پ 06 اردیبهشت 1403 ساعت 13:26

یادی از مدرسه راهنمایی آریا با یک مقدمه کوتاه / محمد غریب معاذی نژاد

یادی از مدرسه راهنمایی آریا با یک مقدمه کوتاه / محمد غریب معاذی نژاد

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : شکل وشمایل امروزه بازار در این ایام به صورت غالب ، مدرسه ای و رنگ و بوی مدرسه را به خود گرفته است ،انواع واقسام مانتو وکیفهای متنوع ، لوازم مختلف نوشت افزار….با قیمتهای پایین و بالا ، در بیشتر دکانها خودنمایی ، می کنند . دغدغه ها بیشتر […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : شکل وشمایل امروزه بازار در این ایام به صورت غالب ، مدرسه ای و رنگ و بوی مدرسه را به خود گرفته است ،انواع واقسام مانتو وکیفهای متنوع ، لوازم مختلف نوشت افزار….با قیمتهای پایین و بالا ، در بیشتر دکانها خودنمایی ، می کنند .

دغدغه ها بیشتر روی خود نمایی کیف وکفش در اولین روز مدرسه است ،بعضی از فرزندان خوش شانس وخوش اقبال این دور و زمانه که پدرانشان یا به زحمت و یا بامحمد غریب معاذی نژاد   … مالی را اندوخته اند ….

شاید تا ساعت یک ربع به هشت صبح هم می خوابند و گاها مادرانشان با عینک های دودی ومانتوهای مدرن و ماشینهای از نوع پرادو تا در مدرسه آنها را می رسانند  وگپی هم با دیگر هم  ردیفان خود می زنند وسوالاتی از پارچه و قیمت طلا در آن صبحگاهان صاف وبی آلایش رد وبدل گشته و در کنار آن صحبت ها ی خاص ، خطاب به بچه هایشان ،سفارش روی سفارش که  مواظب باشید هله وهوله نخورید ، بد غذا می شوید،  شکمتان درد می گیره ،در کیفتان (لقمه یا به زبان خودمان قوا له های) خوشمزه گردو وپنیر ویا شامی کباب تازه وگرم گذاشته ایم ، در آخرین لحظه ای  که   محوطه  مدرسه را ترک می کنند دوباره تکرار روی تکرار، فرزند دلبندم  پنج هزار توی جیبت گذاشتم هرچی دوست داشتی بخر بذار خوب درسها را  یاد بگیری .

ودر گوشه دیگر مادری با قیافه معصومانه وچادری بی آلایش ولباسی محلی در حیات مدرسه لبخندی روانه بچه اش می کند که به اندازه تمام دنیا ارزشمند است و تا آخرین لحظه ،دستی برای هم تکان می دهند خوشا به حال  محصلین این دور و زمانه فرقی نمی کند چه ابتدایی تا دبیرستانش ،تغییرات اساسی در اقتصاد و نوع زندگی و پوشش ها و تغذیه بوجود آمده است واما در آن دور و زمانه ،من به یاد نمی آورم در هیچ مقطعی پدر ومادری با فرزندش به مدرسه رفته باشد چرا که لازم وضروری نبوده وپیاده رویی با همسن وسالان ، دانش آموزان را غبراق وسر حال می نمود .

 مدارس متعددی در جای جای ایران وهمه کشورها وجود داشته که نامشان فراتر از دیگر نامها در تاریخ ماندگار، و بیشتر از هر مدرسه ای دیگر تاثیر گذار بوده اند ،  معلمین خوب، وکار کشته ای در آنجاها تدریس نموده ، و دانش آموزان با استعدادی را  تحویل جامعه داده اند ،اینگونه مدارس نقش وکارکردی خاص درفرهنگ سازی  ورشد وشکوفایی  فرهنگی هر دیاری داشته ودر ذهنها نامشان جاویدان و ماندگار خواهد ماند ، در این میان  یکی از مدارس نام آشنای شهرستان پاوه در اوایل دهه پنجاه ، می توان به مدرسه راهنمایی آریا اشاره نمود، هر چند دبیرستان محمد رضا شاه آنزمان ودبیرستان شهدا امروزی ،دبستان ضیایی و دبستان سعدی و یک دبستان دخترانه آنزمان از جایگاه ممتازی در شهرستان  پاوه بر خوردار بوده اند ،ولی از دیدگاه  نگارنده این مدرسه هم نامی در نامهای مدارس پاوه داشته وحرفهایی برای گفتن دارد وبیشتر همسن وسالان خودم در این مدرسه رشد نموده اند ،به سبب حوزه نفوذ سیاسی شهرستان بر هر سه شهرستان دیگر اورامانات، آریا از مکانهای شاخص شهرستان به شمار می رفت .

مدرسه آریا در مرکز پاوه، پایین تر از کفش ملی که هم اکنون دبیرستان دخترانه می باشد واقع گردیده بود سکوی جلو ساختمان مدرسه و آجرهای قرمز رنگش را خوب به خاطر دارم ،این مدرسه  مرکز ثقل بیشتر دانش اموزان راهنمایی در دهه پنجاه  به شمار می آمد.

اولین گروه از معلمان دانشسرای راهنمایی رفته  آنزمان در آنجا مشغول به تدریس بودند ،معلمینی که  تعدادی از آنها از دنیا رخت بر بسته وتعدادی هم ،هم اکنون سن وسالی از آنها گذشته  وگنجینه ای از معلومات ومعرفت بوده وپشتوانه ای گرانقدر برای این شهرستان به شمار می روند ،اول مهر ماه که فرا می رسید بچه هایی که ابتدایی را تمام کرده و چشم وگوششان یک مقدار باز شده بود دسته دسته از داخل و اطراف شهر روانه مدرسه آریا بودند ،تک و توکی از دانش آموزان که پدرانشان کارمند بوده و از دیگر نقاط در پاوه سکنی داشتند با پوشیدن شلوار قاطی دیگر بچه ها بودند، ایام ، ایام ،مدیریت رضا خالدی بر آموزش وپرورش بود ،کلاس پنجم ابتدایی را با سختی گذرانده بودیم ،گذر از پایه پنجم و رسیدن به اول راهنمایی بسیار بسیار مهم بود وبراحتی نمی شد از پایه پنجم  وارد مقطع راهنمایی شد ، معلمان سخت کوش ابتدایی و با استعداد آن زمان همانند آقای( تنهایان  وطاهر پور ) کارشان را به درستی انجام میدادند خوب یادم هست، مسئله هایی در حد ده صفحه در  آخرکتاب ریاضی پایه پنجم وجود داشتند که حل کردنشان دشوار و دانش آموز را به شدت به تفکر وتعقل وا می داشت و گاها هم لاینجل بودند وموجبات  کتک کاریهای مفصل هم می شدند ،

اولین چیزی که  ذهنها را در بدو ورود به مدرسه آریا به خود مشغول می ساخت وجود یک دستگاه جیب رو باز  در حیات مدرسه بود  که مختص درس حرفه وفن بود  ومرتب به آن نگاه می کردیم و آرزو داشتیم که بگذارند یک روز به آن دستی بزنیم ،نزدیک به دوازده صف طولانی در اولین روز مدرسه ابهت خاصی به  آموزشگاه بخشیده بود ،بیشتر بچه ها از فضای ابتدایی وارد راهنمایی شده بودند وترس واضطراب  در  چهر ه هایمان  هویدا بود و در ذهن خود می گفتیم  خدایا مگر می شود هر درسی یک معلم خاصی داشته باشد چگونه امکان پذیر است .

بعد از سخنرانی محکم وبا ابهت مدیر مدرسه جناب آقای کیکاووس  صالحی ، وآمد ورفت معاونینش همچون  مرحوم شیخ مسلم خالصی وآقای پراهی از کرمانشاه ، از همان روز اول مدرسه قانونمندی وانضباط را تجربه نمودیم به سر کلاس رفتیم وبعد از مشاجره های زیاد در مورد جای گرفتن در کنار دوستان هم سن وسال خود در همان روز اول مدرسه هر کسی که زور بیشتری داشت دوستان نا آشنا را با بدن خود به پایین می انداخت ونهایتا با دخالت معاونین ختم به خیر می گردید. زمزمه دادن تغذیه ذهنها را بیشتر به خود مشغول وتحت الشعاع خود قرار داده بود ، زنگ اول مدرسه را با درس زبان مرحوم آقای خادمی شروع نمودیم براستی جدیدت وپشتکار خاصی داشتند ومرتب روی تلفظ کلمات کار می کردیم وگاها بچه ها ی همکلاسی  به تلفظ  همدیگر ایراد وبه یکدیگر به شدت  می خندیدند ،بعضی از بچه ها  که بی جهت به بیرون رفته بودند با کتک کاری معاون مدرسه خبر دادن  تغذیه را به دیگر بچه های کلاس منتقل  می کردند،  ذهنها از درس زبان به تغذیه وچگونگی آن منعطف گردید .تا اینکه  تغذیه به کلاس کناری ما رسید ،جنب وجوش بسیار زیاد و همه همه ای را ایجاد کرده بود در آن روزهای اول پنیر هلندی  را در میان بچه ها پخش نمودند ، به دلیل  آشنا نبودن به مزه و ذائقه آن به مذاق بچه ها خوش نیامد وبیشترش را به سر و روی هم مالیدند در سال بعد فهیمیدم که چه چیزی را از دست داده ایم ،چند روز بعد خبر دادن کلوچه به گوش همه رسید و خوشحالی آن خبر،  شوق  وجذابیت خاصی در مدرسه را بیشتر نموده بوده ،به هر دانش آموزی یک کارتن بیسکویت با حجمی به اندازه بیست سانتی متر در پانزده سانتی متر را می دادند در درون هر  کارتن های کوچک تعداد نوزده الی بیست ویک کلوچه بزرگ  کنار هم ردیف شده بودند  هر  دانش آموزی که کارتن بیسکویت را دریافت می کرد فورا به شمارش تعداد محتویات می پرداخت ، نگرانی ها از چیدمان تعداد کلوچه ها از همان روز اول شروع گردید وگاها هم به دعوا می انجامید ،گاها در کنار دفتر مدرسه تا ده نفر منتظر حساب پس دادن بودند ،دانش آموزانی که قانون مدار نبوده وزیاد به درس اهمیتی نمی دادند واز کلاس اخراج شده بودند خود بخود دست به گریه وزاری با صدای بسیار بلند وگوش خراش خود منتظر بودند هر چه زودتر به حسابشان رسیدگی تا به تغذیه خود برسند .

بر خورداری از علم ،محبت ،شایستگی ، ونبوغ سیاسی تعداد زیادی از معلمین آن مدرسه  .حس ماندن در مدرسه را از خانه وخانواده بیشتر نموده بود ، در واقع معلمین  آن زمان از ابتدای شروع به کار تا چندین سال متمادی صرفا در فکر درس وبهبود اخلاق دانش آموزان بودند ومسائل حاشیه ای وثروت اندوزی اصلا در اولویت کار آنها نبود آنها از همان اوایل شروع کار خود نامی آشنا در میان معلمین این دیار بودند وبرای همیشه جاودانه خواهند ماند ، هر چند مطالب زیادی در این مورد وجود دارد لیکن به  این مختصر بسنده گردید .

 مدرسه راهنمایی آریا

دانش آموزان سال اول مدرسه راهنمایی آریا از چپ به راست

دومی نگارنده متن سومی محمد رضا فرهادی .اهل کرمانشاه چهارم سعدی گلشنی پنجمین نفر مرحوم شیخ مسلم دبیر یا ناظم مدرسه .ششمین نفر عزت اله قادری زاده .هفتمین شاید کاظمی از خانقاه .هشتمین نفر  فرامرز نیک اندیش از شهر کرمانشاه

 

بازدید از کارخانه برق واقع در میدان .

14 پاسخ برای “یادی از مدرسه راهنمایی آریا با یک مقدمه کوتاه / محمد غریب معاذی نژاد

  • ت در تاریخ دی 6, 1393 گفت:

    بدنیست

  • مسلم در تاریخ آبان 7, 1393 گفت:

    دست مزید جناب آقای معاذی نژاد یاد آن دوران به خیر یاد آن معلمان مسيولیت پذیر دلسوز استاد واقعی که نسلی را پروراند که امروز با افتخار میتوان ازشان یاد کرد امروز متاسفانه بعضی معلم فقط در فکر دستمزدو شغل دوم کاسبی در بازار هستند خدا به نسل اینده رحم کند چی پیش آید بنده هم به یاد دارم نه مثل شما ما تغذیمان کلوچه کام بود تغذی ما بود واوایل شروع تظاهرات برعلیه رژیم شاه وشعارمان این بود کام میخوریم قوی شیم دشمن پهلوی شیم

  • محمد غریب معاذی نژاد در تاریخ مهر 12, 1393 گفت:

    با سلام خدمت همه دوستان ودانش آموزان وعزیزانی که لطف ومحبت فرمودند . آن زمانه و چرخ دوران چه زود گذشت .دغدغه ای نداشتیم بجز اینکه بیاییم خانه وبگوییم مادر ظهر چی داریم اگر غذایی دلچسپ وخوش مزه داشتیم .سلام می کردیم .منضبط می نشستیم مادر را کمک می کردیم .صلح وصفا در خانه بر قرار می شد .واگر بر عکسش بود کتابها را از دور پرت می کردیم .در اتاق را به روی خود می بستیم وفضای خانه جو متشنج ونابسامانی پیدا می کرد پدر ومادر را به جان هم می انداختیم .. هر چند که امروزه جغرافیای سیاسی منطقه .و و جود مشکلات تحمیل شده به آن دلها را به درد می آورد ،امیدوارم غم وغصه ها بر طرف گردند .دوران مدرسه وگذشته همه ما فراز ونشیبهایی داشته است .ولی آنچه که می ماند مهر ومحبت اطرافیانمان می باشد که هیچگاه فراموش نمی شود . دوران معلمی به هر نحوی که بود گذشت ولی باور بفرمایید معلمی همه اش درس دادن نیست ..اگر بشود دانش اموز را قلبا به کلاس عادت بدهیم . درس را با قدرت میلیتاریسمی نمی شود در کله دانش آموز کرد با امتحان گرفتن ودست به سینه کردن دانش آموزان به جز نفرت چیز دیگری را نمی آ فرینیم

  • پریسا منفرد در تاریخ مهر 4, 1393 گفت:

    نه بهار با هیچ خردادی،
    نه تابستان با هیچ شهریوری،
    و نه زمستان با هیچ اسفندی به اندازه ی پاییز به مذاق خیابان ها خوش نمی آید،
    پاییز مهری دارد که بر دل هر خیابان می نشیند…
    پاییز و مهر پیش رویتان خوش.

  • دلسوز عزیزی در تاریخ مهر 4, 1393 گفت:

    احسنت.
    چه زیبا شعر صائب را معنی کردید: هر چه رفت از عمر یاد آن به نیکی میکنند/چهره امروز از آیینه فردا خوش است
    امیدوارم یک روز ما هم بتوانیم زیبا و شیرین از شما و خاطرات شما بنویسیم. امیدوارم که بتوانیم آنگونه که شایسته شماست روزهای کلاس درس شما را برای بچه های فردا تعریف کنیم. استاد گرامی! جناب آقای معاذی نژاد، هر روز و هر دوره برای بچه های آن نسل زیباست. ولی دوران شما به یقین زیباتر از دوران ما بوده است. و آنچه که من از دوران مدرسه خودم به یاد می آورم با امروز که شما به زیبایی توصیف کردید؛ زیباتر به نظر میرسد. امیدوارم بچه های امروز هم بتوانند برای خودشان خاطرات خوشی بسازند.
    شما همیشه در دل ما و در دل بچه های دبیرستان هدف (سالهای دهه هفتاد) یادآور مهربانی و متانت هستید. هژده سال پیش زیر دست شما بودیم و تا چندین هژده سال دیگر هم مدیون شما هستیم. امیدوارم شایسته آن باشیم روزی با افتخار بگوییم که شاگرد شما بوده ایم. عمرتان طولانی باد.

  • لیلا سوما دانشگاه شهید بهشتی تهران در تاریخ مهر 1, 1393 گفت:

    آقای معاذی نژاد عزیز چه در گذشته و چه در حال و چه در آینده خیلی خیلی دوستت داریم.
    یکی از تنها دبیرانی هستی که همیشه در یاد دانش آموزان باقی و جاودان می مانی.
    واقعا سایت سلام پاوه باید برای چنین فرد فرهنگی با سواد که هر ماه یک داستان جالب و خواندنی می نویسد
    باید افتخار کند و باعث علاقه جوانان منطقه به ابن سایت به خاطر چنین افرادی می شود.

  • آرام حاتمی در تاریخ مهر 1, 1393 گفت:

    با سلام وادب خدمت دبیر دبیرستان و دائی بزرگوارم جناب آقای معاذی نژاد
    از خداوند منان خواستارم که همیشه سالم باشی هرچند که ما در آن زمان نبودیم ولی بیان شیوا ونگارش روان حضرتعالی به طوری نگاشته شده که انگا رخودم سرکلاس بودم .با تشکر

  • بانوی فرهنگی در تاریخ مهر 1, 1393 گفت:

    سلام خدمت مدیریت محترم سایت وتشکرازجناب معاذی نژادبخاطر داستانهاوخاطرات زیبای ایشان.جاداردضمن تبریک آغازسالتحصیلی خدمت همه ی همکاران فرهنگی ودانش آموزان عزیز،یادی بکنم ازدبیران وآموزگاران خوب دوره تحصیلیم. دوره ابتدایی:مدیرخانم براری معاون خانم علیپورمعلم کلاس اول جناب آقای خورشیدی،خانمهاگلشنی پایه دوم وسوم.،مدرسی پایه چهارم.،قادرپناه پایه پنجم.مدیرودبیران دوره راهنمایی،خانمهاجراحزاده مدیر،مدرسی معاون، گشانی،محمدی،صادقی،بالونی،تشکری،حریری،مرادی،ژاله،شریفی،امین زاده،نجاتی،شیرزادی،فرتاب،مرحوم آقای یزدانبخش.دبیران عزیزدوره متوسطه:مدیر:خانم امین زاده،معاون خانم مدرسی،مرحومین ملاناصرضیایی و آقای یوسفی(بهشت برین ماُوایشان باد)،آقایان ویسه،ذره بینی،اسلام پور،حکیمی،صالح،صمدی،توران پور،خانمها:ضیایی،علوی،قانع،صالحی،شریفی،اکبری،سامارو،هجرتی،و….
    برای همه ی عزیزان درقیدحیات طلب طول عمرباعزت وبرای رفتگان طلب آمرزش ازپروردگارمتعال را دارم

  • فاتح شمس در تاریخ شهریور 31, 1393 گفت:

    بسیار سپاسگذارم از دوست عزیزم جناب اقای معاذی نژاد عزیز که ما را به 36 سال قبل برد بله مدرسه اریا مرحوم شیخ خالصی عزیز من هم از ان دوران خاطرات تلخ وشیرینی دارم بنده اولین سالی بود(57)که از نوسود به پاوه امده بودم ودر کلاس سوم راهنمایی درس می خواندم واقعا یادش بخیر چه زود گذشت من در ان دوران فقط می خواهم از معلم عزیزم جناب اقای حسین شیانی یاد کنم که درس والبای انقلاب را به من داد این مرد بزرگ یکی از فعالان سیاسی بود یک روز به گفت می توانی ماموریتی را انجام دهی؟ من هم بنا بر مقتضیات سنم که حدود 15 سال داشتم وعاشق ماجرا جویی فورا قبول کردم ومقرر شد در هنگام زنگ تفریح عکس شاه را به اتش بکشم ودر بخاری مدرسه بیاندازم من هم این ماموریت را به خوبی انجام دادم وحتی چند میز را با همکاری چند دوست اتش زدیم ومدرسه را به اشوب کشیدیم درست اخرای اذر ماه 57 در بحبوحه انقلاب در ان روز کسی منو لو نداد ومن هم اسوده خاطر به خانه رفتم صبح روز بعد هنگامی که دوستی دعای شاه را می خواند به بالای سکوی مدرسه رفتم واز سکو به پایین انداختمش که الان از بهترین دوستان من است بلخره هم اتش زدن عکس شاه لو رفت هم این حرکت من که در ان زمان جرم بود منو به دفتر مدرسه بردند که در ان زمان اقای مرحوم خالصی معاون بودند وخیلی ناراحت از اقدام من ساعاتی در مدرسه بودم بعد چند مامور لباس شخصی به مدرسه امدند منو با خود به اداره ساواک بردند حدود سه شبانه روز بازجویی شدم اهم سوالات از عامل دستور دهنده بود که من کسی را لو ندادم وبلخره از بازداشت ازاد شدم وتا انقلاب وپایان رژیم ستم شاهی از مدرسه اخراج شدم همیشه مدرسه اریا را که بعدها به دکتر شریعتی تغییر نام یافت فراموش نمی کنم وخاطرات بسیار زیادی از ان مدرسه دارم

    • کوسالان در تاریخ مهر 1, 1393 گفت:

      جناب شمس از شخصیت فرهنگی ای مثل شما بعیده که به آتش زدن اموال مدرسه افتخار کنید

      • فاتح شمس در تاریخ مهر 1, 1393 گفت:

        جناب کوسالان من نه برای افتخار این مطلب را نقل کردم ونه به ان فخر فروشی می کنم بلخره این طبیعت یک انقلاب است گاها هم کارهای در اعتراض انجام می پذیرد که زیاد هم خوشایند نیست من هم اگر موقعیت الان را داشتم قطعا چنین کاری را نمی کردم اما وقتی به ان زمان بر می گردی وبه متن انقلاب لاجرم باید بپذیری اقدامات اینچنینی را در ضمن بنده کمی اغراق کردم ما فقط یکی دو نیم کت را با مشارکت چند دوست شکستیم واتش زدیم ان هم برای اینکه شاه را خوب بسوزانیم نه اینکه کل مدرسه را اتش زده باشیم بهر حال من از کارم پشیمان نیستم ان زمان اعتراضات مردم به اوج خود رسیده بود اما مدرسه اریا به مدد برخی چهرههای شناخته شده هنوز دعا برای طول عمر شاه می خواندند درست بعد از حمله سالار جاف خائن هنوز برخی امید به شاه داشتند تا من بیاد دارم مدرسه اریا در اذر ماه هم دعا می خواند اما من در این اذر اخراج شدم دیگر نمی دانم ایا تا 22 بهمن هنوز دعا می خواندند یا نه قطعا با جو حاکم بر مدرسه این کار را می کردند

    • سعدى در تاریخ مهر 4, 1393 گفت:

      آقاى شمس با سلام
      دوست عزيز كاش سرنوشت مرحوم حسين شيانى را هم بازگو ميكردى اون دورانى رو كه شما ميگى بنده هم از دانش آموزان مدرسه آريا بودم ولى كسى بياد ندارد جنابعالى را بخاطر آتش زدن عكس شاه بازجويى كنند،ضمنا آقاى مرحوم شيانى هم بعيد ميدونم با سوابق سياسى و فعاليتى كه داشته مأموريتى آنچنانى به نوجوانى ١٥ ساله محول كند،بهرحال اعتراضات دوران قبل از انقلاب و مبارزه با سيستم ستمشاهى شهنشاهى در پاوه معمولا كار بزرگسالان و جوانان بود نه كار ما نوجوانان آنزمان،لطفا قهرمان سازيها رو كنار بذاريد.
      خوشبختانه سايت سلام پاوه تو اين مدت خوب كار كرده و بستر بحثهاى فراوانى را ايجاد نموده،اميدوارم اينبار هم هم نظر بنده رو منتشر كنه و هم منتظر جواب جنابعالى هستم.

  • راشد از داریان در تاریخ شهریور 31, 1393 گفت:

    دانش آموزان این نسل همه سو سول مامانی و ناز نازی هستن مگه میشه به اونا بگی بالای چشمت ابروست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
    چرا امسال در پاوه در کنکور سراسری ما قبولی خیلی کم نسبت به دهه های گدشته در رشته های پزشکی دندانپزشکی و داروسازی
    در دانشگاه های معتبر ( تهران شیراز تبریز ) نداشتیم . آیا نسل گذشته امکا نات رفاهی امروزی برخوردار بوده
    آیا نسل گطشته کلاس پشت کنکوری رفته و………………
    بنده به عنوان یک تحصبلکرده دهه 70 موافق نظر اقای معاذی نژاد می باشم که والدین به دلیل نداشتن امکانات رفاهی و مالی وقت و زمان کافی برای تعلیم و تربیت و حتی درس خواندن و مدرسه رفتن را نداشتن و همه یا باغدار بودن و یا کشاورز و یا دامداری می کردن و اکثریت انها تا حدی دوست نداشتن فرزندانشان دنبال تحصیل بروند.
    این خود فرزندان بودن که در شرایط خیلی سخت اقتصادی و رفاهی دنبال درس و تحصیل بودن و از روستا با پای پیاده به شهر می آمدن تا آینده خود را تعیین کنند و برای جامعه مثمر ثمر واقع شوند.
    بنده همکلاسی مرحوم مقدس یوسفی می باشم . مگر خدا خودش بداند کیه این مرحوم چقدر فقر و سختی و بی پولی را کشیده است.
    همه زحمات را در تمامی مراحل زندگیش کشید تا بتواند فردی مفید برای جامعه اش باشد . در دوران مدرسه مگر لب تاب و تب لت
    داشته مگر خانواده اش فهمیدن که ایا تا دیپلم کلاس چندم را سپری می کند و در چه مرحله ای از تحصیل می باشد………….
    در نهایت از جناب کاکه محمد غریب معاذی نژاد بابت داستان جالب و با معنایش کمال تشکر رادارم و با ذکر فاتحه یی به یاد دوست گرامی ام مرحوم مقدس یوسفی نظرم را به انمام می رسانم.

  • امید چنگیزی در تاریخ شهریور 31, 1393 گفت:

    بسیار مطلب جالبی بوود با وجود اینکه سن و سال این حقیر به آن زمان نمی خورد ولی به حدی زیبا بیان شده بود که گویی در همان مدرسه و کلاس بوده ام.سپاس از جناب معاذی نژاد عزیز