پ 06 اردیبهشت 1403 ساعت 03:06

حکایت غم و غصه دائمی مردمان شهر ما …

حکایت غم و غصه دائمی مردمان شهر ما …

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : زندگی امروز ساختار پیچیده ای دارد و هر روز از روز قبل پیچیده تر می شود.امروزه زندگی چنان پیچیده و گسترده است که اشراف بر همه لایه های فردی و اجتماعی برای هر کسی دشوار است.همزمان با گستردگی و همراه با پیچیدگی زندگی، سختی ها و مرارات ها هم […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : زندگی امروز ساختار پیچیده ای دارد و هر روز از روز قبل پیچیده تر می شود.امروزه زندگی چنان پیچیده و گسترده است که اشراف بر همه لایه های فردی و اجتماعی برای هر کسی دشوار است.همزمان با گستردگی و همراه با پیچیدگی زندگی، سختی ها و مرارات ها هم لحظه به لحظه افزایشپاوه می یابد.در چنین فضایی نوعی غم زدگی و احساس نارضایتی سراپای جامعه را فرا گرفته است؛کم تر کسی را می توان یافت که از ته دل خوشحال باشد.اضطراب جای نشاط را گرفته است و شادی از حلقه اجتماع رخت بر بسته است و جای خود را به استرسی همیشگی و همگانی داده است.این روزها با هر کسی که دمساز می شوی نگران است،نگران لحظه آتی،نگران فردای نیامده،و سوال همیشگی و همگانی این است که فردا چه خواهد شد؟

از یک طرف بحران های اقتصادی از یک طرف زیاده خواهی ها و چشم و هم چشمی های مردم و در کنار این ها خیل عظیم جوانان بی کار جوانانی که مدتهاست از سن ازدواجشان گذشته،بیماریهای رایج این عصر،تنش های بین نسل ها و بحران های عصبی و ….خانواده ها را با چالشی بزرگ روبرو کرده است.اختلافات فاحش طبقاتی و وجود بحران های متعدد باعث شده اند تا سمت و سوی جامعه به سوی غم زدگی برود.در چنین وضعیتی فکر غالب هر کس بیرون کشیدن گلیم خویش از آب است و نتیجه ی این تفکر جدایی و انشقاق گسترده در میان گروه های مردم است.تا جایی که این گسست ها به خانواده ها هم سرایت کرده است و اعضای یک خانواده کم کم از حال یکدیگر غافلند؛تو گویی همگان موجوداتی بی روح و تنها در پی گذران زندگی خویش هستند.در این فضا که نگرانی یکه تاز عرصه حیات شده است استرس و اضطراب هم موسیقی ناخوشایند متن زندگی می شود و شادی و نشاط نیز بیگانه با روح مردم. هرچند شادی مفهومی نسبی است و نمی توان در مورد آن حکم کلی صادر کرد اما می توان غالب مردم را دور از شادی تصور کرد بدیهی است افسردگی همان اندازه پیشرفت می کند که شادی و نشاط پسرفت کرده باشند.

کافی است ادبیات مردم را در اجتماعات کوچکی که اطرافمان تشکیل می شوند بررسی کنیم،نیازی به تحقیق و پژوهش آنچنانی ندارد وقتی دو یا چند نفر-از هر سنی که باشند-گرد هم می آیند لب کلامشان چیست؟گفتمان غالب در تاکسی،در مهمانی،در محل کار چه می باشد؟آیا غیر از نارضایتی و شکوه و شکایت چیز دیگری غالب است؟آیا قیافه ها تا حد زیادی غمگین و مبهوت به نظر نمی رسند؟به نظر شما اگر غریبه ای به پاوه بیاید چند درصد مردم را خنده رو می بیند؟اصولا خودتان قضاوت کنید در روز چند لحظه می خندید؟برداشت شما از ظاهر مردم پاوه چیست؟خنده رو و بشاش یا عصبی و اخم کرده؟

کمتر پیش می آید در اجتماعات تشکیل شده در اطرافمان –به جز جمع های کودکانه-ردی از شادی بیابیم.به مجالسمان دقت کنیم مجلس ختم همیشه شلوغ است.همیشه برای رسیدن به آنجا منظمیم و سر ساعت حاضر می شویم کار واجبمان را برای رسیدن به موقع به آن زمین می گذاریم.آیا برای حضور در محافل شادی بر انگیز که نیاز روحمان است چنین می کنیم؟آیا روح ما با شادی بیگانه نشده است؟چرا همه می خواهیم در ورای قیافه جدی و مصمم خود سنگین جلوه کنیم؟

از طرف دگر به برخوردهای خشن و چکشی اطرافمان هم بنگریم.به پرخاشگری ها و عصبانیت بی حد و حصر،به بی حوصلگی و کم طاقتی و عدم مدارا با هم بنگریم.چرا با کوچکترین تضادی بساط درگیری_چه فیزیکی چه کلامی-بر پا می شود؟اگر هم کار به زدو خورد و مجادله کلامی نکشد قطعا دل آزردگی های طویل المدتی را در پی دارد.

به نظر می رسد برای اثبات این نکته که جامعه ما شاد نیست نیازی به استدلال نباشد.و باز هم مشخص است که گرفتن شادی از جامعه در وهله اول روح و روان جوانان را به مذبح می کشاند و برای پر کردن این خلا رو به شادی های کاذب می آورند و در آن صورت نفرین و فریاد و واویلا است که بلند می شود…….

آیا ما در ذهن خود شادی را با سبکسری یکی می شماریم؟اگر چنین است باید یک تجدید نظر اساسی بکنیم….آیا ما خندیدن را نوعی جلف بودن می پنداریم؟آیا در فرهنگ ما گریه بر خنده ارجح است و آیا از قدیم به ما یاد داده اند که هر خنده ای گریه ای در پی دارد؟

به نظر می رسد قسمتی از مشکلات ما فرهنگی هستند و ما برخی از تفکرات را از گذشته به ارث می بریم و برخی شرایط بر ما تحمیل می شود.

اگر جامعه ای شادی را ابتذال بداند و آنگاه در پی تحریمش بر آید روح نشاط را از خود گرفته است و افسردگی و خمودگی صفت غالب مردمانش می شود….

14 پاسخ برای “حکایت غم و غصه دائمی مردمان شهر ما …

  • m-gh در تاریخ آذر 5, 1393 گفت:

    بشكم دنيا آخر بيايد همه نجات پيدا كنيم از اين دنياي واهي

  • ناراحت در تاریخ آبان 12, 1393 گفت:

    واقعا افرین برای مظلبی که نوشته اید واقعا همین مطلب درد دل من است ولی ما باید به فکر راه کاری باشیم تا چشم بر هم بگذاریم جوونیمون رفته وما موندیم دست خالی

  • پاوه در تاریخ آبان 8, 1393 گفت:

    نا امید و نگران : ممنون از سایت سلام پاوه ..سازمان بهداشت جهانی در مورد سلامتی این چنین تعریف نموده – سلامتی عبارت از رفاه کامل جسمی روانی و اجتماعی و اقتصادی . نبود بیماری دلیل بر سلامتی نیست . وقتی می بینیم جوانان مردم بیکار . ازدواج نکرده . تشکیل خانواده نداده . تورم که نگو . زن و دختران مردم کرد مورد تهاجم و تعارز داعش قرار می گیرند مردم شنگال قتل عام و شهر کوبانی توسط تروریستهای داعش و النصر مورد تهاجم و یران می شود ترکیه حامی چته های داعش آنان را حمایت می نماید . دختران دانشجو توسط گروه تروریست بوکوحرام ربوده می شوند آیا دیگر شادی ودل خوشی وجود دارد

  • امیدوار در تاریخ آبان 4, 1393 گفت:

    سلام به دوستان وهمشهریان عزیز وشما بزرگورار نویسنده مطلب این طناب سر دراز دارد با چند جمله بگویم چرامردم این دیار بافرهنگ نوع دوست در شادی وغم همدیگر حرف اول را میزدنندامروز به این حال درآمده اند همه کوچک وبزرگ براین وضعیت واقفند اما دلیل وراه چاره چیست وقتی در شهر کوچکی مثل پاوه افرادی هستند دارای سه تا چهار پسرودختر بدونه مدرک تحصیلی یا استعداد خاصی صاحب شغل میشوند احساس هیچ کمبودی نمی کنند هیچ وقت کسی بخاطر بدهی یا اقساط عقب افتاده بانک مورد سوال قرارنگرفته اند بدونه هیچ دغ دغه ای برای پسرانشان زن میگیرند یا جهیزیه دخترانشان را تهیه میکنند بدونه انکه به کسی بدهکار باشند بدونه انکه کسی از پسر سيوال شغلش را بپرسد بهشان دختر میدهند نه پسرانشان دچار گناه میشوند نه چنگ ونگرانی پیش می اید ایا با خانواده ای که جند پسر تحصیل کرده بی شغل چیب خالی علاف وسرگردان نه به ثروت ونه قدرت پدر امیدی دارند نه به پیدا کردن کاروکسب پس چه چور امید داشته باشی این پسران به هیچ کس نه باور دارند نه امید شهرما شهر سوخته است رنج ومشقت جنگ بردوش ملت ما بود وبهره اش را شهرهای دیگر بردنند چندین سال است مرز ما را بدونه دلیل خاصی بسته اند رشد مریوان را بخاطر مرزش ببن شهر ما رو هم ببین انگار اگر این مرز باز شود همه جا به اشوب کشید میشود درصورتی که امین ترین با فرهنگ ترین مردم را داریم ایا این نا عدالتی ها بر رفتار مردم تاثیر ندارد وقتی مردم در رفا اقتصادی باشند قطع به یقین شاداب هم هستند اگر جمع شادشان مورد سيوال نباشد

  • بی ده سه لات در تاریخ آبان 4, 1393 گفت:

    با سلام و تشکر فراوان از نویسنده مطلب که به خوبی به یکی از بزرگترین مشکلات امروز جامعه ما پی برده است واقعیت همین است که مردم پاوه بیش از حد خود را رنج می دهند و خیلیغمگین نشان می دهند.ساده بگویم مردم پاوه همیشه یک لایه از محافظه کاری با خود دراند در کنار تمتم این مشکلات این مردم محافظه کار هم هستند سراسر شهر را بگردی صدای خنده نمی شنوی برعکس برو نودشه تا دلت بخواهد بساط خنده جور است اصلا مرم آنجا شادند هزار غم هم داشته باشند ولی از شادیشان هم نمی کاهند.یا مثلا سنندج را نگاه کن مردم خیلی به خودشان اهمیت می دهند یا جوانرود را نگاه کن باز هم مردم بشاش هستند .اما پاوه را که می بینی حس می کنی م زاهدند زاهدانی سخت گیر.در ضمن خیلی هم جدی هستند مردم پاوه یعنی ساکنان پاوه که همه طیفی را شامل می شود همگی این خصلت را با خود دارند باور کنیدکه مردم ما یک جورایی به خودشان سخت می گیرند می شود در کنار این همه غم و این همه درد سهمی هم برای شادی قایل شد بهانه برای شادی کم نیست کافیست کمی تغییر روش بدهیم .یک هنجار شکن می خواهد.

  • شهروند در تاریخ آبان 4, 1393 گفت:

    هرچند از نظر اعتقادی و روانشناسی ناامیدی ایراد داره اما دوروبرت رو که نگاه میکنی خودبخود ناامید و افسرده می شوی یکی استرس کنکور یکی ناامید ازقبولی در کنکور بخاطر زحماتی که پارسال کشید و نتیجه نداد یکی از سن ازدواجش گذشته یکی ازدواج کرده ولی بیکاری و ترس از هم پاشیدن زندگی آزارش میده یکی دانشجوست ولی امیدی به آینده نداره بیماری های وحشتناکی که هر روز درخانه ی یکی را میزنن و گرفتار میکنن سرگردانی نوجوانان در کوچه و خیابان و پارک و…….. آن هم با وضعی که هیچ سنخیتی با ففرهنگ و اعتقادات نداره پدرومادری که درسن پیری بجای استراحت و آرامش تمام زندگیشان استرس و نگرانی کار نداشته ی فرزندان است خودتم که به هر دری میزنی بازم کم میاری هر ماه که میگذره به امید اینکه ماه آینده مشکلات کم بشه ولی متاسفانه بدتر میشه و شرمنده خانواده واقعا مشکلات اقتصادی کمر همه رو شکسته ولی بازم خدایا شکرت! قانعیم و راضی ولی واقعیت این است که حال نداریم!!!!!!!

  • بهاره در تاریخ آبان 3, 1393 گفت:

    باتشکر از نویسنده محترم چگونه من شاد باشم وقتی می بینم این همه جوان رعنا بی کار هستند چگونه شاد باشم وقتی می بینم برادرم فوق لیسانس دارد بی کار است وهنوز ازدواج نکرده چگونه شاد باشم باهر کسی که هم صحبت می شوم درد دل دارد و غمگین است شما خود قضاوت کنید چگونه شاد باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  • افسرده در تاریخ آبان 3, 1393 گفت:

    به تایید مطلب بسیار زیبایت نام خودم را افسرده عرض نمودم دست مریزاد حرف دل خیلی ها رو بیان نموده ای در یکی از مراسم تعزیه ای که چندین نفر دست به سینه رو پا ایستاده بودن حالت مانور و نمایش یکی گفت باور کن نصفی از آنها که فامیل خیلی نزدیک هستند با هم قهرند امروزه تمام امکانات حقیقتا هست اما مردم شاد نیستند چرا مرتب می گوییم خوشا به حال قدیم .

  • بیکس در تاریخ آبان 3, 1393 گفت:

    سلام من پدر ندارم 6سال است بابرادرم قهرم 4سال است مادرم باهام حرف نمیزندحتی نگاهم نمیکندنه خانه کسی میروم نه ازمهمان خوشم می آید.حنما می گوییدافسرده هستم نه بخدا.درمیان دوستانم خیلی شادوسرزنده ام مخصوصادرکلاس درس اماتازنگ خانه می خوردغم وغصه عالم میریزدتودلم.نه موبایل دارم نه کامپیوتردرعوض شاگردممتازهستم

    • همشهری در تاریخ آبان 4, 1393 گفت:

      امیدوارم با خوب درس خواندن در آینده بتوانی همه کمبودها را جبران کنی اما در مورد رابطه ات با مادر و برادرت حتما سعی کن یه فکری بحال اصلاح رابطه ات بکنی با بزرگترهای فامیل مشورت کن که راهنمایی کنن اگه در بین معلمان مدرسه کسی را قابل اعتماد میدانی برای حل این مشکل ازش کمک بگیر

  • شهروند در تاریخ آبان 3, 1393 گفت:

    هیچی نمیگم همه چی واضح است

  • همشهری در تاریخ آبان 3, 1393 گفت:

    واقعا دارییم دوری میشیم از هم ب نظر من بیشتر مقصر اول خودمان بعد دنیای مجازی

  • شهروند در تاریخ آبان 3, 1393 گفت:

    بسیار نکته خوبی را انتخاب کرده اید واقعا درست به هدف زده اید دست مریزاد امیدوارم با تجدید نظر در افکار واوضاع لا اقل به فکر جوانان بیچاره و از اینجا رانده وازانجا مانده شهر اخر شر پاوه باشید میانسالان به هر حال نویسنده گرامی باید بگویم که متاسفانه در همین شهری که از نظر فرهنگی زبنزد بوده اکثر خانواده های با اصالت هم در میان خود دچار تفرقه و چالشهای فراوانند چیزی که هرگز فکرش را نمیکردی در دل خیلی زیاد است زودتر از اینها منتظر نوشتن چنین مطلبی بودم تا امروز که با خواندن این موضوع خوب شما عقده های من هم سر باز کرد به امید روزی که شادی و نشاط به شهرمان بر گردد

  • رحمانی در تاریخ آبان 3, 1393 گفت:

    کاش مطلب را کمی کارشناسی تر می نوشتید و ضمن تحلیل موضوع به رایه راهکارهای عملی بر اساس واقعیات جامعه می پرداختید