پ 09 فروردین 1403 ساعت 16:33

اولین روزی که روزه گرفتم…/خاطره ای از حاج سید ناصر فخری

اولین روزی که روزه گرفتم…/خاطره ای از حاج سید ناصر فخری

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : روزها می گذرندوشاید چندین حالت خوب یابد درآنها اتفاق بیافتد امافراموش می شوند ولی بعضی از خاطرات به حقیقت ماندنی هستند از جمله اولین روزی که روزه گرفتم که بر می گردد به ۵۵ سال پیش… رمضان آن سال فرا رسید ومرحوم مادرم پس از گذشت چند روز ازآن […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : روزها می گذرندوشاید چندین حالت خوب یابد درآنها اتفاق بیافتد امافراموش می شوند ولی بعضی از خاطرات به حقیقت ماندنی هستند از جمله اولین روزی که روزه گرفتم که بر می گردد به ۵۵ سال پیش…

رمضان آن سال فرا رسید ومرحوم مادرم پس از گذشت چند روز ازآن مرا وادار کرد که اگر روزی روزه بگیرم جایزه خوبی به من خواهد داد من هم با ناصر فخریایمان به اینکه وعده مادرم خلاف ندارد از او خواستم زمانی که ملا غفور صلاه می خواند مرا بیدار کند.

به وعده وفا شد وهنگامیکه ملا غفور درکوچه ی ما با صدای رسایش سرگرم بیدار نمودن مردم برای خوردن سحری بودمادرم مرا بیدار نمود.پس از بیدار شدن به کوچه رفتم تا اورا با حالت صلاه خواندن ببینم ایشان عصایی دردست داشت ودر کنارش چراغی بود که فتیله اش را تا حدودی پایین کشیده بود پدرم مرا صدا زد وگفت به ملاغفور بگو بعداز صلاه برای سحری به خانه ما بیاید من نزدیکتر رفتم وسفارش پدررا به
وی رساندم،پیشانیم را بوسید وفرمود برای روزه گرفتن بیدار شده ای گفتم بله ،دستی
برسرم کشید وبرایم دعا نمود .

راستی ملا غفور که بود؟

ایشان فردی بود با صدایی رسا،که از صدایش برای اذان ودرماه رمضان برای بیدار نمودن مردم از آن استفاده می کرد،البته این کاررا جهت رضای خدا انجام می دادودست مزدی دریافت نمی کرد .

صلاه کردن درآن زمان درماه رمضان خود عالمی داشت درزمان ملاغفور ایشان درخانقاه کوچه به کوچه می گشت ،درهرکوچه با صدای دلنشین اذکار می خواند وعلاوه برآن با ذکرنام صاحب خانه را هم بیدار می کرد وتا مطمئن نمی شد که اهالی کوچه بیدار نشده اند دست بردار نبود وقت را چنان تنظیم می کرد که درحدود یک ساعت ونیم همه ی مردم را بیدار نماید آن شب که برای خوردن سحری به خانه ما آمد مادرم ازایشان پرسید :که آیا این کار شما را نمی آزارد؟ فرمود دعا کن پاهایم مرا یاری دهندمن ازاین کار لذت می برم البته زمستان وفصل باران وبرف  کمی اذیت می شوم وتاریکی وخیس شدن لباسهایم برایم زحمت ایجاد می نماید ولی شیرینی کارم برای روز بعد وسحری بعد،همه چیز را ازیادم می برد.

درآن سالها خانقاه هیچگونه امکانات رفاهی(آب لوله کشی وبرق و..) نداشت وازطرفی باران وبرف زیادی هم می بارید،ولی عشق وایمانی که دروجود ملا غفور این مردمومن وجود داشت با همه مشکلات موجود اعم از سرما وخیس شدن درباران وتاریکی مبارزه می کردوفقط یک هدف داشت همه مردم برای سحری بیدار شوند…

روحش شاد –سید ناصر فخری

منبع : پایگاه اطلاع رسانی روستای خانقاه (تاکانه)

3 پاسخ برای “اولین روزی که روزه گرفتم…/خاطره ای از حاج سید ناصر فخری

  • ناشناس در تاریخ تیر 8, 1394 گفت:

    جالبه . ساد ه گی ، صفا و صمیمیت و اخلاص 55سال پیش.
    بیدارکردن مردم برای ادای فریضه ی روزه آن هم بدون مزد و هر گونه ریا چه لذتی داشته.

  • سماوات در تاریخ تیر 7, 1394 گفت:

    روح ملا غفور و دیگر گذشتگان به بهشت برین شاد باد.

  • رهگذر در تاریخ تیر 7, 1394 گفت:

    روحش شاد