س 28 فروردین 1403 ساعت 23:49

از مَکتب تا مَطب ، به مناسبت هفته معلم / حبیب الله مستوفی

از مَکتب تا مَطب ، به مناسبت هفته معلم / حبیب الله مستوفی

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : به نقل از پاوه پرس: گویند مگو سعدی چندان سخن از عشقش / من گویم و بعد از من گویند به دوران ها هر سال در اردیبهشت ماه، بر پیشانی بهار برای مدتی و نه بسیار، نام معلم وردِ زبان ها می شودو البته بُن جان هایی را هم […]

پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه : به نقل از پاوه پرس: گویند مگو سعدی چندان سخن از عشقش / من گویم و بعد از من گویند به دوران ها

هر سال در اردیبهشت ماه، بر پیشانی بهار برای مدتی و نه بسیار، نام معلم وردِ زبان ها می شودو البته بُن جان هایی را هم به تعمق فرا می خواند. برپایی مجالس باشکوه و اجرای بهترین برنامه ها در این هفته راه و رسم نیکویی است هرچند هیچ گاه همسنگ جایگاه معلم نیست. اما نکته جالب این است که تصمیم سازان و مجریان این برنامه ها بازهم خود معلمان و ادارات آموزش ­و پرورش حبیب-الله-مستوفیهستند. گزافی نیست اگر گفته شود در یک جامعه فرهیخته فرهنگ مدار، گفتن از معلم و تجلیل و مهم تر از آن تحلیلش باید به امری جاری و ساری تبدیل شودو نباید محبوس هفته ، ماه و یا سال گردد. آموزش و پرورش با محوریت معلم و مدرسه محل تشکیل و بالندگی بُن مایه های فرهنگ و معرفت برای سایر بخش های جامعه است و به درستی گفته اند که «کلید خوشبختی جامعه در دستان آموزش وپرورش است» آیا مهندسی اجتماع و تولید ، تمرین و نهادینه کردن ارزش هایی مانند آزادی ، عدالت ، همزیستی ، هم فکری ، هم افزایی ، قانون گرایی و…. سایر توانمندی ها و مهارت های فردی و اجتماعی در همان چهار دیواری کلاس یعنی جایگاهی که معلم و دانش آموز رُخ در رُخ یکدیگر می ایستند صورت نمی گیرد؟!

پرده برداری از یک تابلوی زیبا

نگارنده به عنوان کمینه عضو خانواده بزگ تعلیم و تربیت در این نوشته قصد قلم فرسایی و تکرار سخن های فراوان گفته شده در باب معلم و تعلیم و تربیت و تأثیر انکار ناپذیرش بر فرهنگ و فرهنگ عمومی جامعه را ندارد بلکه ضمن تبریک به معلمان و متولیان آموزش و پرورش و آرزوی سلامت و سعادت برای همه، داستان ملاقات خود را با یک معلم پیشکسوت بازگو می کند که موجب کشف تابلوی زیبایی گردید. تابلویی ، نه نقش گرفته از رنگ های ساکت و بی روح، بر کاغذ و یا چرم بی زبان و خاموش بلکه تابلویی گویا از جنس صفا ، صمیمیت و قدر شناسی و نشان دهنده ماندگاری کار معلم من این تابلو را نجوای زیبای یک معلم با دانش آموزش پس از گذشت ۳۰ سال نام نهاده ام.

و اینک ……… توصیف تابلو

معرفی معلم

جناب آقای سید باقر هاشمی متولد سال ۱۳۱۸ه.ش مدت ۳۵ سال پُر کار و پُر بار در کنارِ دانش آموزان دختر و پسر دبیرستان های شهر کرمانشاه مشغول تدریس ادبیات فارسی بوده و اینک در آپارتمان کوچک خود بر کنارِ کرمانشاه (شهرک الهیه ) دوران بازنشستگی را می گذراند اما از کار باز نمانده و مشغول نوشتن و سرودن اشعار و نیز امیدوار به چاپ آثار خود هستند. همیشه به عنوان دانشجویی خُرد از مصاحبت با این معلم بزرگ لذت برده و نکته ها آموخته ام.

شهر کرمانشاه دبیرستان بنت الهدی صدر (دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی سابق ) سال تحصیلی ۶۱- ۶۰

آقای هاشمی معلم ادبیات فارسی دو سال پس از چهل سالگی خود را تجربه می کند و با شور و شوق تمام ادب فارسی را به دانش آموزان می آموزد. ایشان می گفتند در تمام دوران تدریس ام به عادتی پایبند ماندم و آن اینگه نمرات دانش آموزان نُخبه کلاس را که در دفترچه مخصوص دبیران ثبت می شد نزد خود نگهداری می کردم و هنوز هم آن ها را دارم. در سال ۱۳۶۰ در کلاس اول دبیرستان دخترانه بنت الهدی صدر دختر خانمی به نام نازنین رزازیان یکی از آن دانش آموزان بود که تقریبا تمام نمراتش عالی و بویژه در درس هایی که من تدریس می کردم شاگرد ممتاز کلاس به شمار می آمد.

بازنشستگی معلم

گردونه زمان بدون توقف به چرخش و پیش روی خود ادامه می دهد، خوشی ها و ناخوشی های پیش آمده سپری می شود و آقای هاشمی پس از ۳۵ سال فعالیت بازنشسته شده و پس از چندی به حکم سنت جاری و اراده باری دچار ناراحتی تضعیف اعصاب و اندکی لرزش در دست ها می شوند. آری دستهایی که زمانی محکم و با صلابت کتاب ادبیات فارسی را برای ساعت ها نگاه می داشت و نظم و نثرش را شرح می داد اکنون به تعبیر زیبای خود آقای هاشمی چون شاخ بید نو رُسته به لرزه افتاده اند. ایشان می گفتند برای مداوا به پزشکان مختلفی مراجعه کردم چند بار هم به تهران رفتم.

نجوای معلم با دانش آموز دیروز و پزشک متخصص امروز در مطب  

در یکی از این سفرها بود که یکی از پزشکان در تهران به من گفت شما که در کرمانشاه پزشک متخصص مغز و اعصاب خوبی دارید چرا پیش ایشان نمی روید؟ گفتم کدام پزشک ؟ گفتند خانم دکتر رزازیان. نام، برایم آشنا بود ناخودآگاه به کلاس های درس دبیرستان بنت الهدی برگشتم و دفترچه ثبت نمرات را در ذهن مرور می کردم. در بازگشت به کرمانشاه و مراجعه به نمرات دانش آموزان در سالهای گذشته متوجه شدم که پزشک معرفی شده به من همان دانش آموز ممتاز دبیرستان بنت الهدی صدر است. به مطب خانم دکتر نازنین رزازیان دانش آموزم در سال ۶۰ و اینک متخصص مغز و اعصاب زنگ زدم و درخواست نوبتی نمودم منشی گفتند چند روز دیگر فردای همان روز به مطب رفتم. منشی گفت برای امروز وقت نداریم گفتم من وقت نمی خواهم در سالن انتظار نشستم ابیات زیر را روی کاغذ نوشتم و گفتم لطف کنید و این نوشته را به خانم دکتر بدهید :

هاشمی بیمـــــــار و پیـــــته است / در اتــاق انتظــار بنشسته است

دستها لـرزان مثال شاخ بیــد / شاخ بیــدی، کان به تازه رُستـــه است

آن چُنان لرزش بود گاهی شدید / گویی مفصل ها زهم بُگسسته است

گه شدیـد و گه خفیف و گاه نیست / دردِ آن تنـد و گهـی آهسته است

رعشـه­ ی دستش ببین از خـط او / چـون چلیپا خـط او بشکسته است

او پس از لطف خـدای چـاره ساز / دل به تشخیص و دوایت بسته است

گر کُنَد رزازیان درمان دهی / جان و جسم و روحش از غم رَسته  است

هـر طبیبـی علـم و اخـلاقش بــود / در میـان جامعـــه برجستـــه است

شـــادم از آنکـه پزشــک خــــوب ما / نـازنینِ نـازنین زان دستــه اسـت

او صبــور و آگه است و مهـــربان / علــم و اخلاقش بهم پیوستــه است

ای خوشــا آن کس مثـــال آن طبیب   /  بـا صفـات عالیـه آرَستــه است

در نَوردیـد او به دانش مغـز ها / مغـز و اعصابی که ما را ، هستــه است

چون به امید خدا نُسخه دهد / بس مریض از درد و رنجش جَستــه است

وارَهـان دستـان او از ارتعـاش / گرچـه دست از زندگانـی شُستــه است

باقــر آمــد تا وَرا درمـان کنی  /   چــون تــرا حــاذق ترین دانستــه است

پس از چند دقیقه ناگهان خانم دکتر از مطب بیرون آمده و یکباره در تونل زمان۳۰ سال به عقب بر می گردد ، معلم ادبیات خود را درمقابل خویش می بیند. از دیدنش به وجد می آید او را به مطب برده از احوالش جویا می شود و نسخه ای برایش می نویسد و بدین ترتیب به معلم خود ادای احترام می کند و معلم نیز به داشتن چنین دانش آموزی که راههای کسب دانش را طی نموده و به اوج رسیده است به خود می بالد و افتخار می کند.

آقای هاشمی نقل می کرد نوبت بعد که به مطب خانم دکتر رفتم دیدم آن ابیات را با همان خط خودم در قاب شیشه ای زیبایی بر دیوار اتاق خودش نصب کرده است.

من تو را بردم فراز قُله هان / بعد از این تو از درون خود بخوان (مولانا )       

7 پاسخ برای “از مَکتب تا مَطب ، به مناسبت هفته معلم / حبیب الله مستوفی

  • شاهین در تاریخ اردیبهشت 19, 1393 گفت:

    سلام و درود محضر امام جمعه عالی مقام ، جناب حاج ماموستا ملاقادر قادری
    چه جالب می شود اگر در مراسمی از این معلمان دلسوز دیروز و استادان امروز ( که همه روزی درمکتب این عزیزان کسب علم می نمودند) از جمله جناب اقایان دکتر حمدی عبدی، دکتر آشنا محموی، دکتر بهرامیزایی، دکتر فرهاد شاه ویسی، دکتر کاکابرایی و . . . تقدیر و تشکر شود. این امر محقق نمی شود مگر با همت والا و دستور شما که همیشه پیشقدم در این محفلها و فعالیتهای فرهنگی بوده اید.
    اجرکم عندالله.

  • آرمان در تاریخ اردیبهشت 19, 1393 گفت:

    سلام ویژه محضر استاد توانا جناب مستوفی
    ابتدا روز معلم را خدمت این معلم عزیز و سایر معلمانم از جمله جناب آقای عرف قادریان، اشرف منوچهری، همایون محمودی و عمر گیوه چی و . . . تبریک عرض میکنم.
    امروز در سایه زحمت این عزیزان در سطح کشور ( و گاها فرا کشوری ) از علم و دانش دست پرورده های آنها بهره می برند.
    این نسل دلسوزی که واقعا از جان مایه گذاشتند.

  • حسام بانه ای در تاریخ اردیبهشت 15, 1393 گفت:

    روز معلم بر معلمان عزیز مبارک باد

  • فرهنگی در تاریخ اردیبهشت 14, 1393 گفت:

    روز معلم بر همه معلمان مبارک باید بگویم که نوشته های معلم سابق خودم آقای مستوفی را مثل کلاس های پر بار و هربار با مولانا وحافظ بسیار دوست دارم فکر می کنم همیشه روی موضوعات زیبا ودارای معنی برای هر قشری تکیه می کنند از گذشته دارد تا مطالب امروز خلاصه این نوشته ها لذت خاصی دارند از آقای هاشمی هم که نماینده معلمان واقعی وزحمت کش است قدردانی می کنم از سایت شما هم ممنونم سعی کنید از این نوشته ها بیشت در سایت بگذارید موفق باشید

  • ابراهيم يوسفي در تاریخ اردیبهشت 13, 1393 گفت:

    ايستادن در قله بلندآدميت ،اوج گرفتن درآسمان شخصيت وانسانيت ،وشاهين بلند پرواز آسمان معرفت بودن شايسته وارثان مقام متشخص معلمي پيامبري است كه معلمي را نه به چشم شغل كه به چشم رسالت وتوفيقي الهي وربوبي در تعليم وتربيت هم نوعان مي نگرند وحرمت آن را پاس ميدارند .حرمتشان بايسته ومدام باد .

  • مدریک ولدبیگی در تاریخ اردیبهشت 12, 1393 گفت:

    با سلام و ادب و احترام خدمت استاد اخلاق و ادب شهرمان جناب اقای مستوفی و تبریک روز معلم به ایشان
    روز معلم: روز عشق است، روز زندگی، روز تشکر و قدردانی. روز سپاس ازمعلمهای عزیزمونه که برای ما خیلی زحمت
    کشیدند؛ اون‏هایی که تمام وقت خودشون رو برای با سواد کردن ما برای اینده ما و برای زندگی ما صرف کردند
    و با تلاش زیاد، به ما خواندن و نوشتن یاد دادن، به ما زندگی کردن رو اموختن…
    نمی دانم با چه زبانی از زحمات بی
    دریغ و تلاشهای شبانه روزی شما عزیزان تشکر و قدردانی کنم . فقط می توانم شما را
    دعا کنم و از خداوند متعال طلب سلامتی و شادابی و طول عمر با عزت و عظمت برای شما
    و خانواده محترمتان داشته باشم و برای آنهایی که از دنیا رفته اند طلب رحمت و مغفرت
    نمایم.
    دست تمام دلسوزان دیارمان را می بوسم و روز معلم را به این عاشقان واقعی تبریک می گویم

  • سعید احمدی در تاریخ اردیبهشت 12, 1393 گفت:

    «من علّمنی حرفاً فقد صیّرنی عبداً»
    بدون تردید جامعه و فرهنگی که همواره حرمت و مقام معلّم را پاس می دارد، آهنگ رشد و بالندگی آن شتاب بیشتر می یابد و سلامت اخلاقی، علمی، ادبی، و … آن تضمین می شود و جامعه ای که قدر شناس خوبان خود نباشد به فنا و مرگ خوبی ها و فضیلت ها رضایت داده است و چه مایه ی تنگ نظری است عمری با آفتاب زیستن و از آفتاب نگفتن! پس تکریم و تعظیم به معلّم تعظیم به اندیشه و علم است و بزرگداشت معلّم، بزرگداشت انسانیت، امانتداری، ایثار، مهربانی، اندیشه و … است.
    ضمن تقدیر و تشکر از معلّم فرهیخته و اندیشمندم جناب آقای مستوفی برای استاد هاشمی سلامتی و عمر با عزّت از خداوند سبحان خواستارم و این روز مبارک و خجسته را به پیشگاه همه ی اساتید، روحانیون، معلّمان،مربّیان و تلاشگران عرصه ی تعلیم و تربیت به ویژه فرهنگیان عزیز اورامانات و شهرمان پاوه تبریک و تهنیت عرض می نمایم.