من (می خواهم در آینده معلم شوم) را نوشته ام  پدر دانش آموز که از همان ابتدا ؛ که به قناعت ونداری عادت کرده وخاستگاه فکری او وابسته به محیطی بسته بوده است  ، شغل معلمی را به پسرش پیشنهاد می دهد و با صدای بلند  وگاها عصبانی  فقط معلمی را می گذارم بروی  ،نمی گذارم از خودمان جدا شوی، پدر   از انشا های قبلی  استفاده  وبه پسرش دیکته می کند پدر  نمی خواست پز دکتر ومهندس شدن را بدهد وبا کمترین شغلها راضی بود  ،دانش آموز مذکور  با ارائه انشا نسبتا خوب وبه کار بردن کلماتی مودبانه واخلاقی وقانع به دنیای امروز  وعدم چشم وهم چشمی ، انشا خود را به پایان می برد ،معلم از او می پرسد خودت انشا رو نوشتی با یک مقدار مکث  وپریدن رنگ می گوید بله  اجازه بله  ،مورد تشویق قرار می گیرد .

سالیان سال گذشت  و هزاران دانش آموز  به این شکل پای تخته  رفتند ، مطالب بسیار دلچسپ وناراحت کننده ای را ارائه دادند وهمان خاطرات به عنوان پس زمینه ای  در ذهنشان نقش بست ،وبا رویاهای گذشته خود زیستند وبرای  بدست آوردن همان  شغل،  شب وروز را سپری نمودند  ،مسیر  دانشگاه را پیمودند  وبا بد ترین شرایط اقتصادی ومالی،، روزهای زیادی را گذراندند وگاها خانواده هایشان توانمندی تهیه کرایه وتو جیبی انها را نداشتند اما همان خانواده ها باسیلی خود روی خود را سرخ نگه داشتند تا فرزندان خود را به نان ونوایی برسانند وبه راههای دیگری کشیده نشوند  ،مسافتها وشهرهای زیادی را فقط به امید به آینده طی نمودند ، با امید ورویاهایی که در سر می پروراندند  تحصیلات عالی را با ان همه تنگناها  به اتمام رساندند وگاها با دوستانشان در مورد شغل آینده خود به تبادل نظر می پرداختند.

جوانان این دیار یعنی هورامان ، با  پیشه نمودن صبر وامید به خدا ، منتظر  گشایشی در زمینه استخدام وسر کار رفتن  بود ند انواع واقسام درها را کوبیدند وروزنامه های زیادی را نگاه کردند بالاخره ،،  یکسال است که  د رمورد استخدام در آموزش وپرورش بحث های زیادی  مطرح شده است بلا استثنا همه فارغ التحصیلان که امار دقیقی از آنها در دست نیست منتظر بودند که این اطلاعیه به دستشان برسد در این مدت همه خانوده ها خوشحال بودند ودر مورد سر کار رفتن فرزندانشان نقشه هایی را می کشیدند ،،پسرم به امید خدا  برایت زن خواهیم گرفت وامنیت وآرامش  شغلی بهترین گزینه برای موفق بودن هر جوان وزوجی به شمار می رود ،، ،شاید این اولین نوع استخدام بعد از چند دهه باشد که به این صورت برایش اطلاع رسانی وامید ها را در دل فارغ التحصیلان بیشتر  نمود ،لازم به ذکر است نزدیک به دو دهه است که پیام نور پاوه فارغ التحصیل را روانه جامعه می کند وهمه آنها هم منتظر چنین استخدامی بودند ..بعد از چند روز  بی نظمی در اعلان آن ،فرزندان  فرهنگیان بی صبرانه  منتظر بودند همانند دیگر سازمانها  به جای پدرانشان  در نظر گرفته شوند ویا حداقل قول مساعدی به آنها داده شود  2. مربیان .پیش دبستانی که عمرشان را  درمسیر تعلیم وتربیت  صرف نمودند  منتظر گشایش بسیار خوبی بودند  وهمه فارغ التصیلان همه رشته ها  با دیدن تعداد افراد مورد نیاز  در شهرستان تمام رویاها وارزوهایشان بر باد رفت ، مخصوصا کسانی که سن انها از سی گذشته ، به تمام معنی دلسرد گشته ود رتعجبند که این چگونه استخدامیست که شهر وشهرستان پاوه فقط شش نفر را جذب خواهد نمود ، در حالی که تعداد  فارغ التحصیل و جویای کار تعدا شان صدها برابر این رقم می باشد …

برنامه ریزان  امور استخدام  شایسته تر بود ابتدا افرادی که سنشان در حال گذر  بود را در نظر می گرفتند وبر اساس اولویت وتاریخ اتمام دانشگاه دست به چنیین استخدامهایی  می زدند  تا حق همه افراد پایمال نمی گشت .کسانی که در دهه های گذشته فارغ التصیل شده ولی استخدامی در کار نبوده و  کاری برایشان پیدا نشده چه گناهی  دارند که باید تمام زحمات ودسترنج انها  با بالا رفتن سنشان یک دفعه پایمال گردد  ،آیا  د ر این سیاست گذاری ها همه جزییات وشرایط موجود درنظر گرفته شده و با  عدالت کامل  رفتار شده است …..

       میرزام نه واچی عقلش گم که ردن                     ئینه  خه م  فامم وه  تاراج  به رد

8 پاسخ برای “داستان :یادداشتی،به مناسبت استخدام آموزش وپرورش / محمد غریب معاذی نژاد

  • هۆمایون محه‌مه‌دنژاد در تاریخ مرداد 28, 1394 گفت:

    سڵام په‌ی کاکه محه‌مه‌دغه‌ریبی وه‌شه‌ویسی ئێمه‌یچ جه‌نابیت پێسه‌و مامۆساو وێم شانازی که‌رمێ.

  • محمد رئوف بادفر در تاریخ مرداد 20, 1394 گفت:

    درود بر شما آقای معاذی نژاد که هر از چند گاهی با این گونه نگارش های خوب واستادانه ات حرف دل خیلی ها را بیان مینمایید .

  • سوران در تاریخ مرداد 19, 1394 گفت:

    واقعا درست زدن وسط خال اقای معاذی نژاد تا الان چنین استخدامی ندیده بودیم که دیده شد پاوه سه نفر میخاهد که هرسه انها قبول شده اند ……… وازمون تشریفاتی میباشد لطفا هزینه ثبت نام رو ضرر نفرمایید دوستان

  • لسانس فیزیک هسته ای در تاریخ مرداد 19, 1394 گفت:

    درد بیکاری کشیده ام که مپرس
    با تشکر

  • بیکار در تاریخ مرداد 19, 1394 گفت:

    فوق لیسانس جغرافیا هستم ولی امان از یک نفر استخدامی ……………………
    نه ازدواج کردم نه پولم دارم 31 سالم سن دارم……………..
    مگر یک نفر مثل اقای معاذی نژاد درد ما را در جامعه مطرح کند ……………..

  • شهروند باینگانی در تاریخ مرداد 19, 1394 گفت:

    درود بر شرفت سال 87 ارشد ادبیات را گرفتم ولی پاوه چوب بری می خواد…………………….

  • بهروز احمدی در تاریخ مرداد 19, 1394 گفت:

    سلام بر نگارنده محترم واقعا زیبا ،جالب وکامل مطلب را بیان نمدید به نظر بنده هم درد دل تمام مردم بودبخصوص جوانان تحصیلکرده که عمر خودرا فدای مدارک بالا نمودند واکنون هم شرایط سنی برای استخدام را ندارند

  • بهاره در تاریخ مرداد 19, 1394 گفت:

    باسلام و عرض احترام و ادب خدمت آقای معاذی نژاد (گه لای بوکشه و ده س خه ره ش مه که ره) این ضرب المثل هورامی مصداقی به تمام معنا در این زمینه است به راستی که نزدیک به یک سال است جوانان تحصیلکرده در آرزوی استخدام در اموزش و پرورش هستند ولی افسوس رنج گل بلبل کشید و عطر گل را باد برد

پاسخ دادن به بهاره لغو پاسخ